Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I feel relieved because of that issue!
U
خیال من را از این بابت راحت کردی!
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
relieved
U
آسوده
I dont feel well. I feel under the weather.
U
حالش طوری نیست که بتواند کار کند
of no issue
U
بی نتیجه
issue
U
انتشار
issue
U
انتشار دادن صدور
issue
U
صادر کردن
issue
U
صدور مطلب
issue
U
موضوع دعوی
issue
U
ممر
issue
U
افتتاح کردن
over issue
U
اضافه براعتبار رواج دادن
over issue
U
زیاد انتشاردادن
at issue
U
موضوع بحث
of no issue
U
بیهوده
issue
U
مسئله قضیه تحویل جنس
issue
U
توزیع کردن
issue
U
توزیع
issue
U
انتشار دادن
issue
U
ناشی شدن
issue
U
صادر شدن
issue
U
خارج شدن
issue
U
بیرون امدن
issue
U
نشریه فرستادن
issue
U
پی امد
issue
U
بر امد
issue
U
رواج دادن
issue
U
موضوع شماره
issue
U
موضوع
issue
U
نتیجه بحث
issue
U
کردار اولاد
issue
U
عمل
issue
U
نوع
issue
U
نژاد
issue
U
صادرکردن
issue
U
مسئله
feel out
<idiom>
U
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
i feel
U
گرسنه ام هست
to feel sure
U
یقین بودن
i feel
U
گرسنه هستم
I feel sorry for her.
U
دلم برای دخترک می سوزد
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
How are you?How do you feel?
U
آب وهوای اروپ؟ به حالم سا زگاز نیست
we feel
U
گرسنه مان هست
to feel sure
U
خاطر جمع بودن
feel up to (do something)
<idiom>
U
توانایی انجام کاری رانداشتن
get the feel of
<idiom>
U
عادت کردن یا آوختن چیزی
to feel like something
U
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
feel
U
احساس کردن
feel
U
لمس کردن محسوس شدن
I feel it is appropriate ...
U
به نظر من بهتر است که ...
feel sorry for
<idiom>
U
افسوس خوردن
to put to the issue
U
بطور متنازع فیه مطرح کردن
to put to the issue
U
در معرض داوری گذاشتن
unit of issue
U
واحد توزیع
issue
[outcome]
U
بر آمد
issue a warning
U
اخطار صادر کردن
This question is not at issue.
U
بحث روی این موضوع نیست.
to issue instructions
U
دستور صادر کردن
unit of issue
U
مبنای توزیع
to revisit an issue
U
مسئله ای را بازدید کردن
back issue
U
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to die without issue
U
بدون اولاد مردن
issue
[outcome]
U
نتیجه
[بحثی ]
issue
[outcome]
U
پایان
May be I can interest you in this issue .
U
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
U
صلاحت نیست با من طرف بشوی
To settle the issue one way or the other.
U
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
I wI'll not comment on this issue.
U
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
the German issue
U
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
gratuitous issue
U
لباس پیشکش
issue price
U
قیمت اعلام شده
issue pea
U
داغ نخود
issue of fact
U
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue note
U
برگه صدور
issue commissary
U
کارپردازی یادفتر توزیع
issue commissary
U
مسئول توزیع
issue a guarantee
U
صدور ضمانتنامه
bank of issue
U
بانک ناشر اسکناس
basic of issue
U
مبنای توزیع
issue a credit
U
افتتاح اعتبار
basic of issue
U
مبنای واگذارکردن اقلام
bond issue
U
صدور اوراق قرضه
fiduciary issue
U
اسکناسهای اعتباری
general issue
U
تدارکات عمومی ارتش
gratuitous issue
U
اماد پیشکشی
issue priority
U
تقدم توزیع اماد
issue priority
U
ترتیب تقدم توزیع
side issue
U
موضوع فرعی
side issue
U
مسئله فرعی
loose issue
U
تدارکات خارج شده از بسته بندی
general issue
U
ملزومات ارتش
loose issue
U
تدارکات روباز
issue of law
U
نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
to feel humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
feel the pinch
<idiom>
U
در تنگنای مالی قرار گرفتن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
feel the pinch
<idiom>
U
دچار بی پولی شدن
Do you feel hungry?
