English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
His only aim and object is to make afortune . U تنها قصدش پولدار شدن است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To make money. To make ones pile. U پول درآوردن ( ساختن )
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
object U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object U نماش داده می شوند
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object U OPERAND
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
object of will U موصی به
no object U اهمیت ندارد
object of d. U مراد
object of d. U کامه
object of d. U ارزو
no object U چیزی نیست
Whoever else that may object . U هر کس دیگه که اعتراض کند
object U زبان برنامه پس از ترجمه
object U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object U مفعول
object U کالا اعتراض کردن
object U مخالفت کردن
object U شی ء
object U موضوع
object U شیئی
object U هدف
object U موضوع منظره
object U مقصود
object U چیز
object U پانج کارت که حاوی برنامه است
object U چیز ماده خارجی
object U دلیل اوردن
object U اعتراض کردن
object U اعتراض داشتن
object U مورد
concrete object U عین خارجی
object of protest U واخواسته
object of sale U مبیع
object of lease U عین مستاجره مورد اجاره
object of lease U مستاجره
object of testimony U مشهود به
object of sale U مثمن
celestial object U celestial
object of sale U کالا
object lessons U درس علمی
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson U درس علمی
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object of protest U معترض علیه
object of transaction U مورد معامله
goal object U شیئی هدف
object point U سمت مورد توجه
object point U مقصد
object program U برنامه مقصود
object program U برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object routin U روال مقصود
object symptoms U نشانههای پیدا یا بیرون نما
parent object U صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
perception of an object U مشاهده یا دیدن چیزی
love object U شیئی محبوب
object of appeal U فرجام خواسته
object oriented U استفاده میکند
his conduct is object U رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
object of worship U معبود
object of worship U موضوع پرستش یاستایش
if you dont object U اگر بدتان نمیاید
if you dont object U اگر مانعی نیست
object oriented U روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object oriented U زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented U استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
stimulus object U شیئی محرک
object of judgment U محکوم به
direct object U مفعول مستقیم
object computer U OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object constancy U ثبات شیئی
object glass U عدسی شیئی
object glass U عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object language U زبان مقصود
object language U زبان مقصد
object deck U دسته کارت مقصود
object libido U متمرکزبر شیئی
object computer U کامپیوتر مقصود
object code U دستورالعمل مقصود
object code U برنامه مقصد
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول صریح
object ball U گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object case U حالت مفعولی یا مفعولیت
object cathexis U نیروگذاری در شیئی
object choice U شیئی گزینی
object code U برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object machine U ماشین مقصود
sex object U زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
object of claim U خواسته دعوی
object of claim U مدعی به متنازع فیه
object balls U توپهایهدف
indirect object U مفعول غیر مستقیم
object genitive U مضاف الیه مفعولی
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
object of claim U خواسته
object of claim U مدعی به
object module U واحد مقصود
object module U واحد مقصد
object module U واحد مقصود ماژول مقصود
object libido U زیستمایه
object of appeal U مستانف عنه
object of appeal U پژوهش خواسته
object assembly test U ازمون الحاق قطعات
OLE container object U شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
object of claim in respect of which U فرجام خواسته
object of claim in respect of which U the to made is appeal an
object language programming U برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
object of claim in respect of which U court supreme
object oriented programming U برنامه نویسی مقصود گرا
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
To achieve ones object ( aim ) . U به مقصود خود رسیدن
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) U این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
to make up for U جبران کردن
to make up U جبران کردن فراهم کردن
to make up U درست کردن تکمیل کردن
to make known U معلوم کردن
to make way U پیش رفتن
to make up U ترکیب کردن
make out <idiom> U تشخیص دادن
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
to make use of U استفاده کردن از
to make use of U بکار بردن
to make way U پیشرفت کردن
I cant make it out. U من که از این مطا لب چیز ؟ نمی فهمم
to make away U بر باد دادن
to make away U کار
to make away U ساختن
to make away U خلاص شدن از
to make believe U وانمود کردن
will you make one U ایا شما به عده ما خواهیدپیوست
whose make is it U ساخت کیست کار کیست
what d. does it make? U چه فرق میکند
to make sure U یقین کردن
to make sure U محقق کردن
make do U چاره موقتی
to make ones a U حضوریافتن
to make one's U در کار خود کامیاب شدن
to make one's U بارخود را بستن
to make ones a U حضور بهم رساندن
to make one's will U وصیت کردن
to make he U پیش رفتن
make way U پیش رفتن
make up to U خسارت کسی را جبران کردن
to make ones a U فاهر شدن
to make out U فهمیدن
to make out U سر دراوردن دریافتن
to make r. after something U چیزی را جستجو کردن
to make r. U جبران کردن
to make r. U تلافی کردن
to make known U اشکار ساختن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
to make over U واگذار کردن
to make out U کشف کردن
to make out U ثابت کردن
to make out U تنظیم کردن
to make much of U استفاده کردن از
I can't make anything of it. U من این را اصلا نمی فهمم [درک نمی کنم] .
to make it up U اشتی کردن
make way <idiom> U به گوشهای رفتن
make up for something <idiom> U جبران خطا یا اشتباه
to make of something U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
What do you make of this [it] ? U نظر شما در باره این چه است؟
make up <idiom> U دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
make up <idiom> U استقرار وسایل تزئین وآرایش
make up <idiom> U بازیافتن ،برگرداندن
to make U ادرارکردن
to make U زهراب ریختن شاشیدن
to make something U چیزی را درست کردن
to make a for U دردسترس گذاشتن
to make a f. U چیزدارشدن
to make a f. U دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
make at U حمله کردن
to make a d. U دفاع کردن
to make a U فاهرساختن
to make a U نمودار کردن
to make up to any one U پیش کسی خود شیرینی کردن
to make U شاش کردن
make up <idiom> U اختراعکردن
make up <idiom> U درستکردن
make the most of <idiom> U بیشترین سود را بردن
make for <idiom> U به پیش رفتن
make do with something <idiom> U جانشین چیزی به جای چیزدیگر
make believe <idiom> U وانمود کردن
make away with <idiom> U بردن
make a go of <idiom> U موفقشدن
to make an a U مساعده دادن
to make an a U پیش مزد دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com