English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
His style of writing is rather colourless and lifeless. U سبک نویسندگیش خشک وبی روح است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lifeless U مرده
lifeless U عاری از زندگی
colourless U بیمزه
colourless U بی رنگ
colourless U کم رنگ
colourless U رنگ پریده غیر جالب
writing U دستخط
in writing U کتبا
writing U نویسندگی
writing U مدرک [سند ]
writing U چیزی که نوشته شده است
writing U نوشته نوشتجات
writing U خط
writing U میزتحریر
he has a good writing U خوش خطاست
he has a good writing U خطش خوب است
to nibble at one's writing U از خط کسی عیبجویی کردن
to reduce to writing U روی کاغذ اوردن ضبط کردن
to reduce to writing U نوشتن
to commit to writing U روی کاغذ اوردن
i am strange to that writing U با این خط اشنا نیستیم
letter writing U نامه نگاری
leetter writing U کاغذ نویسی
leetter writing U نامه نویسی انشا
leetter writing U نامه نگاری
in his own hand writing U بخط خودش
hand writing U دست نوشته
mirror writing U وارونه نویسی
i am weary of writing U شدم
i am weary of writing U از نوشتن خسته
that writing is strange to me U با این خط اشنا نیستیم
to reduce to writing U ثبت کردن
hand writing U نسخه خطی
writing obligatory U اسناد تعهداور
writing materials U ابزارتحریر
writing paper U کاغذمرغوبمخصوصنوشتننامه
picture writing U خط تصویری
piece of writing U مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
tired of writing U خسته از نوشتن
writing desks U میز تحریر
writing desk U میز تحریر
writing case U محلنوشتن
picture writing U تصویر نگاری
writing obligatory U معادل bond
automatic writing U ناهشیار نویسی
an illegible writing U خطی که خوانا نیست
writing brush U قلمنوشتاری
writing pad U دسته یاد داشت
writing pad U زیر دستی زیر مشقی
cramp hand writing U خط درهم و برهم
Dont neglect writing to your mother . U ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
mirror writing shadow reading U کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
style U سبک بافت
style U آرایش [سازمانی یا سیستمی]
there is no style about her U سرووضعش زیبایی
there is no style about her U ندارد
there is no style about her U لباس یا وضعش متداولی است
style U ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
old-style U روش گاهشماری قدیمی
style U ساخت [سازمانی یا سیستمی]
old-style U حروف باریک و خمیده به جلو
style U سبک
style U نامیدن
style U معمول کردن مد کردن
style U میله متداول شدن
style U قلم
style U روش
style U سبک متداول
style U سلیقه
style U خامه سبک نگارش
style U شیوه
style U فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده
dragon style U [سبک دراگون که سبک هنری وایکینگ های اسکاندیناوی بوده است.]
Mejidian style U طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.]
cathedral style U [احیای سبک گوتیک در اوایل قرن نوزدهم میلادی]
chateau style U [سبک معماری قرن نوزدهم فرانسه که ترکیب سبک های گوتیک و رنسانس بود.]
court style U سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
English style U [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
Federal style U سبک معماری فدرال
Free style U [سبک قرن نوزده در احساس سبک کلاسیک و دومستیک]
Hirsau style U [نوعی معماری به سبک رومی در آلمان و استرالیا]
Indian style U [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Isabellian style U سبک ایزابلین
Isabellino style U سبک ایزابلین
Lancet style U [سبک گوتیکی اواخر قرن نوزده مرسوم به سبک نیزه ای]
Lombard style U سبک لومبارد
managerial style U سبک مدیرانه
castle style U [نوعی معماری قرن هجدهم میلادی با کنگره و مزغل و پله های مارپیچی]
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
in a narrative style U بسبک داستان
finish style U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
elegant style U انشا فریف
easy style U سبک سلیس
easy style U انشای روان
ease of style U سبک سلیس
ease of style U روانی انشا
cognitive style U سبک شناختی
brush style U قالب قلم
brush style U طرح قلم
bald style U روش و مکتب ساده وبی لطافت
in a narrative style U بشکل روایت
life style U سبک زندگی
line style U سبک خط
style sheet U مجموعه تعاریف
type style U سبک فونت
To go out of fashion (style). U بدام افتادم
style sheet U الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
style of architecture U سبک معماری
severe style U شیوه جدی
pointed style U سبک قوس تیزه دار
point style U شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
orientalizing style U سبک شرقی
orientalizing style U شیوه خاورمابی
style sheet U ورق تعاریف
Italian Villa style U [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
context style of a expression U سیاق عبارت
attacking [style of play, player] <adj.> U حمله
attacking [style of play, player] <adj.> U مهاجم
attacking [style of play, player] <adj.> U تهاجمی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com