English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 73 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
royalty tonnage U ی که حق الامتیازبدان تعلق میگیردبتن شماری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
underestimation U سبک شماری سهل گیری ناچیز شماری
accru U تعلق
attachment U تعلق
dependencies U تعلق
dependency U تعلق
accruing U تعلق گرفتن
belong U تعلق داشتن
belonged U تعلق داشتن
belongingness U تعلق پذیری
belonging to another U تعلق به غیر
accrue U تعلق گرفتن
incurrence U تعلق گرفتگی
accrues U تعلق گرفتن
belongs U تعلق داشتن
accrue U تعلق گرفتن
intimacy principle U اصل تعلق
enumerative U شماری
tonnage U تن شماری
goal average U گل شماری
multiplication U بس شماری
that right inheres in him U ان حق باو تعلق میگیرد
self contempt U خوددون شماری
trivialization U ناچیز شماری
linage U سطر شماری
chronometry U گاه شماری
foliation U برگ شماری
word count U واژه شماری
isomer couting U همپار شماری
enumeratoin U یکایک شماری
polls U رای شماری
polled U رای شماری
poll U رای شماری
multiplication tables U جدول بس شماری
slight U ناچیز شماری
slighted U ناچیز شماری
slighter U ناچیز شماری
slightest U ناچیز شماری
multiplication table U جدول بس شماری
slighting U ناچیز شماری
slights U ناچیز شماری
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
incidence U تعلق واقعی مالیات مشمولیت
accrues U منتج گردیدن تعلق گرفتن
accruing U منتج گردیدن تعلق گرفتن
fixation U خیره شدگی تعلق خاطر
fixations U خیره شدگی تعلق خاطر
To be counting the days . U روز شماری کردن
lineage U سطر شماری سویه
self incrimination U مقصر شماری خود
self imprtance U خود رابزرگ شماری
self effacement U ناچیز شماری خود
lineages U سطر شماری سویه
disparagement U خوار شماری کاهش
self depreciation U کوچک شماری خود
self consequence U خود فزون شماری
block counting test U ازمون مهره شماری
quantity allowance U تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
minimization U کوچک شماری کمینه سازی
self glorification U بزرگ شماری خود لاف
to pace off U با گام شماری جدا کردن
birthright U حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
Persian [Iranian ] calendar U گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
sound off قدم شماری درهنگام رژه رفتن
dutiable goods U کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
rent U ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
chronology U تاریخ شماری جدول یا شرح وقایع یاتاریخهای وابسته بانها
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
penny a liner U کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
tenant right U حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com