English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gun section U یک قبضه توپ با نفرات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rank and file U نفرات
man U گماردن نفرات
replacements U جایگزینی نفرات
mans U گماردن نفرات
replacement U جایگزینی نفرات
anchor detail U نفرات مسئول لنگر
scramble net U تور بار یا فرود نفرات
assault waves U امواج هجومی نفرات و وسایل
strengths U توان رزمی تعداد نفرات
restaging U جابجا کردن سوارکردن نفرات
strength U توان رزمی تعداد نفرات
undermanned U دارای نفرات کمتر از میزان لازم
bunk U تختخواب نفرات در کشتی رختخواب بندی
bunks U تختخواب نفرات در کشتی رختخواب بندی
premption U قبضه
griped U قبضه
hilt U قبضه
hilts U قبضه
handle U قبضه شمشیر
manubrium U قبضه تفنگ
artillery piece U قبضه توپخانه
base piece U قبضه مبنا
gun captain U رئیس قبضه
base mortar U قبضه مبنا
section chief U رئیس قبضه
pieces U قبضه سلاح
section U قبضه توپ
sections U قبضه توپ
Ten firearms . U ده قبضه اسلحه
piece U قبضه سلاح
handles U قبضه شمشیر
readied U قبضه حاضر
readies U قبضه حاضر
ready U قبضه حاضر
readying U قبضه حاضر
facing distance U مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
cornering the market U قبضه نمودن بازار
certified mail U پست سفارشی دو قبضه
drills U مشق پای قبضه
drill U مشق پای قبضه
drilled U مشق پای قبضه
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. U کارها را قبضه کردن
haft U قبضه دسته گذاشتن
piece U قبضه توپ یا تفنگ
pieces U قبضه توپ یا تفنگ
registered letter with receipt attached U نامه سفارشی دو قبضه
pull the pace U جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
circle of position U دایرهای که از موضع نفرات عبور میکند دایره مکان نافر
They have seized ( dominated) the country. U مملکت را قبضه کرده اند
gripe U گیره چسبیدن قبضه کردن
manubrium U عضو یا قسمت قبضه مانند
His speech gripped the television viewers ( audience ). U سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
handles U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
stock U قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stocked U قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
handle U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
service practice U مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
fire unit U یکان تیراندازی کننده قبضه پدافند هوایی سکوی اتش توپخانه
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation U تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
tractor group U گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
short handed U داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short-handed U داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
reman U دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
dry sum U تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
preempt U پیشدستی کردن قبضه کردن
section chief U فرمانده رسد فرمانده قبضه
service of the piece U مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
barbette U ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com