English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> U کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
grasps U اخذ
grasps U فراچنگ کردن
grasps U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps U فهمیدن
grasps U چنگ زدن
grasps U قبض
grasps U طرز گرفتن یک وسیله
grasps U چنگ زنی فهم
grasps U قاپیدن
holds U تسلط
holds U منعقد کردن
holds U متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
holds U ایست نگهداری
holds U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
holds U زمان سپری شده توسط مدار ارتباطی حین تماس
holds U بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds U گرفتن غیرمجاز توپ
holds U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
holds U گیره مکث بین کشیدن زه و رهاکردن ان
holds U گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
holds U نگهداشتن
holds U نگاه داشتن
holds U دردست داشتن
holds U گرفتن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
holds U چسبیدن نگاهداری
holds U انبار کشتی
holds U نگهداشتن پناهگاه گرفتن
holds U تصرف کردن
holds U گیر
holds U دژ
holds U ایست
holds U گیره اتصالی نگهدارنده
holds U پایه مقر
holds U جلوگیری کردن
holds U انبار کالا
examples of holds U انواعحرکات
He holds the attention of his audience. U شنوندگانش را جذب می کند
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast U محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast U حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast U روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast U کیلو baud میدهد
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
to fast off U باگره محکم کردن
to keep a fast U روزه داشتن
fast by U نزدیک
fast U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast U سطح لغزنده یا سفت
fast U تند
fast U تندرو
fast U سریع السیر
fast U جلد وچابک
fast U رنگ نرو
fast U پایدار باوفا
fast U فورا
fast U روزه گرفتن
fast U روزه
fast U سفت
to sleep fast U خواب خوش
to observe a fast U روزه داشتن
to sleep fast U رفتن
to make fast U محکم کردن
to make fast U بستن
to observe a fast U روزه گرفتن
to live fast U ولخرجی کردن
to live fast U خوش گذرانی کردن
to lay fast U نگاه داشتن
to hold fast U نگاهداشتن
to hold fast U محکم
fast-forward U جلو زدن فیلم
to break ones fast U خوردن
to stand fast U محکم ایستادن
to stand fast U ثابت بودن
to take fast hold of U سفت
fast talker <idiom> U گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
fast buck <idiom> U پول درآوردن ساده وآسان است
He is fast asleep. U خواب خواب است
It was raining fast. U باران تندی می آمد
colour fast U دارایرنگثابت
fast forward U جلوبر
fast food U تند خوراک تندکار
water fast U پارچه شورنرو
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast U رنگ نرو
to walk fast U تندراه رفتن
to take fast hold of U گرفتن
pull a fast one <idiom> U تقلب کردن
to break ones fast U روزه
hard and fast U غیر قابل تغییروانحراف
fast cruise U ازمایش حرکت سریع ناو
fast cruise U ازمایش سریع ناو در بندر
fast break U ضدحمله
fast break U حمله سریع به دروازه
fast bowler U توپ انداز پرتاب سریع
fast access U با دستیابی سریع
fast and loose U ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast and loose U نااستوار
acid fast U دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
acid fast U مقاوم در برابر رنگ بری اسید
hard and fast U سخت ومحکم
fast handed U خسیس
fast handed U خشک دست
hard and fast U ثابت
hard and fast U لازم الاجراء
fast day U روز روزه
fast shuttle U نقل و انتقال سریع
fast neutron U نوترون سریع
stand fast U متوقف شدن
make fast U مهار
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stern fast U طناب پاشنه قایق
to break one's fast U افطار کردن
to break ones fast U افطارکردن
to break ones fast U ناشتایی خوردن
fast shuttle U تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
fast pill U ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
fast heart beat U تاکی کاردی [پزشکی]
hard and fast rule <idiom> U نتیجه ماندگار
the car goes nice and fast U اتوموبیل بد نمیرود
fast heart beat U تندتپشی [پزشکی]
lay fast by the heels U تعقیب کردن
Making fast progress. U سریع ترقی کردن
fast-forward button U دکمهجلوبر
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
fast moving stock U موجودی که به سرعت کاهش می یابد
hard and fast rule U قانون خشک و سخت
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
fast moving depression U کمفشاری تند
fast breeder reactor U رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
Rumors circulate fast. U شایعات سریع در همه جا می پیچد
heat fast paint U رنگ مقاوم گرما
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
fast moving depression U کمفشاری سریع
fast bindŠfast find U جای محکم بگذارتازودپیداکنی
My watch is fast (gaining). U ساعتم جلو می افتد
fast moving stock U کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast forward key U کلیدجلوبرندهسریع
fast data entry control U کنترلدخولاطاعاتسریع
Pleasant hours fly fast. <proverb> U لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast. <proverb> U عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
Bad news travels fast . <proverb> U خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
You pulled a fast one. That was a neat trick you played. U خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally . U سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com