Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct current
U
جریان دائم
direct current
U
جریان یکسو
direct current
U
جریان برق مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
direct data entry
U
داده دهی مستقیم
direct current converter
U
تبدیل گر جریان مستقیم
direct current generator
U
مولد جریان مستقیم
direct current instrument
U
سنجه جریان مستقیم
direct current magnet
U
مغناطیس جریان مستقیم
display console
U
کنسول نمایش
display console
U
پیشانه نمایشگر
computer control console
U
panel control
display cycle
U
چرخه نمایش
direct
U
نظارت کردن
direct
U
متوجه ساختن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
قراول رفتن
direct
<adj.>
U
مستقیم
direct
U
رهبری کردن
direct
U
هدایت کردن
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
U
مدیریت یا سازمان دهی
direct
U
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct
U
راسته
direct
U
اداره کردن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
امرکردن
direct
U
: دستور دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
<adj.>
U
بلافاصله
direct
<adj.>
U
دست اول
direct
U
: مستقیم معطوف داشتن
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
refresh display cycle
U
زمان میان پیمایش پرتوالکترونی روی یک صفحه نمایش
design change
U
تغییر طرح
design change
U
تغییر شکل کالا
conversion of data
U
تبدیل عناصر
data conversion
U
تبدیل داده ها
direct action
U
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct control
U
کنترل مستقیم
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct coupled
U
مستقیما جفت شده
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct damage
U
ضرر مستقیم
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct object
U
مفعول مستقیم
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct loading
U
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct selling
U
فروش مستقیم
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct support
U
کمک مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy
U
درمان رهنمودی
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight?
U
آیا پرواز مستقیم است؟
direct material
U
مواد مستقیم
direct tax
U
مالیات مستقیم
direct taxation
U
مالیات مستقیم
direct taxation
U
اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct object
U
مفعول صریح
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct exchange
U
تعویض باداغی
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file
U
فایل مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement
U
offence an committing in مباشرت
direct involvement
U
مباشرت در جرم
direct killing
U
قتل به مباشرت
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
direct measurement
U
اندازه گیری مستقیم
direct access
U
دستیابی مسقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct address
U
نشانی مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct objects
U
OPERAND
direct addressing
U
ادرس دهی مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct analysis
U
تحلیل رهنمودی
direct casting
U
ریخته گری مستقیم
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct addressing
U
نشان دهی مستقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct observation
U
مستقیمامشاهده کردن
direct oration
U
گفته یا قول مستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct rule
U
حکومتایالتیومحلی
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct pressure
U
تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process
U
فرایند مستقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct psychotherapy
U
روان درمانی رهنمودی
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
direct objects
U
چیز
direct objects
U
مقصود
direct objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
U
هدف
direct objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
U
چیز ماده خارجی
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
مخالفت کردن
direct objects
U
شیئی
direct objects
U
موضوع
direct objects
U
مورد
direct objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
U
نماش داده می شوند
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct debit
U
سفته-وجهالزمان
direct connected
U
ماشینهای بهم پیوسته
direct objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects
U
شی ء
direct objects
U
موضوع منظره
direct objects
U
مفعول
direct objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
design cycle
U
چرخه طراحی
direct memory access
U
دستیابی مستقیم به حافظه
direct quota tion
U
نقل قول مستقیم
direct materials costs
U
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct absorption process
U
فرایند جذب مستقیم
direct reading instrument
U
دستگاه مستقیم خوانی
direct quota tion
U
نقل عین گقته
direct potentiometric method
U
روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct reading dial
U
درجه بندی برای قرائت مستقیم
high direct voltage
U
فشار قوی جریان دائم
direct support unit
U
یکان پشتیبانی مستقیم
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct distance dialing
U
شماره گیری فاصله مستقیم
direct reading galvanometer
U
گالوانومتر بی تبدیل
direct lift control
U
کنترل مستقیم برا
shot direct at goal
U
شوت مستقیم به دروازه
direct potentiometric measurement
U
اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct connect modem
U
مدم اتصال مستقیم
direct chill casting
U
ریخته گری مستقیم تبریدی
direct arc furnace
U
کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct exchange items
U
اقلام قابل تعویض مستقیم
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct home reception
U
پذیرشگرمستقیم
direct free kick
U
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct access method
U
روش دستیابی مستقیم
direct interelectrode capacitance
U
فرفیت بین دو الکترد
direct access processing
U
پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct coupled transistor logic
U
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
direct memory access channel
U
کانال دستیابی مستقیم به حافظه
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
basic direct access method
U
روش دستیابی مستقیم اساسی
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
direct video storage tube
U
ثابت کننده تصویر
direct video storage tube
U
نگاهدارنده تصویر
direct air support center
U
مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
clear and direct meaning of a text
U
منطوق
data display
U
داده نما
data display
U
داده نمایی
computer design
U
طراحی کامپیوتری
data display unit
U
واحد داده نما
computer processing cycle
U
چرخه پردازش کامپیوتر
computer aided design
U
طراحی به کمک کامپیوتر طراحی کامپیوتری
data display illumination button
U
دکمهنمایشگراطلاعات
computer aided design and drafting
U
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products.
U
این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
data processing cycle
U
چرخه پردازش داده
current asset cycle
U
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
logical data design
U
طرح داده منطقی
console
U
کنسول
[نوعی ستون نگهدارنده تزئینی یا پیش گردی]
master console
U
پیشخوان اصلی
producer console
U
کنسولتولید
To comfort (console) someone.
U
از کسی دلجویی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com