Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
U
بار کج به منزل نمى رسد .
Other Matches
To reach ones destination.
U
بمقصد رسیدن
askew
U
چپ چپ اریب وار
askew
U
کج
askew
U
با گوشهء چشم
immediate destination
U
مقصد بعدی
immediate destination
U
اولین مقصد
destination
U
مقصد
destination
U
محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود
destination
U
سرنوشت
destination
U
تقدیر
destination
U
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
destination
U
را قرار می دهید
destination carrier
U
کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
destination port
U
بندر مقصد
destination port
U
بندر تحویل کالا
moveable by destination
U
منقول در حکم غیر منقول
destination file
U
فایل مقصد
final destination
U
مقصد نهایی
port of destination
U
بندر مقصد
destination inspection
U
بازدید در مقصد
named place of destination
U
مقصد مشخص
named port of destination
U
بندر مقصد مشخص
freight payable at destination
U
هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود
named point of destination
U
نقطه مشخص در مقصد
reach
U
استطاعت
reach
U
دسترسی
reach
U
دسترس
reach
U
هدف
reach
U
رسیدن
reach
U
برد
reach
U
رسایی
reach
U
حصول
reach
U
وسعت حدود
reach
U
میدان
reach
U
ناحیه
to reach down
U
سوی پائین دراز کردن
to reach down
U
پایین اوردن
reach
U
توانایی
reach
U
دراز کردن دست
reach
U
بس بودن
reach
U
کفایت کردن
reach
U
کافی بودن
reach
U
بسنده بودن
reach
U
رسیدن به
reach
U
نائل شدن به کشش
I cant reach the shelf .
U
دستم به قفسه نمی رسد
I cannot reach the shelf.
U
قدم به قفسه نمی رسد
to reach for knowledge
U
دانش کوشیدن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
beam reach
U
پرتورسائی
broad reach
U
حصولپهناور
as far as the eye can reach
U
تا چشم کار میکند
reach an agreement
U
به توافق رسیدن
close reach
U
نزدیکبهنقطهپایان
to reach for knowledge
U
برای یافتن
to reach a place
U
بجایی رسیدن
reach rod
U
اهرم کنترل از راه دور
Foxes when they cannot reach the grapes say they a.
<proverb>
U
روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
to reach an amicable settlement
U
دستیافتن به حل و فصل دوستانه
[حقوق]
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
load
U
محموله
load
U
بارالکتریکی
load
U
گذاشتن
off load
U
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
over load
U
اضافه بار
load
U
فشار مسئولیت
load
U
کوله بار
load
U
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load
U
بار
useful load
U
بار مفید
load
U
بار کردن پر کردن
to load off
U
بار اندازی کردن
to load off
U
خالی کردن
load and go
U
بارکنش و اجرا
load
U
گرانبارکردن
load
U
سنگین کردن
load
U
فیلم
load
U
بار گیری شدن
load
U
بارزدن
load and go
U
بار کنش و اجراء
load
U
بار خارجی
useful load
U
فرفیت مفید
load
U
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load
U
بار داشتن
load
U
عملکردماشین یا دستگاه
load
U
فرفیت بارگیری
load
U
فشنگ
load
U
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
U
بارگیری کردن
load
U
بار زدن
load
U
خشاب
load
U
بارگیری مهمات
load
U
بارمهمات هواپیما
load
U
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
U
فشنگ گذاری
load
U
شارژ کردن
load
U
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load
U
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load
U
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
U
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load
U
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load
U
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load
U
کاری که باید انجام شود
load
U
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load
U
بار فشار
load
U
ذخیره گذاری کردن
load
U
فرفیت
able to take a load
<adj.>
U
بار پذیر
load
U
خرج گذاری کردن
load
U
بار کردن
get a load of
<idiom>
U
دیدن چیزی
load
U
نیرو
pay load
U
اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
load of an ass
U
خروار
pay load
U
فرفیت ترابری
on load speed
U
سرعت بار
load point
U
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
load regulator
U
نافم بار
load regulator
U
رگولاتور بار تنظیم کننده بار
load resistance
U
مقاومت بار
off centre load
U
بار خارج از مرکز
non reactive load
U
بار خارجی ناخودالقا
pay load
U
فرفیت مفید وسیله نقلیه
pay load
U
بارمفید
no load speed
U
سرعت بی باری
platform load
U
بار اماده برای بارریزی هوایی
permissible load
U
بار مجاز
permanent load
U
بار دائمی
peak load
U
بار پیک
peak load
U
بار حداکثر
peak load
U
بار خارجی بیشینه
load point
U
شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
peak load
U
حداکثر بار
load point
U
نقطه بار
mission load
U
بار مبنای عملیاتی
peak load
U
بحبوحه مصرف
peak load
U
بار قلهای
non inductive load
U
بار خارجی ناخودالقا
nominal load
U
بار اسمی
load test
U
ازمون بار گذاری
load time
U
زمان بارکردن
load of an ass
U
بار خر
load sharing
U
شراکت در بارگذاری
travelling load
U
بار متحرک
load test
U
ازمایش بار
mission load
U
اماد عملیاتی
maximum load
U
بار گذاری حداکثر
maximum load
U
بار حداکثر
lodestaror load
U
ستاره راهنما راهنما
lodestaror load
U
ستاره قطبی
load variation
U
تغییر بار
load test
U
ازمایش با بار خارجی
load voltage
U
ولتاژ بار
load tension
U
ولتاژ بار
nominal load
U
بار خارجی اسمی
no load voltage
U
ولتاژ بی باری
no load torque
U
گشتاور پیچشی بی باری
no load switching
U
سوئیچینگ بی باری
load reversal
U
دوره بارگذاری متناوب
no load loss
U
تلف یا تلفات بی باری
no load current
U
جریان بی باری
no load condition
U
حالت بی باری
platform load
U
بار سکودار
load spread
U
انتشار نیرو
load spreader
U
بار پخش کن هواپیما
load switch
U
کلید بار
load variation
U
نوسان بار
proof load
U
بار ازمایشی
untimate load
U
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
unitized load
U
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
unit load
U
واحد بار
unbalanced load
U
بار خارجی نامتوازن
ultimate load
U
بار نهایی
ultimate load
U
بار گسیختگی
type load
U
نوع مهمات هواپیما
type load
U
نوع بار مهمات
total load
U
بار کل
torsional load
U
بار پیچشی
to strain under a load
U
درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
to relieve one of a load
U
باراز دوش کسی برداشتن
testing load
U
بار ازمون
variable load
U
بار متغیر
wartime load
U
بار مبنای ناو
wartime load
U
بار جنگی ناو
load-bearing
U
دیوار باربر
Load the gun.
U
تفنگ را پر از فشنگ کن
load platform
U
سکویبار
working load
U
بار کاربردی
working load
U
بار مجاز
work load
U
مقدار کار در واحد زمان
work load
U
حجم کار
work load
U
مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
work load
U
فرفیت کار
work load
U
کاربار
wind load
U
بار باد
wind load
U
سربار ناشی از اثرات باد
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
testing load
U
بار ازمایش
tension load
U
بار کششی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com