English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Dont spoil the child . U بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To spoil child . U بچه یی را لوس کردن
you will spoil the child U بچه را فاسد خواهیدکرد
Dont spoil your appetite . U اشتهایم را خراب نکن ( کور نکن )
Dont be upset . Dont lose your temper . Keep calm(cool). U خونت را کثیف نکن ( خونسرد باش )
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . U نمی دانم کدام گوری رفته است
Dont spin such yarns . Dont tell lies. U دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up . U شلوغش نکن
Dont worry. Cheer up. Dont fret so much. U غصه نخور
Dont kid yourself . dont delude yourself. U بیخود دلت را خوش نکن
You dont seem to be with it . You dont know the half of it . U تو کجای کاری
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on. U طولش نده (زود باش )
spoil U فاسد کردن
spoil U ضایع کردن
spoil U تضییع
spoil U اتلاف
spoil U کاهش
spoil U مازاد
spoil U رودادن
spoil U پوسیده شدن لوس کردن
spoil U فاسد کردن فاسد شدن
spoil U تاراج سودباداورده
spoil U یغما
spoil U غنیمت
spoil U فساد
spoil U غارت کردن ضایع کردن
spoil U تباهی از بین بردن
to make spoil of U غارت کردن
to spoil ones game U نقشه یاکارکسیراخراب کردن
It wI'll spoil my appetite . U اشتهایم راکور خواهد کرد
spoil pit U انبار
to make spoil of U به یغما بردن
Too many cooks spoil the broth . <proverb> U آشپزها که زیاد شوند غذا خراب مى شود .
too many cooks spoil the broth U ماما که دوتاشدسربچه کج درمیاید
too many cooks spoil the broth U اشپزکه دوتاشدغذایاشورمیشودیابی نمک
Some parent spoil their children . U برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
I dont know and I dont want to know . U نه می دانم ونه می خواهم بدانم
dont U نمودن
We dont know what become of him. U نمی دانیم چه؟ بسر ؟ آمد
You dont mean that ! you dont say ! U نه با با ! ( جدی میگه ؟)
dont U کردن
dont U بپایان رسانیدن
What is all this ? I dont get it . U نفهمیدم ( چی شد ) !
Dont try to get out of it. U سعی نکن اززیرش دربروی
Dont let on that you know. U بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
I dont know what became of him . U نمی دانم چه بسرش آمد
Is that so ? You dont say. U نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
dont U طی کردن گذرانیدن
Is that so ?You dont say. U چه میگه ( جدا"اینطور است )
I dont know what is what. U نمی دانم چی به چیه
I dont exactly know. U درست نمی دانم
Why dont you come off it! U چرا دست بردار نیستی !
Dont ever come here again. دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار. [اینجا نیا.]
i would i were a child U ای کاش بچه بودم
the child is a wonder U این بچه عجوبه ایست
from a child U ازهنگام بچگی
child U بچه
only child U تک فرزند
to get with child U ابستن کردن
he is my only child U فرزند یگانه من است
with child U ابستن حامله
child U کودک
child U طفل
child U فرزند
child U یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
child U ولد
child U ionship relat child parent
with child <idiom> U حامله شدن
child U parent
Dont get my back up. U نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
if you dont object U اگر مانعی نیست
I dont wish ( want ) to malign anyone . U میل ندارم بد کسی را بگویم
Dont confuse me. U حواسم را پرت نکن
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
dont care U بی تقاوت
Why dont you leave me alone? U از جان من چه می خواهی ؟
If you dont mind my saying. U اگر از حرفم بدتان نیاید
please dont forget it U خواهش دارم فراموش نکنید
dont mention it U اهمیت ندارد
Does it matter if I dont come ? U اشکالی دارد اگرنیایم ؟
Dont mention it . You are welcome. U اختیار دارید (درمقام تعارف )
Dont brag about doing this and that . U اینقدر نگه فلان وچنان ( بهمان ) می کنم
Why do you want to know ? dont be nosy. U می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
if you dont object U اگر بدتان نمیاید
i dont want to be rushed U من نمیخواهم کار سرم بریزند
How come we dont see you more pften? U چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
Dont you dare tell anyone . U مبادا بکسی بگویی
We dont have it in stock . U این جنس موجود نیست ( نداریم )
I dont smoke at all. U اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
If I dont forget . U اگر یادم بماند ( نرود)
Dont be sI'lly . U خودت را لوس نکن
So dont try to device yourself . U سعی نکن خودت را گول بزنی
Dont listen to him . U به حرف اوگوش نکن ( نده )
i dont care a d. U مرا هیچ پروایی نیست
Am I not right?dont you agree with me ? U درست می گه یا نه ؟
i dont meant it U مقصودی ندارم
i dont meant it U جدی نگفتم
dont mention it U چیزی نیست
dont you thouchit U مبادابه ان دست بزنید
love child U حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
child's play U بچه بازی
nurse child U فرزند رضائی
child's play U هر کار بسیار آسان
child's play U بازی کودکان
child prodigy U بچهبا استعداد
wolf child U کودک گرگ پرورده
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
Ask the truth from the child . <proverb> U یرف راست را از بچه بپرس.
