Perdic | A dictionary tell you what words mean . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 136 (7 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	A dictionary tell you what words mean . U	فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	dictionary U	دیکشنری
	dictionary U	لغت نامه
	dictionary U	فرهنگ لغات
	dictionary U	قاموس
	dictionary U	کتاب لغت
	an a to a dictionary U	ذیل یاملحقات فرهنگ
	an a to a dictionary U	ضمیمه فرهنگ
	dictionary U	واژه نامه
	dictionary U	قاموس
	dictionary U	فرهنگ
	dictionary U	کتاب لغت واژه نامه
	dictionary U	1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
	dictionary U	فرهنگ لغات
	lexicon [dictionary] U	دیکشنری
	walking dictionary U	فرهنگ متحرک
	lexicon [dictionary] U	لغت نامه
	lexicon [dictionary] U	واژه نامه
	lexicon [dictionary] U	فرهنگ لغات
	lexicon [dictionary] U	قاموس
	rhyming dictionary U	فرهنگ قوافی
	lexicon [dictionary] U	کتاب لغت
	rhyming dictionary U	بخت
	dictionary program U	برنامه فرهنگ لغات
	data dictionary U	فرهنگ داده ها
	data dictionary U	فهرست داده ها
	dictionary sort U	ترتیب واژه نامهای
	data dictionary U	لغت نامه داده
	data directory dictionary U	فهرست لغت نامه داده ها
	dictionary of occupational titles U	واژگان عنوانهای شغلی
	eeglish persian dictionary U	فرهنگ انگلیسی به فارسی
	This dictionary has many examples of how idioms are used . U	این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
	external symbol dictionary U	فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
	This dictionary is published(printed) in three volumes. U	این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
	they had words U	باهم نزاع کردند
	they had words U	حرفشان شد
	words U	الفاظ
	in other words <idiom> U	به کلام دیگر
	the f. words U	کلمات زیرین
	In our other words. U	بعبارت دیگر
	in other words <adv.> U	به عبارت دیگر
	to ask somebody to say a few words U	خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
	in so many words U	عینا
	of few words U	کم حرف
	in so many words U	با عین این کلمات
	in other words <adv.> U	به کلام دیگر
	war of words U	بحث وجدل
	war of words U	منازعه
	In the words of Ferdowsi … U	بقول فردوسی
	The two are rhyming words . U	این دو لغت هم قافیه هستند
	You mark my words . U	ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
	He told me in so many words . U	عینا" اینطور برایم گفت
	You took the words out of my mouth. U	جانا سخن از زبان ما می گویی
	Hear it in his own words. U	از زبان خودش بشنوید
	eat one's words <idiom> U	حرف خود قدرت دادن
	play on words <idiom> U	بازی با کلمات
	take the words out of someone's mouth <idiom> U	حرف دیگری راقاپیدن
	choice of words U	بیان
	to help with words and deeds <idiom> U	با پند دادن و عمل کمک کردن
	choice of words U	کلمه بندی
	choice of words U	جمله بندی
	weigh one's words <idiom> U	مراقب صحبت بودن
	You mark my words. U	این خط واینهم نشان
	They have had words ,I hear . U	شنیده ام حرفشان شده ( بحث ؟ جدل لفظی )
	play on words U	تجنیس
	precatory words U	عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
	put into words U	به عبارت دراوردن
	reserved words U	کلمات ذخیره شده
	reserved words U	کلمههای رزرو
	reserved words U	کلمههای محافظت شده
	the a.of boreign words U	اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
	to be sparing of words U	مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
	to eat ones words U	سخن خودراپس گرفتن
	to gloze over one's words U	سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
	to i. from somebodies words U	از حرفهای کسی استنباط کردن
	to play upon words U	جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
	waste one's words U	زبان خود را خسته کردن
	words are but wind U	حرف جزو
	play upon words U	جناس بکار بردن
	play on words U	جناس
	code words U	کلمه رمز
	code words U	کلمات رمزی
	acceptance by words U	قبول قولی
	apt words U	ابرو
	apt words U	مجرای اب
	big words U	حرفهای گنده
	big words U	لاف
	control words U	کلمات کنترلی
	he was provoked by my words U	از سخنان من رنجید
	he was provoked by my words U	سخنان من باو برخورد
	i ran the words through U	ان کلمات را خط زدم
	imitative words U	واژههای تقلیدی
	imitative words U	مورموریاغرغر کردن
	words are but wind U	هواست
	words in contracts should U	الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
	four-letter words U	واژهی قبیح
	Acrimonious words	کلمات تلخ و نیشدار
	swear-words U	کفر
	take the words out of someone's mouth <idiom> U	سخن از زبان کسی گفت
	swear-words U	ناسزا
	four-letter words U	واژهیچهار حرفی
	buzz words U	لغت بابروز
	buzz words U	رمز واژه
	He is too stingy for words. U	دست توی جیبش نمی کند ( خسیس است )
	your words offended her U	از سخنان شمارنجید
	swear-words U	فحش
	your words offended her U	سخنان شما به احساسات اوبرخورد
	words of limitation U	الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
	english words U	واژه ها یا لغات انگلیسی
	he took my words in good part U	سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
	Bluntly. Without mincing words. U	صاف وپوست کنده
	To argue ( exchange words ) with someone . U	با کسی یک بدوکردن
	Her words are empty of meaning. U	حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
	his words injured my feelings U	سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
	This knife is too blunt for words . U	این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
	to pour out abusive words U	سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
	put words in one's mouth <idiom> U	چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
	my words hurt his feelings U	سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
	To bandy words . to argue. U	بگو مگه کردن ( ,,یکی بدو کردن )
	The exam was too easy for words . U	امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
	He left fily a few choice words. U	چند تا حرف مفت ( ناسزا )تحویل داد
	sweet words (voice,sleep U	کلمات ( صدا خواب )شیرین
	With soft words one may persuade a serpent out of . <proverb> U	با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
	To speak firmly . Not to mince ones words . U	محکم حرف زدن ( با قا طعیت )
	To put the words into someones mouth. U	حرف توی دهن کسی گذاشتن
	His deeds fail to square with his words. U	عملش با حرفش نمی خواند
	fine words butter no parsnips <proverb> U	از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
	To put the words in somebodys mouth. U	حرف دردهان کسی گذاشتن
	fine words butter no parsnips U	بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
	Mark my words . Remember what I told you . U	یادت باشد چه گفتم
	I didnt mince my words . I put it very well . U	قشنگ حرفم رازدم
	Actions speak louder than words . U	دو صد گفته چونیم کردار نیست
	Fine words butter no parsnips. U	از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
	action speaks louder than words <proverb> U	دو صد گفته چون نیم کردار نیست
	fair words butter no parsnips U	به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
	a man of words and not of deeds is like a garden full of weeds <proverb> U	با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری