Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
amitosis
U
یک نوع تقسیم سلولی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
gametocyte
U
سلولی که تقسیم شده و از ان سلول جنسی بوجود میاید
karyokinesis
U
مرحله تقسیم سلولی
macromere
U
سلولهای بزرگتری که در اثر تقسیم سلولی نامساوی تخم ایجادمیشود
meiosis
U
تقسیم سلولی
prophase
U
مرحله اولیه تقسیم سلولی پیشگاه
telophase
U
اخرین مرحله تقسیم غیر مستقیم سلولی
Other Matches
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
unicellularity
U
یک سلولی
unicellular
U
یک سلولی
cellulous
U
سلولی
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
amoebae
U
جانور تک سلولی
amoeba
U
جانور تک سلولی
amebas
U
جانور تک سلولی
cellular
U
بافت سلولی
acellular
U
غیر سلولی
amoebas
U
جانور تک سلولی
cell receptor
U
گیرنده سلولی
intercellular
U
داخل سلولی
amebae
U
جانور تک سلولی
extracellular
U
خارج سلولی
cell animation
U
تحرک سلولی
multicellular
U
چند سلولی
macronucleus
U
هسته سلولی بزرگتر
lysate
U
حاصل تجزیه سلولی
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
exoenzyme
U
انزیم خارج سلولی
amoebic
U
وابسته به جانور تک سلولی
diploblastic
U
دارای دو غشاء سلولی
sclerenchyma
U
بافت سخت سلولی
cellular structure
U
ساختارسلولی سازه سلولی
triploblastic
U
دارای سه غشاء سلولی ابتدایی
stratum
U
رتبه طبقه نسج سلولی
protoplasm
U
ماده اصلی جسم سلولی
receptacle
U
حفره درون سلولی گیاه
agamete
U
تکثیر سلولی غیر جنسی
receptacles
U
حفره درون سلولی گیاه
karyolymph
U
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
lumen
U
حفره سلولی درون جدار گیاه
schizogony
U
تولید مثل بوسیله شکاف یاتقسیم سلولی
lyse
U
بوسیله " لیزین " تجزیه سلولی بعمل اوردن
mastigophoran
U
اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
prolotherapy
U
اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
islets of langerhans
U
دستههای سلولی اثنی عشر بنام >جزایرلانگرهانس < که تولید انسولین میکنند
lymphoblast
U
سلولی که تبدیل بذره سفید یابیرنگ بلغم یاخلط میگردد سلول نرسیده لنفی
colony
U
گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند
[زیست شناسی]
gemmulation
U
جوانه کوچک ایجادموجود تازه توسط جوانه سلولی
hair
U
[الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
karyology
U
هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
karyosystematice
U
بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
two cell accumulator
U
اکومولاتور دو سلولی اکومولاتور دوبل
embryonic layer
U
غشاء جنینی غشاء سلولی
branch
U
تقسیم
cleavages
U
تقسیم
allocates
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
dispensations
U
تقسیم
graduator
U
خط تقسیم کن
allotment
U
تقسیم
allotments
U
تقسیم
cleavage
U
تقسیم
allocate
U
تقسیم
sharing
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
admensuration
U
تقسیم
branches
U
تقسیم
division
U
تقسیم
divisions
U
تقسیم
admeasurement
U
تقسیم
dealing
U
تقسیم
distributions
U
تقسیم
distribution
U
تقسیم
indistributable
U
تقسیم نشدنی
hyphenation
U
تقسیم کلمه
busbar
U
جعبه تقسیم
division
U
عمل تقسیم
aminister
U
تقسیم کردن
compartment
U
تقسیم کردن
compartments
U
تقسیم کردن
intersects
U
تقسیم کردن
subdivision
U
تقسیم مجدد
division of labor
U
تقسیم کار
splice box
U
جعبه تقسیم
battery bus
U
جعبه تقسیم
demultiplexer
U
تقسیم کننده
clastic
U
تقسیم شونده
autotomy
U
تقسیم خودبخود
distributing box
U
جعبه تقسیم
delay allowance
U
زمان تقسیم
compart
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
