English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all. U آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
lights out U ساعت خواب
According to my lights . U تا آنجا که عقلم قد می دهد
lights out U علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
lights U ریه جانوران
lights U شش
fairy lights U چراغهایتزئینیرنگی
pilot lights U شمعک
high lights U موضوعات مهم مطالب مهم
high lights U نکات مهم
list of lights U کتاب چراغها
breakdown lights U چراغهای عدم کنترل
contact lights U چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
side lights U چراغهای طرفین ناو
running lights U فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
southern lights U شفق جنوبی
side lights U چراغ دریانوردی طرفین ناو
brake lights چراغ های ترمز
northern lights U سپیده شمالی فجر شمالی
northern lights U نور فجر شمالی
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
battle lights U چراغ خاموشی شبانه
battle lights U چراغهای جنگی
battle lights U چراغ پلیس
leading lights U عضو مهم
leading lights U شمع محفل
leading lights U چشم و چراغ
warning lights U چراغهشدار
pilot lights U افروزک
traffic lights U چراغ راهنمایی
gas lights U چراغ گازی
gas lights U نور یا روشنایی گازی
tail lights U چراغ عقب ماشین
red lights U چراغ سمت چپ
red lights U چراغ خطر
red lights U چراغ قرمز
pilot lights U پیلوت
rear lights U چراغهایعقب
front lights U چراغهایجلو
riding lights U چراغ لنگر
polar lights U نورقطبی
bright lights U شهربازیبزرگیکهدرآنوسایلبازیزیادیدرآنیافتمیشود
indicator lights U نورهایراهنما
To turn off the lights. (T. V. ,radio). U چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
The lights of the aircraft were blinking. U چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
Turn left at the traffic lights. از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
dipped headlights [lights] [British English] U نور پایین [خودرو]
dimmed headlights [lights] [American English] U نور پایین [خودرو]
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
in the wrong <idiom> U اشتباه ،درستی حقیقت
You're on the wrong way. جاده را اشتباهی آمدید.
You're on the wrong way. راه را اشتباهی آمدید.
There is something wrong with the ... ... خراب است.
There is something wrong with the ... ... عیب دارد.
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
to go wrong U بد از آب در آمدن [داستانی]
What's wrong? U چی نگرانت می کند؟
What's wrong? U چی ناراحتت می کند؟
What's wrong? U چه باکت است؟
What's wrong with it? U از چه چیز این خوشت نمی آید؟
There is nothing wrong with it. U این هیچ ایرادی ندارد.
What has he done wrong? U [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
to do something wrong U در چیزی دو به هم زدن
to do something wrong U شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to wrong U بیعدالتی کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
What's wrong? U موضوع چه است؟
What's wrong? U چه خبر است؟
Something is wrong. U عیبی درکار [این موضوع] است.
to go wrong U خراب شدن [موقعیتی]
to go wrong U موفق نشدن
something is wrong with you U یک چیزی تان هست
wrong U پیام غلط است
go wrong U بد کار کردن
go wrong U خراب شدن
to be in the wrong U دراشتباه بودن
to know right from wrong U تشخیص دادن
i took the wrong way U راه خطا رفتم
she went wrong U راه خطارفت
to know right from wrong U خوب را ازبد
to go wrong U خراب شدن
to go wrong U بدکارکردن
to be in the wrong U مقصربودن
to be in the wrong U حق نداشتن زورگفتن
that is wrong U درست نیست
that is wrong U غلط است
she went wrong U گمراه شد پالانش کج شد
am i right or wrong U ایامن درست میگویم یانه ایاحق بامن است یانه
what is wrong with that? U مگراین چه عیبی دارد
wrong U بی احترامی کردن به
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
wrong un U پرتاب توپ پیچ دار کریکت
wrong U ناصحیح
wrong U تقصیر و جرم غلط
wrong U اشتباه
wrong U خطا
wrong U سهو
something is wrong with you U یک کسالتی دارید
wrong U مخالف اخلاق یا قانون
wrong U ناحق
wrong U پیام صحیح نیست
I haven't done anything wrong. U من هیچ خطایی [جرمی] نکردم.
he did me a great wrong U خطای بزرگی .....
wrong-headed U کلهشق
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
he is on the wrong scent U سر رشته کار را گم کرده است
civil wrong U خطای مدنی
he did me a great wrong U بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
he did the wrong thing U کارغلطی کرد
rub some one the wrong way U کسی را عصبانی کردن
he did the wrong thing U کاری کرد که درست
queen can do no wrong U ملکه نمیتواند خطا کند
he did the wrong thing U نبود
i am on the wrong side of 0 U من بیش از 05 سال دارم
queen can do no wrong U بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
you guessed wrong U درست حدس نزدید
We got into the wrong bus . U سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
It is wrong to steal . U دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
The wrong answer. U جواب غلط
What is wrong ? what is the snag ? U عیب کار کجاست ؟
wrong-headed U کجرو
to put one in the wrong U کسیرا ثابت کردن
to suffer wrong U بیعدالتی دیدن
wrong-foot باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
to suffer wrong U مظلوم واقع شدن
wrong answers U پاسخهای نادرست
wrong information U اطلاعات نادرست
you guessed wrong U غلط حدس زدید
wrong-headed U مصر
wrong-headed U لجباز
wrong-headed U سرسخت
It was wrong of you to take the bicycle . U کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
to put one in the wrong U اشتباه
to take the wrong turn U اشتباهی [با ماشین] پیچیدن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
you guessed wrong U حدس شما خطا رفت
to make r. for a wrong U بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
rub someone the wrong way <idiom> U خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
get up on the wrong side of the bed <idiom> U از دنده چپ بلند شدن
the wrong side outward U پشت رو
the wrong side outward U وارونه
wrong side of a cloth U پشت پارچه
wrong side of the tracks <idiom> U قسمت فقیرنشین شهر
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
the wrong side of a blanket U پشت پتو
To be mistaken (wrong ,in error) U دراشتباه بودن
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
get out of bed on the wrong side <idiom> U ازدنده چپ بیدار شدن
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
bet on the wrong horse <idiom> U قضاوت اشتباه درموردچیزی
You gave me the wrong key . U کلیدی که به من دادی عوضی بود
bishop of the wrong colour U فیل بد رنگ شطرنج
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
To bark up the wrong tree. <idiom> [سوراخ دعا را گم کردن]
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. U از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com