English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Those were the days . Good old days . U یاد آنروزها بخیر
arrive U موفق شدن
arrive U رسیدن
arrive U وارد شدن
When will we arrive at ...? U کی به ... می رسیم؟
When does the train arrive? U قطار کی می رسد؟
What time do we arrive? U کی خواهیم رسید؟
When wI'll the train arrive ? U چه وقت قطار می آید ؟
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
to arrive in good time U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
Depending on how late we arrive ... U بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
He's due to arrive at ten. U او [مرد] قرار است ساعت ده برسد.
expected value U ارزش مورد انتظار
expected value U مقدار امید ریاضی
expected value U مقدار نظری
We expected as much . U انتظارش راهم داشتیم
expected value U امیدریاضی
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U حامله بودن
expected U پیش بینی کردن
expected U انتظارداشتن
expected value U ارزش منتظره
expected <adj.> U برآورد شده
expected U چشم داشتن
expected <adj.> U انتظار می رود
expected <adj.> U پیش بینی شده
expected <adj.> U تخمین زده شده
What time does the train arrive in London? U چه وقت قطار به لندن می رسد؟
What platform does the train from York arrive at? U قطار یورک در کدام سکو توقف می کند؟
I am not expected to tell you every thing , am I ? U مگرتمام چیزها رابایدبه تو گفت
expected frequency U فراوانی مورد انتظار
expected price U قیمت پیش بینی شده
expected price U قیمت مورد انتظار
expected time U زمان تحمل
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
errors and omissions expected U باستثنای اشتباهات وچیزهایکه از قلم افتاده این عبارت روی صورت حسابهانوشته میشود و یعنی مسئولیت اشتباهات بعهده شرکت نمیباشد
expected rate of net profits U نرخ سود خالص موردانتظار
expected rate of net profits U نرخ سود خالص پیش بینی شده
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
Every three days . U سه روز درمیان
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
One of these days . U همین روزها
these days <adv.> U امروزه
a few days U چند روزی
these days <adv.> U در این روزگار
these days <adv.> U این روز ها
two days d U دو روز معطلی
days U روز
the a of days U خدای ازلی
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
one or two days U یکی دو روز
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
an a days U یک روز در میان
in the days of U درایام
in these latter days U در این روزگاراخر
in the next few days U درهمین چند روزه
one of these days U دراینده نزدیک
every three days U سه روزیکبار
in the days of U در روزگار
the a of days U خدای سرمدی قدیم الایام
two days d U دو روز درنگ
the days of old U روزگار پیشین
days U یوم
days of grace U مهلت اضافی
days of grace U ایام مهلت
appointed days U تاریخ ها
days on end U چند روز متوالی
dog days U ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
His days are numbered. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
ember days U روزهای روزه ودعا
appointed days U قرار های ملاقات
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
today of all days U مخصوصا امروز
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
somebody's days are numbered <idiom> U فوت کردن کسی
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
appointed days U وعده های ملاقات
Midsummer Days U جشن 42 ژوئن
Midsummer's Days U جشن 42 ژوئن
pay-days U روز پرداخت حقوق
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
i stayed there for days U سه روز انجا ماندم
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
running days U ایام هفته
salad days U ایام جوانی وبی تجربگی
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
to end one's days U مردن
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days. U طی چند روز گذشته
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
To be counting the days . U روز شماری کردن
It was customary in the old days that. . . U درگذشته رسم بر این بود که ...
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
young days U جوانی
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
man days U نفر در روز
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
the days of woman's state of U discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com