divisions
U
عمل تقسیم
subdivisions
U
تقسیم مجدد
distribution pannel
U
تابلوی تقسیم
dividable
U
قابل تقسیم
divide exception
U
استثناء تقسیم
fire distribution
U
تقسیم اتش
divide exception
U
خطای تقسیم
divisibility
U
قابلیت تقسیم
division check
U
ازمایش تقسیم
division line
U
خط تقسیم شده
dichotomies
U
تقسیم به دو بخش
dichotomy
U
تقسیم به دو بخش
administer
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
administers
U
تقسیم کردن
divisional
U
مربوط به تقسیم
fifty-fifty
U
تقسیم بالمناصفه
fifty fifty
U
تقسیم بالمناصفه
distribution of the estate
U
تقسیم ترکه
dividing
U
تقسیم بندی
frequency domulipliction
U
تقسیم فرکانس
divider
U
پرگار تقسیم
distribution box
U
جعبه تقسیم
frequency distribution
U
تقسیم فرکانس
divider
U
تقسیم کننده
distribution coefficient
U
ضریب تقسیم
regionalism
U
تقسیم کشوربنواحی
distribution of forces
U
تقسیم نیروها
frequency division
U
تقسیم فرکانس
divisive
U
تقسیم کننده
divided
U
تقسیم شده
frequency alloment
U
تقسیم فرکانس
distribute
U
تقسیم کردن
to share out
U
تقسیم کردن
sortition
U
تقسیم با قرعه
short division
U
تقسیم باختصار
sharing the market
U
تقسیم بازار
severability
U
قابلیت تقسیم
division of labour
U
تقسیم کار
divisions of labour
U
تقسیم کار
scissor
U
قطع تقسیم
denominator
U
تقسیم کننده
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن
division sign
U
نماد تقسیم
distributing
U
تقسیم کردن
go halves
<idiom>
U
تقسیم مساوی
shares
U
تقسیم کردن
shared
U
تقسیم کردن
zeradivide
U
تقسیم بر صفر
share
U
تقسیم کردن
water point
U
نقطه تقسیم اب
divide
U
تقسیم کردن
divides
U
تقسیم کردن
allotments
U
پخش تقسیم
meiosis
U
تقسیم کاهشی
load distribution
U
تقسیم بار
graduate
U
بدرجات تقسیم
divisible
U
قابل تقسیم
separated
U
تقسیم کردن
separates
U
تقسیم کردن
market segmentation
U
تقسیم بازار
intersected
U
تقسیم کردن
division
U
تقسیم
[ریاضی]
denominators
U
تقسیم کننده
line graduation
U
تقسیم بندی خط
intersect
U
تقسیم کردن
allotment
U
پخش تقسیم
o o line
U
خط تقسیم دیدبانی
separate
U
تقسیم کردن
parting
U
تقسیم تجزیه
junction box
U
جعبه تقسیم
junction boxes
U
جعبه تقسیم
partings
U
تقسیم تجزیه
graduating
U
بدرجات تقسیم
graduates
U
بدرجات تقسیم
partition function
U
تابع تقسیم
quartile
U
تقسیم شده به 4/3و 4/1
distribute among the creditors in propor
U
به غرماء تقسیم کردن
distributed fire
U
اتش تقسیم شده
degree gradution
U
تقسیم بندی درجهای
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
cross loading
U
تقسیم بارهای هواپیما
Six
[divided]
by three is two.
U
شیش تقسیم بر سه می شود دو.
diffract
U
باجزاء تقسیم شدن
distributed profit
U
سود تقسیم شده
classis
U
تقسیم برحسب طبقه
denominationalism
U
اعتقاد به تفکیک و تقسیم
dial graduation
U
تقسیم بندی درجهای
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
billionths
U
یک تقسیم بر هزار میلیون
splitting a window
U
تقسیم بندی پنجره
self divison
U
تقسیم خود بخود
undivided profit
U
سود تقسیم نشده
undistributed profits
U
سود تقسیم نشده
retained profit
U
سود تقسیم نشده
residuary legatee
U
باقیمانده ماترک پس از تقسیم
redistribution of force
U
تقسیم مجدد نیروها
fractionalize
U
تقسیم بجزء کردن
proration
U
سرشکنی تقسیم به نسبت
fractionize
U
تقسیم بجزء کردن
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
frequency dividing network
U
شبکه تقسیم فرکانس
maxwell velocity distribution
U
تقسیم سرعت ماکسول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com