English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He returned the money intact. U پول را دست نخورده پ؟ داد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intact U دست نخورده
intact U بی عیب
intact U سالم کامل
intact U صدمه ندیده
intact U سالم
It remained intact. U سالم ودست نخورده باقی مانده
Protection money. Racket money. U باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . U پول یا مفتی
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش نهایی هیات تحقیق
returned U مراجعت
returned U عملکرد کارکرد
returned U پس فرستادن عودت
returned U آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returned U کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returned U دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد
returned U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned U نشانههای انتهای خط
returned U کلید Return
returned U عودت دادن
returned U بازگشت
returned U برگشت
returned U مراجعت برگرداندن
returned U برگشتن
returned U مراجعت کردن
returned U رجعت
returned U اعاده
returned U بازده
returned U درامد
returned U عودت
returned U اعاده بازگشت
returned U مراجعت کردن عکس العمل
returned U گزارش رسمی
returned U گزارش دادن
returned U عایدی
they returned in triumph U شادی کنان برگشتند
he returned a negative U گفت نه
they returned in triumph U باپیروزی برگشتند
he returned a negative U پاسخ منفی داد
It was jolly decent of her to have returned. U خدا عمرش بده که برگشت
materials returned note U یادداشت مواد عودت داده شده
materials returned note U برگه مواد برگشتی
money begets money <idiom> U پول پول می آورد
value of money U ارزش پول
his money is more than can U پولیش بیش
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
we are want of money U ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
value for money U ارزش پول
he is f. of money U پول فراوان دارد
f. money U پول فراوان
He is in the money. U پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
near money U شبه پول
take in (money) <idiom> U رسیدن
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
even money U مبلغ مساوی در شرط بندی
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
value for money U قدرت خرید پول
near with one's money U خسیس
be in the money <idiom> U در پول غلت خوردن
be in the money <idiom> U پول پارو کردن
money on d. U وجه امانعی
money U پول
money اسکناس
money U سکه
money U جایزه نقدی
money on d. U پول سپرده
money U مسکوک ثروت
ready money U پول فراهم شده
requistion for money U درخواست
money matters U امور پولی
money multiplier U ضریب بهم فزاینده پول
money making U پول بهم زنی
ready money U پول نقد
ready money U پول موجود
purchase money U در CL ثمن
purchase money U قیمت جنس
quantity of money U مقدار پول
raise money U فراهم کردن پول
money off offer U فروش با تخفیف
money of account U پول محاسباتی
raise money U جمع اوری کردن پول
money making U پول بهم زدن پول جمع کنی
smart money U مطلع
smart money U غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money U خسارت
smart money U پاداش زیان
money lender U پول به بهره گذار
money list U لیست حقوق
money list U لیست پرداخت حقوق
short of money U کم پول
scant of money U بی پول
scant of money U کم پول
salvage money U جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money U نقش پول
retention money U پول گرویی
money maker U پول گرد کردن
money making U پول گرد کن
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money U پول
prize money U پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money U دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
money on deposit U وجه امانی
money spinner U کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock U حجم پول در گردش
odd money U یک اسکناس 01 ریالی
money stock U عرضه پول
oceans of money U یک دنیا پول
money supply U عرضه پول
neutrality of money U بدون تاثیربودن پول
neutrality of money U خنثی بودن پول
quasi money U شبه پول
money wage U مزد پولی
mortgage money U پول قرضی
mortgage money U پول رهنی
money worth U چیزی که بپول بیزرد
money worth U پول بها
money worth U بهای پول
onother's money U پول دیگری
onother's money U پول شخصی دیگر
passage money U کرایه
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money U حق النسبی
possession money U حق الاجرا
penury of money U قحط پول
penury of money U کمیابی پول
passage money U معاش کردن
passage money U تاکردن
passage money U راه
passage money U غذا
money on deposit U پول سپرده
money player U ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money pot U غلک
passage money U خوراک
money pot U دخل
passage money U کرایه مسافر
money worth U برابر پول
soft money U پول ضعیف
My money request to him U طلب من از او [مرد]
money sink <idiom> U گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money U پس انداز کردن
save money U به دقت خرج کردن
time is money <idiom> U وقت طلاست
I am running out of money . U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money U تبدیل پول و ارز
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves . U پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
for love or money <idiom> U به هر شکلی
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags. <proverb> U مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> U وقت طلاست .
have money to burn <idiom> U پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> U بی پروا خرج کردن
borrowed money U پول قرض گرفته شده
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. U پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> U من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
to scrape up [money] U چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money well spent <idiom> U پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> U بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> U پول باد آورده
money for jam <idiom> U پول بی دردسر
do not coin money <idiom> U پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> U پول خرده خرجی
money can't buy everything <idiom> U پول خوشبختی نمی آورد
to be rolling in money <idiom> U تو پول غلت زدن [اصطلاح]
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . U پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . U غرق درپول بودن
to have a run for one's money U از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to stake money on something U سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money U خر پول بودن
to take eggs for money U خر مهره
to take eggs for money U را با دربرابر
to take eggs for money U کردن
token money U پول فرعی
trust money U پول امانی
to guzzle away one's money U پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money U درقمارپول ازدست دادن
sound money U پول سالم
supply of money U عرضه پول
table money U فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
rake in the money <idiom> U ایجاد تعجب
tight money U کنترل پولی
tight money U سیاست پولی انقباضی
time money U وام مدت دار
to change money U خردکردن یامبادله کردن پول
veil of money U حجاب پول
veil of money U نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
To touch someone for money. U کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
He is saving his money. U پولهایش راجمع می کند
pocket money . U پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. U از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. U پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. U پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money . U پول شمردن
I am pinched for money. U دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. U با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
velocity of money U سرعت پول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com