Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He holds the attention of his audience.
U
شنوندگانش را جذب می کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
audience
U
حضار شنوندگان
audience
U
اجازه حضور
audience
U
پیامگیران
audience
U
حضار مستمعین
audience
U
شنودگان
audience
U
بار
audience
U
ملاقات رسمی
pre audience
U
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
target audience
U
جماعت هدف تبلیغات
target audience
U
گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
studio audience
U
تماشاچیکهدرزمانضبطبرنامهتلویزیونیحضوردارد
target audience
U
افراد مورد نظر
His speech gripped the television viewers ( audience ).
U
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
holds
U
جلوگیری کردن
holds
U
گرفتن غیرمجاز توپ
holds
U
پایه مقر
holds
U
انبار کالا
holds
U
گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
holds
U
گیره اتصالی نگهدارنده
holds
U
گیره مکث بین کشیدن زه و رهاکردن ان
holds
U
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
holds
U
منعقد کردن
holds
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds
U
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
U
زمان سپری شده توسط مدار ارتباطی حین تماس
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
holds
U
ایست نگهداری
holds
U
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
U
ایست
holds
U
دژ
holds
U
انبار کشتی
holds
U
تسلط
holds
U
نگهداشتن
holds
U
نگاه داشتن
holds
U
دردست داشتن
holds
U
گرفتن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
holds
U
چسبیدن نگاهداری
holds
U
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
holds
U
گیر
holds
U
تصرف کردن
examples of holds
U
انواعحرکات
He who grasps too much holds nothing fast.
<proverb>
U
کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
attention getting
U
توجه طلب
to a the attention of someone
U
خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
attention
U
اخطارجهت اطلاع به
Your attention please.
U
توجه فرمایید !توجه فرمایید !
attention
U
توجه
attention
U
خاطر حواس
attention
U
ادب و نزاکت
attention
U
خبردار
attention
U
حاضرباش
attention
U
رسیدگی
attention
U
فرمان خبردار
attention
U
حالت خبردار
attention
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention
U
دقت
attention
U
برسد به دست
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention
U
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
attention
U
موافبت
attention
U
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
attention
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
receive attention
U
مورد توجه واقع شدن
pay attention
<idiom>
U
توجه کردن
To stand to attention.
U
خبر دار ایستادن
to pay attention to something
[someone]
U
به چیزی
[کسی ]
توجه کردن
selective attention
U
دقت انتخابی
attention to port
U
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
attention key
U
کلید جلب توجه
attention span
U
فراخنای توجه
span of attention
U
فراخنای توجه
attention seeking
U
توجه طلب
attention to orders
U
توجه کنید
attention to orders
U
توجه
attention deficit
U
کاستی توجه
draw attention
U
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
field of attention
U
میدان توجه
it askes for attention
U
دقت می خواهد
it askes for attention
U
توجه لازم دارد
meticulous attention
U
دقت و توجه زیاد
position of attention
U
حرکات و احترامات نظامی
attention code
U
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
attention key
U
کلید رسیدگی
program attention key
U
کلید جلب توجه برنامه
To bring something to someones attention .
U
چیزی را ازنظر کسی گذراندن
The noise distracts my attention .
U
سروصد ا حواسم را پرت می کند
program attention key
U
کلیددستیابی برنامه
To stand at attention(ease).
U
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
to listen with rapt attention
U
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
She didnt pay the slightes attention .
U
بقال سه کیلو کم داده است
To neglect something . To pay no attention ( heed ) to something .
U
از چیزی غافل شدن
To bring something to someones notice ( attention ) .
U
چیزی را بنظر کسی رساندن
To amuse someone . to engage someones attention .
U
سر کسی را گرم کردن
To amuse someone . To engage someones attention.
U
سر کسی را گرم کردن
Pay attention to the house rules
[hazard statements]
.
U
توجه بکنید به قواعد جایگاه
[اظهارات خطر]
.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com