Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
U
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
You can rest assured.
U
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
enmasse
U
یک مرتبه
once in a whiled
U
یک مرتبه
order
U
مرتبه
ranks
U
مرتبه
all of a sudden
U
یک مرتبه
echelon
U
مرتبه
echelons
U
مرتبه
ranked
U
مرتبه
thrice
U
سه مرتبه
rank
U
مرتبه
first order
U
مرتبه اول
three fold
U
سه دفعه سه مرتبه
hierarchies
U
مرتبه بندی
first order reaction
U
واکنش مرتبه یک
hierarchy
U
مرتبه بندی
third order reaction
U
واکنش مرتبه سه
order of magnitude
U
مرتبه بزرگی
bond order
U
مرتبه پیوند
second order
U
مرتبه دوم
nth
U
در مرتبه بیشمار
second class
U
دومین مرتبه
places
U
وهله مرتبه
pooh bah
U
عالی مرتبه
low order
U
مرتبه پایین
exalted
U
بلند مرتبه
position
U
مرتبه مقام
positioned
U
مرتبه مقام
semidiurnal
U
دو مرتبه در روز
ninth
U
نهمین مرتبه
order of matrix
U
مرتبه ماتریس
elevated
U
بلند مرتبه
stair
U
مرتبه درجه
manyfold
U
چندین مرتبه
ninths
U
نهمین مرتبه
placing
U
وهله مرتبه
first order transition
U
گداز مرتبه یک
place
U
وهله مرتبه
first order reflection
U
انعکاس مرتبه یک
baronetcy
U
مقام و مرتبه بارونی
spheres
U
مرتبه حدود فعالیت
low order bit
U
بیت مرتبه پایین
higher order factor
U
عامل مرتبه بالا
sphere
U
مرتبه حدود فعالیت
top flight
U
اعلی ترین مرتبه
pseudo first order reaction
U
واکنش شبه مرتبه یک
second derivative
U
مشتق مرتبه دوم
second order factor
U
عامل مرتبه دوم
second order reaction
U
واکنش مرتبه دوم
m
U
مرتبه دوازدهم یاسیزدهم
flare up
<idiom>
U
یک مرتبه عصبانی شدن
to pull short
U
یک مرتبه جلوگیری کردن
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
nineteens
U
نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
derivatives of higher order
U
مشتقهای مرتبه بالا
[ریاضی]
third long period
U
تناوب بزرگ مرتبه سوم
nineteen
U
نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
etesian
U
سالی یک مرتبه واقع شونده
to stop short
U
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
vellicate
U
دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
knight bachelor
U
پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
debutant
U
دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
haze
U
موضوعی
pointlessness
U
بی موضوعی
topical
U
موضوعی
thematic
U
موضوعی
local
U
موضوعی
locals
U
موضوعی
outclass
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
subject schedule
U
برنامه موضوعی
mistake of fact
U
اشتباه موضوعی
a sensitive subject
[topic]
U
موضوعی حساس
subject index
U
فهرست موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away .
U
موضوعی را لو دادن
ignorance of fact
U
جهل موضوعی
spline
U
در گرافیک کامپیوتری کثیرالجملهای چند قطعهای با تدوام مرتبه اول بین قطعههای ان
The subject under discrssion .
U
موضوعی که مطرح نیست
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
U
به موضوعی فکر نکردن
To raise a question . To bring up a matter .
U
موضوعی رامطرح کردن
object oriented graphics
U
نگاره سازی موضوعی
have to do with
<idiom>
U
پیرامون موضوعی بودن
extras
U
موضوعی که زیادی است
extra-
U
موضوعی که زیادی است
extra
U
موضوعی که زیادی است
to touch upon
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
a matter of relative importance
U
موضوعی با اهمیت نسبی
to approach
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
to grasp an idea
U
موضوعی رادرک کردن
ventilation
U
بادگیری طرح موضوعی
minds
U
خاطر
behalf
U
خاطر
mind
U
خاطر
for his sake
U
به خاطر او
for the love of
U
به خاطر,
sake
U
خاطر
minding
U
خاطر
on account of somebody
[something]
U
به خاطر
Due to
U
به خاطر
remembrance
U
خاطر
rule
[on something]
U
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
nial a line to the counter
U
کذب موضوعی را ثابت کردن
the question referred to above
U
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
To discuss a question with someone .
U
موضوعی را با کسی مطرح کردن
to over a subject
U
موضوعی را با خنده بحث کردن
to sit
U
درباره موضوعی جلسه کردن
rule
[on something]
U
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
To emborider(embellish) a subject .
U
به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
to rule on something
U
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
object oriented programming language
U
زبان برنامه نویسی موضوعی
tranquility
U
اسایش خاطر
spontaneous generation
U
بطیب خاطر
to escape one's memory
U
از خاطر رفتن
umbrageous
U
رنجیده خاطر
of ones own accord
U
بطیب خاطر
ex officio
U
به خاطر شغل
peace of mind
U
اسودگی خاطر
self gratification
U
ترضیه خاطر
to imprint on the mind
U
در خاطر نشاندن
surer
U
خاطر جمع
despondent
<adj.>
U
افسرده خاطر
lacerated
U
خاطر ازرده
downhearted
<adj.>
U
افسرده خاطر
depressed
<adj.>
U
افسرده خاطر
uneasiness
U
خاطر تشویش
tranquillity
U
اسایش خاطر
sure
U
خاطر جمع
attentions
U
خاطر حواس
attention
U
خاطر حواس
surest
U
خاطر جمع
free will
U
طیب خاطر
security
U
اسایش خاطر
leisurely
U
بافراغت خاطر
gladly
U
با مسرت خاطر
solace
U
تسلیت خاطر
for his sake
U
برای خاطر او
gladness
U
مسرت خاطر
amativeness
U
خاطر خواهی
in service
U
به خاطر خدمت
in view of
<idiom>
U
به خاطر اینکه
to row back
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to harp on a subject
U
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to row back
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to paint a rosy picture of something
U
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
to argue for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue the case for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to get a general idea of something
U
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
rogatory commission
U
موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
seminars
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
expert
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
superfix
U
تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
ignorance of the face is a good defence
U
جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
seminar
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
for a song
<idiom>
U
به خاطر پول کمی
inorder to
U
به خاطر اینکه برای
for nothing
U
برای خاطر هیچ
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .
U
محض خاطر خدا
For your sake .
U
محض خاطر شما
for reasons of safety
U
به خاطر دلایل امنیتی
nuisances
U
مایه تصدیع خاطر
for security reasons
U
به خاطر دلایل امنیتی
accord
U
دلخواه طیب خاطر
accords
U
دلخواه طیب خاطر
accorded
U
دلخواه طیب خاطر
in the interests of truth
U
برای خاطر راستی
take it out on
<idiom>
U
بی محلی به خاطر عصبانیت
certes
U
خاطر جمعی تحقیق
point
U
خاطر نشان کردن
spontaneously
U
به طیب خاطر بی اختیار
depend upon it
U
خاطر جمع باشید
for a mere nothing
U
برای خاطر هیچ
for god's sake
U
برای خاطر خدا
for mercy sake
U
برای خاطر خدا
for ones own hand
U
به خاطر خود شخص
for pity's sake
U
برای خاطر خدا
nuisance
U
مایه تصدیع خاطر
to imprint on the mind
U
خاطر نشان کردن
to impress on the mind
U
خاطر نشان کردن
stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
to feel sure
U
خاطر جمع بودن
relief
U
ترمیم اسایش خاطر
to stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
point of honour
U
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
electronic
U
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com