Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He asked permission to come in.
U
اجازه خواست بیاید تو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
asked
U
خواستن
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
asked
U
دعوت کردن
asked
U
طلبیدن
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
asked
U
خواهش کردن
asked
U
جویا شدن
asked
U
پرسیدن
asked
<adj.>
<past-p.>
U
درخواست شده
asked
<adj.>
<past-p.>
U
تقاضا شده
asked
<adj.>
<past-p.>
U
طلبیده شده
asked
<adj.>
<past-p.>
U
طلب شده
asked
<adj.>
<past-p.>
U
خواسته شده
asked
<adj.>
<past-p.>
U
مطالبه شده
i asked him a question
U
چیزی ازاو پرسیدم
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
i asked him a question
U
سئوالی از اوپرسیدم
i asked him to dinner
U
او را به ناهار خواندم
i asked him a question
U
پرسشی از او کردم
You asked for it. You had it coming.
U
حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
He expressly asked for you to ...
U
او صریحا از شما خواسته که ...
She asked me in (inside the house).
U
تعارفم کرد بروم بو
The fox,being asked who his withness was ,said, my.
<proverb>
U
به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم.
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.
U
سپس او
[زن]
از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
to ask
[someone]
for permission
U
[از کسی]
اجازه گرفتن
asking for permission
U
استجازه
permission
U
اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
permission
U
مجوز
permission
U
اجازه
by permission of
U
با اجازه
by permission of
U
باجازه
permission
U
اذن
permission
U
رخصت
permission
U
دستور پروانه
to ask permission
U
اذن گرفتن
to ask permission
U
اجازه خواستن
permission
U
مرخصی
permission to stay
U
پروانه اقامت
permission to reside
U
پروانه اقامت
permission to stay
U
جواز اقامت
permission to reside
U
جواز اقامت
to obtain permission
U
تحصیل اجازه کردن
to pray permission
U
در خواست اجازه کردن
planning permission
U
اجازه عمران و ابادی اراضی
prior permission
U
اجازه قبلی پرواز
to obtain permission
U
اجازه گرفتن
Millions saw the apple fall, but Newton was the one who asked why?
U
میلیون ها نفر به زمین افتادن سیب را دیده بودند اما فقط نیوتون پرسید چرا؟
he gave us permission to stay
U
اجازه داد که بمانیم
They gave me permission by way of an exception ...
U
آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
U
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com