Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 43 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I am tied up ( engaged ) on Saturday .
U
شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Next Saturday . This coming Saturday.
U
شنبه دیگه
Saturday
U
روز شنبه
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
U
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
to become engaged
U
نامزد کردن
tied down
<idiom>
U
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
unless you are otherwise engaged
U
اگر کار دیگری نداری
to get engaged
U
نامزد کردن
to become engaged
U
عقد کردن
to get engaged
U
عقد کردن
engaged
<adj.>
U
تعبیه شده
engaged
<adj.>
U
توکار
tied up
<adj.>
U
دست بسته
to be tied up in something
U
دست کسی بند بودن
[بخاطر چیزی]
engaged
U
سفارش شده
tied on
U
در درگیری هوایی یعنی هواپیمای یاد شده داخل ارایش قسمت من است
tied
U
خانهیامزرعهاجارهای
engaged
U
نامزد
tied up
U
گرفتاردرگیر
engaged
U
نامزد شده
engaged column
U
ستون درون جرزیا دیوار
engaged column
U
ستون مقید
an engaged column
U
نیم ستون
engaged column
U
نیم ستون
tongue-tied
U
زبان بسته
someone's hands are tied
<idiom>
U
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
My hands are tied.
<idiom>
U
دستهایم بسته اند.
My hands are tied.
<idiom>
U
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
engaged in war
U
داخل جنگ
pre engaged
U
دارای تعهد قبلی
fit to be tied
<idiom>
U
خیلی عصبانی وناامید
(one's) hands are tied
<idiom>
U
tongue tied
U
گنگ
an engaged couple
U
دو تن نامزد
tongue tied
U
زبان بسته
tied truss
U
خرپای کش دار
He cant be tied down to family life.
U
پای بند زندگی خانوادگی نیست
I am busy . my hands are tied.
U
دستم بند است
The line is busy (engaged).
U
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
I am tied up ( busy) at the moment.
U
الان دستم بند است
in love - engaged - married
U
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
I was totally tongue-tied.
U
زبانم حسابی بند آمد
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
U
ناگهان زبانم بند آمد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com