Could we have a plate for the child? U آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
Watch the child ! U مواظب بچه باش !
The child is going to go to bed. U بچه دارد می رود بخواب
poor child U بیچاره بچه
to tuck in a child U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
feral child U کودک وحشی
child psychiatry U روانپزشکی کودک
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child of the second bed U بچه زن دوم
child law U حقوق کودک
unborn child U حمل
child adoption U فرزند خواندگی
lost child U طفل لقیط
natural child U بچه نامشروع
natural child U طفل حرامزاده
in child birth U درحال زایمان
child psychology U روانشناسی کودک
foster child U فرزند خوانده
elf child U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
elf child U بچه عوضی
god child U بچه تعمیدی
god child U فرزندتعمیدی
grand child U نوه
gutter child U بچه موچه گرد
he treated me as a child U بامن مانند بچه رفتارکرد
child window U پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
child window U پنجرهای در پنجره اصلی
child study U کودک پژوهی
child in the womp U حمل
to beat a child U کتک زدن بچه
to vaccinate a child U ابله بچهای را کوبیدن
rejected child U کودک مطرود
backward child U کودک عقب مانده
adopted child U فرزند خوانده
an abortive child U فگانه
she has brone a child U ان زن بچه زائیده است
she is quick with child U جنبش بچه رادرشکم حس میکند
an abortive child U بچه سقط شده
the child is a great t. to us U این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
the losser of a child U فقدان یا داغ فرزند
to i. a child with vaccine U ابله بچه ایی را کوبیدن
big with child U ابستن
big with child U حامله
illegitimate child U طفل نامشروع
nurse child U فرزند خوانده
child development U رشد کودک
child custody U حضانت
child centered U کودک محور
child abuse U بهره کشی از کودک
problem child U کودک مشکل افرین
problem child U فرزند مسئله دار
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
dont care a rap U ذرهای باک نداشته باشید
The doctors dont think she wI'll live. U پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
Dont make so much noise. U اینقدر سروصدانکن
Dont break that branch off. U آن شاخه رانشکن
His bowels dont move. U شکمش کار نمی کند
I dont remember ( recall ) . U یادم نیست
Dont let yourself get into bad habits. U به چیز های بد خودت راعادت نده
I dont like such remarks one bit . U از این حرفها هیچ خوشم نمی آید
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . U برای نان شب معطل مانده ام
Dont breathe a word! U هیچی نگه!
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard . U اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
Dont meddle in my affairs . U درکارهای من فضولی نکن
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
Dont stint the food . U سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
dont care a rap U هیچ پروا نداشته باشید
I dont have an earthly chance. U کمترین شانس راروی زمین ندارم
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
i dont care a rush U مرا هیچ پروایی نیست
Dont rely on probabilities. U روی احتمالات متگی نباشید
I'll eat my hat if I dont do it . U اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
i dont care a pin U مرا پروایی نیست
i dont care a pin U هیچ بمن مربوط نیست
Such things just dont interest me. U توی این خطها نیستم
Dont be a fool(an ass) U خر نشو ( عاقل با ش)
Dont count (bank)on me. U روی من حساب نکنید
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
Why dont you join our group. ? U چرا به جمع ما نمی آیی ؟
Dont provoke me to talk. U دهانم را باز مکن!
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
Dont be late for work. U دیر سر کار نیایی (سر وقت بیایی )
The husband and wife dont get on together. U زن وشوهر باهم نمی سازند
I dont mind the cold . U از سرما ناراحت نمی شوم
I am counting(relying) on you, dont let me down. U روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
i dont care a snap U مرا هیچ پروایی نیست
child labor laws U قوانین کار کودکان
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com