English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
His request was in the nature of a command. U خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
request U درخواست می کنم
request U درخواست اماد کردن درخواست کردن
request U تقاضا
at the request of U بخواهش
request U تمناکردن
request U خواستار شدن
request U تقاضا خواسته
request U درخواست
request U خواهش
at the request of U برحسب
at the request of U تقاضای
request U سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
by request U بنا بر خواسته [میل]
on request of which [at his request] U به درخواست او
at the request of U به خواهش [به درخواست]
at my request U مطابق با تقاضای من
request U چیزی که کسی تقاضایش را دارد
request U تقاضا برای چیزی
request U متنی که حاوی اطلاعاتی درباره استاندارد جدیداست واز کاربرمی خواهد که متن را بررسی کندوتوضیحات اضافی را ایجاد کند
to g. any one's request U درخواست کسیراپذیرفتن
request U تقاضا کردن درخواست کردن
d. of a request U عدم قبول خواهش
d. of a request U در درخواست
on request U وقتی که درخواست بشود
REQUEST STOP U ایستگاه درخواستی
request stop U ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
letters of request U rogatory
Thank you for the confirmation of your request! U از تایید درخواستتان خیلی متشکرم.
My money request to him U طلب من از او [مرد]
to grant a request U درخواستی را اعطا کردن
I [O] request [IORQ] U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
i humbly request that U خواهش عاجزانه دارم که ...
supervisor request U درخواست نافر
mission request U درخواست اجرای ماموریت هوایی
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
request for discharge U عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
work request U برگ درخواست انجام کار برگ کار
request to send U تقاضای ارسال
request time out U تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
to request the company of: U حضور کسی را خواستن
to request issuance U تقاضای صدور کردن
request signal U علامت درخواست
request modify U درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
request mast U از طریق سلسله مراتب
request mast U گزارش از طریق سلسله مراتب
to be in great request U زیادمورد احتیاج بودن
to be in great request U مورد احتیاج زیاد بودن
request for quotation U تقاضا برای اعلام قیمت
request for quotation U استعلام بها
request for proposal U تقاضا برای پیشنهاد
request substitution U تقاضای تعویض
by nature U بالطبیعه
by nature U طبعا"
in the course of nature U بطریق عادی
in nature U همه جا دارای وجود خارجی یا طبیعی
against nature U مخالف طبیعت
against nature U معجز نشان
nature U افرینش
nature U گونه
second nature U طبیعت ثانوی
nature U نوع خاصیت
nature U نوع
nature U سرشت
nature U خمیره
nature U طبع
nature U فطرت
nature U طبیعت سرشت
nature U ماهیت خوی
nature U طبیعت
against nature U غیر اخلاقی غیر طبیعی
nature U ماهیت
nature U ذات
by nature U طبیعتا
nature U گوهر
initial fire request U درخواست ابتدایی اتش
request for price quotation U درخواست مظنه قیمت
To swallow ones pride and request someone (to do something). U نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
input [output] request U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
by popular [demand] request U درخواست توده پسند
four forces of nature U چهار نیروی بنیادی طبیعت
he has a good nature U خوش حالت است
hu man nature U طبیعت انسانی
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
immovable by nature U مال غیر منقول ذاتی
inanimate nature U جهان جمادات
nature reserve U اندوختگاه طبیعی
nature reserve U اندوختگاه نیادی
original nature U طبع اغازین
relieve nature U ادرار کردن
relieve nature U سر قدم رفتن
to relieve nature U ادرار کردن
he has a good nature U خوش طبع است
he has a good nature U خوشخو است
guardian by nature U پدر
freaks of nature U غرائب طبیعت
gift of nature U نعمت طبیعت
gift of nature U هدیه طبیعت
to ease nature U سر قدم رفتن
ease nature U سر قدم رفتن
good nature U خوش خویی
good nature U خوش خلقی
debt of nature U اجل
debt of nature U مرگ
dame nature U مادرطبیعت
contrary to nature U بطور معجزه
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
guardian by nature U قیم طبیعی
to relieve nature U سر قدم رفتن
Mother Nature U طبیعت
call of nature <idiom> U احتیاج به دستشویی داشتند
diseases of this nature U اینگونه ناخوشی ها
the nature of the case U ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
nature trail U مسیرعلامتگذاریشده
they are cured by nature U طبیعت انها را درمان میکند
attack on nature U آسیبمحیطزیست
Mother Nature U طبیعت مهربان
human nature U فطرت
nature of the operation U ماهیت عملیات
nature [of things] U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
It is in the nature of things. U این موضوع ذاتا اینطور است.
human nature U طبیعت انسان
human nature U ماهیت آدم
divorce granted at the a woman's request U طلاق خلع
to answer the call of nature <idiom> U به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
strict nature reserve U اندوختگاه طبیعی بازداشته
goods of perishable nature U اموال سریع الفساد
nature nurture controversy U مجادله سرشت- پرورش
all nature looked green U طبیعت سراسر سبز بود
it occurs in nature as a gas U در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
all nature looked green U همه جا سبز بود
His speech was in the nature of an apology. U ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
The color harmony in nature is very interesting. U هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
His action is in the nature of sour grapes. U اززور پسی اینکار رامی کند
sexual intercourse of doubful nature U نزدیکی به شبهه
sexual intercourse of doubful nature U وطی به شبهه
In the nature of things, young people often rebel against their parents. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
under command U تحت کنترل
second in command U معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
self command U خودفرمانی
specified command U نیروی اختصاصی
specified command U فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
under command U زیرفرماندهی
self command U کف نفس
second in command U معاون
self command U خودداری
command.com U COCO.ANDفایل
command U حکم
command U امر
command U کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command.com U در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
at my command U به فرمان من
command U سرکردگی فرماندهی
command U یکان قرارگاه عمده
command U امریه
command U فرمان دادن
command U امرکردن
command U فرمان
command U فرماندهی
command U یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command U دستور
command U حکم کردن
command U فرمایش
command U فرمان دستوردادن
command altitude U ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
combined command U یکان مرکب
combined command U فرماندهی مرکب
command and control U کنترل و فرماندهی
to perform a command U فرمانی را اجرا کردن
transient command U فرمان ناپایدار
type command U فرماندهی ناو گروه
type command U نوع یکان ناو گروه
channel command U فرمان کانال
unified command U فرماندهی متحد
unified command U نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
terminal command U فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
tactical command U یکان تاکتیکی
command channels U سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
Send To command U دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
sequence of command U ترتیب توالی فرامین
command channels U ردههای فرماندهی
command axis U محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
command axis U محور حرکت یکان
command automatism U فرمانبری مطلق
support command U فرماندهی پشتیبانی
support command U یکان پشتیبانی
support command U فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
tactical command U فرماندهی تاکتیکی
command detonated U منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
word of command U فرمان نظامی
word of command U فرمان انتصاب
air command U فرماندهی نیروی هوایی
administrative command U فرماندهی اداری
administrative command U یکان اداری
high command U سرفرماندهی
command posts U پاسگاه فرماندهی
command posts U پست فرماندهی
command post U پاسگاه فرماندهی
command post U پست فرماندهی
command economy U اقتصاد دستوری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com