English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
As a mark of respect ( esteem) . U بعلامت احترام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
esteem U اعتبار
esteem U اقدام
esteem U رعایت ارزش
esteem U نظر
esteem U شهرت ارجمندشمردن
esteem U لایق دانستن محترم شمردم
self esteem U خود حرمتی
self esteem U احترام بنفس
esteem U قدر
self-esteem U عزت نفس
self-esteem U عزت نفس
self-esteem U ساعت
self-esteem U خودبینی
to hold somebody in esteem U برای کسی احترام قائل شدن
to rise in somebody's esteem U افزایش اعتبار در برابر کسی
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
to accept this token of my esteem U پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
in every respect U از هر جهت
respect U محترم داشتن بزرگداشت
in every respect U ازهر لحاظ
respect U احترام گذاشتن به
in every respect U از هر حیث
respect U مراجعه احترام
respect U رجوع
respect U نسبت
respect U رابطه
respect U ملاحظه
in respect of U به نسبت
respect U بزرگداشتن
respect U حیثیت
respect U رعایت
in this respect <adv.> U به این دلیل
in this respect <adv.> U بنابراین
in this respect <adv.> U متعاقبا
in this respect <adv.> U از آن بابت
in this respect <adv.> U درنتیجه
in this respect <adv.> U از اینرو
in this respect <adv.> U از این جهت
in this respect <adv.> U از انرو
in this respect <adv.> U بدلیل آن
in this respect <adv.> U بخاطر همین
respect U احترام محترم شمردن
respect [for somebody or something] U احترام [به کسی یا چیزی]
in respect of U نسبت به
self respect U عزت نفس
self respect U احترام بخود
with respect to U نسبت به
with respect to U راجع به
self respect U شرافت نفس مناعت طبع
self-respect U حرمت نفس
self-respect U مناعت
to hold in respect U محترم داشتن
to hold in respect U احترام گزاردن به
to hold in respect U احترام کردن
respect of persons U طرفداری و واهمه از کسان
respect oneself U شرافت نفس داشتن
the integral from a to b of f-of-x with respect to x U انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
pay respect to U توجه داشتن به
without respect to the result U بدون توجه به نتیجه
For this reason . In this respect. U ازاین جهت
hold in respect U احترام گذاشتن به
to respect oneself U رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
object of claim in respect of which U the to made is appeal an
object of claim in respect of which U court supreme
object of claim in respect of which U فرجام خواسته
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
the power of a point with respect to a circle U قوت یک نقطه نسبت به یک دایره [ریاضی]
Ferdowsi is held in the greatest respect. U فردوسی مورد احترام فراوان است
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
mark off U خط کشیدن
mark down U تنزل قیمت
mark down U پایین اوردن قیمت
mark down U کاهش قیمت
mark up U سود توزیع کننده کالا
to mark off U جدا کردن
mark up U نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
mark down U کاهش قیمتها
mark up U افزایش قیمت
mark mark U اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark of d. U نشان امتیازیا افتخار
to mark out one's course U طرحی برای رویه خود ریختن
mark U پایه
mark U اثر
mark U علامت
mark U نشانه کردن حریف
mark U 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark U بل گی_ری خوب
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark U نشان کردن نشان
mark U مارک
mark U ایه
mark U علامت نشانه هدف
mark U علامت گذاری کردن
mark U ارزه
mark U نمره
mark U نشانه
mark U نشان علامت
mark U هدف
mark U درجه
mark U مرز
mark U حد
mark U علامت گذاشتن
mark U پایه نقطه
mark U توجه کردن
mark U نمره گذاری کردن علامت
mark U علامت گذاری
mark U کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark U بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark U نشان
mark U گواهی
beside the mark U پرت
mark-down U قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
beside the mark U خارج ازموضوع
below the mark U پایین تر از میزان مقر ر
mark U علامت گذاری روی چیزی
mark-up U سود توزیع کننده
mark U مدرک
mark U نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark U داغ
mark U کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark U وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark U علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark U قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark U سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
to mark down an article U بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
shoulder mark U نشان سردوشی علایم سردوشی
word mark U علامت کلمه
to impress a mark on something U چیزیرانشان کردن
to make one's mark U برجسته شدن
to make one's mark U مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
stonemason's mark U علامت سنگتراش
space mark U علامت فاصله گذاری
bale mark U مشخصات عدل
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
bench mark U انگپایه
to make one's mark U اسم و رسم به هم زدن
stonemason's mark U نشان سنگ کار
tape mark U نشان نوار
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
to mark out a ground U حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
tide mark U علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
tide mark U داغ مد
to hit a mark U نشانی را زدن
to mark good U بهای کالا را در روی ان نوشتن
to mark good U نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
upto the mark U داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
You mark my words. U این خط واینهم نشان
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
word mark U نشان کلمه
black mark U سابقهی بد
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
centre mark U نقطهمرکزی
exclamation mark علامت تعجب
Deutsche Mark U واحدپول
guide mark U نشانهراهنما
lateral mark U علامتکناری
to mark time U در جا زدن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
mark time <idiom> U با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
to miss a mark U نشانی را نزدن
to miss a mark U خطا کردن
wide of the mark <idiom> U از هدف به دور بردن ،نادرست
You mark my words . U ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
Trade mark. U علامت تجارتی
trade mark U علامت تجاری
trade mark U علامت بازرگانی
trade mark U علامت تجارتی
special mark U علامتمخصوص
hash mark U علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
file mark U نشان پرونده
field mark U نشان میدان
end mark U علامت بی پایان
end mark U نشان خاتمه
end mark U نشان انتها
ear mark U نشان کردن
ear mark U نشان
ear mark U داغ گوش
drag mark U محل فشار
dead mark U انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
crop mark U در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
file mark U علامت فایل
finger mark U اثر انگشت
finger mark U با انگشت چرک کردن
hash mark U قسمتی از زمین پس از عبوراز خط یک یاردی
hash mark U خط شروع مسابقه
hash mark U خط نشان
hall mark U دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن
hall mark U نشان عیارکه ازطرف
group mark U نشان گروه
frequency mark U علامت فرکانس
frequency mark U نشانه فرکانس
floating mark U نقاط ایستگاه برجسته بینی
floating mark U نقاط مواج عکس هوایی
check mark U علامت کنترل
check mark U علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
center mark U علامت مرکز نشانه مرکز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com