U
شما احساس گرسنگی می کنید؟
I feel nauseated.
U
حالت تهوع دارم.
What do you feel like having today?
U
امروز تو به چه اشتها داری؟
to feel cold
U
احساس سردی کردن
feel embarrassed
U
خجالت کشیدن
[در مهمانی]
to not feel hungry
[to not like having anything]
U
اصلا اشتها نداشتن
feel awkward
U
خجالت کشیدن
[در مهمانی]
I feel like throwing up.
<idiom>
U
دارم بالا میارم.
to feel cold
U
از سرما یخ زدن
to feel humbled
U
احساس فروتنی کردن
I feel like a fifth wheel.
U
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
i do not feel like working
U
حال
to feel sick
U
قی کردن
to feel sick
U
حال تهوع داشتن
to feel women up
U
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
where do you feel the pain
U
کجایتان درد میکند در کجااحساس درد میکنید
to feel any one's pulse
U
دست زدن
to feel women up
U
دستمالی کردن زنها
[منفی]
to feel secure
U
مطمئن شدن
to feel strange
U
گیج بودن
to feel any one's pulse
U
کمان کردن
to feel any one's pulse
U
حس کردن احساس کردن دریافتن
to feel queer
U
بی حال بودن
to feel queer
U
گیج بودن
to feel after any thing
جستجو کردن
to feel secure
U
مطمئن بودن
to feel strange
U
خود را غریب دیدن
to feel strange
U
ناراحت بودن
I feel sleepy.
U
خوابم می آید
To feel attached to someone .
U
به کسی دل بستن
i do not feel like working
U
کار کردن ندارم
i feel sleepy
U
خوابم میاید
i feel sleepy
U
خواب الود هستم
to feel any one's pulse
U
لمس کردن
I feel warm .
U
گرمم شده
I feel strongly about this.
U
جدی می گویم.
I feel cold.
U
سردم است
I feel pity (sorry) for her.
U
دلم بحالش می سوزد
to carry something to a successful issue
U
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
issue
[of something]
[ID card or check]
U
انتشار
[اسکناس]
[اوراق بهادار]
issue
[of something]
[ID card or check]
U
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
basic issue items
U
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
free issue system
U
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
free issue materials
U
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
basic issue list
U
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
join issue with a person
U
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
Dont sidetrack the issue.
U
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
he rode me off on a side issue
U
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
To lock horns with someone. To take issue with someone.
U
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
starting with the issue of July 1
U
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
to issue marching order
U
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
i sort of feel sick
U
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
i sort of feel sick
U
یک جوری میشوم
ido not feel my legs
U
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
To feel lonely (lonesme).
U
احساس تنهائی کردن
i feel wather you and I'm sorry about what happened before
U
معنیش به فارسی
If you don't feel like it, (you can) just stop.
U
اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
feel a bit under the weather
<idiom>
U
[یک کم احساس مریضی کردن]
to feel on top of the world
U
تو آسمون ها بودن
[نشان دهنده خوشحالی]
i feel wather and you I'm sorry about what happened before
U
معنیش به فارسی چی میشه
To feel on top of the world.
U
با دم خود گردو شکستن
feel like a million dollars
<idiom>
U
احساس خوبی داشتن
to feel
[a bit]
peckish
U
کمی حس گرسنگی کردن
to feel a pang of jealousy
U
ناگهانی احساس حسادت کردن
to feel a pang of guilt
U
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
to look
[feel]
like a million dollars
U
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
I feel faint with hunger.
U
از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
I feel morally bound to …
U
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
To stick to the main topic ( issue ).
U
از موضوع اصلی خارج نشدن
To bring a matter to successful issue .
U
کاری را به نتیجه رساندن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
To sound someone out . To feel someones pulse .
U
مزه دهان کسی را فهمیدن
I feel pins and needles in my foot.
U
پایم خواب رفته
I dont feel like work today.
U
جویای حال ( احوال ) کسی شدن
Lets pass on (proceed) to the main issue.
U
برویم سر مطلب اصلی
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
U
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up .
U
شلوغش نکن
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
to get riled
[to feel riled]
U
آزرده شدن
[عصبانی شدن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com