English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 66 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I had no choice ( alternative ) but to marry her . U محکوم بودم که با اوازدواج کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marry U ازدواج کردن
marry U عروسی کردن
marry U شوهر دادن
to marry well U جفت [زوج] مطابق بهم بودن
If only she would marry me ! U اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
marry a second time U تجدید فراش کردن
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative U دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
alternative U آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
alternative U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternative U دیگر
alternative U تناوبی
alternative U پیشنهادمتناوب
alternative U شق دیگر
alternative U شق
alternative U چاره
alternative reinforcement U تقویت متناوب
alternative route U گزینش مسیر دیگر
alternative unit U واحدهای دیگر
alternative medicine U روش معا لجه که در آن از روشهاییمانند طب سوزنی استفاده شود
alternative hypothesis U فرضیه مقابل
alternative current U جریان متناوب
alternative cost U هزینه جایگزین
alternative airfield U فرودگاه فرعی
to take ones choice U یکی ازچند شق رابرگزیدن یااختیارکردن
choice U گزینه
choice U منتخب
choice U چیز نخبه برگزیده
choice U پسند
choice U انتخاب
at choice U باختیار خود
at choice U برحسب دلخواه
multiple-choice U وابسته به پرسش چند پاسخی
choice of words U جمله بندی
word choice U بیان
word choice U جمله بندی
choice of words U کلمه بندی
word choice U کلمه بندی
choice of words U بیان
domicile of choice U اقامتگاه انتخابی
Hobson's choice U انتخاب از روی ناچاری ناگزیر
economic choice U انتخاب اقتصادی
consumer choice U انتخاب مصرف کننده
forced choice U گزینه- بایست
choice point U نقطه گزینش
freedom of choice U ازادی انتخاب
choice of technology U انتخاب تکنولوژی
to make a choice of U انتخاب کردن
object choice U شیئی گزینی
scracity and choice U کمیابی و انتخاب
to make a choice of U برگزیدن
Hobson's choice U پیشنهادی که چارهای جز قبول ان نیست
consumer's choice U انتخاب مصرف کننده
error choice technique U شیوه خطا گزینی
free choice method U روش گزینش ازاد
multiple choice item U پرسش چند گزینهای
multiple choice test U ازمون چند گزینهای
theory of consumer's choice U نظریه انتخاب مصرف کننده
word choice test U ازمون واژه گزینی
a copious choice of food and drink U غذا و نوشیدنی فراوان
He left fily a few choice words. U چند تا حرف مفت ( ناسزا )تحویل داد
toss a coin for choice of service of cou U شیریاخط اول بازی جهت تعیین سرویس والیبال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com