Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
a quick word of advice
U
یک راهنمایی کوچک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
design heuristics
U
راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
Other Matches
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule
U
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget
U
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
instruction
U
راهنمایی
instructions
U
راهنمایی
orientate
U
راهنمایی
orientating
U
راهنمایی
a piece of advice
U
یک راهنمایی
guidance
U
راهنمایی
orientation
U
راهنمایی
orientates
U
راهنمایی
leading
U
راهنمایی
admonition
U
راهنمایی
steerage
U
راهنمایی
increments
U
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board
U
تخته کوچک برای موجهای کوچک
jigger
U
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment
U
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
misdirection
U
راهنمایی غلط
misguide
U
بد راهنمایی کردن
redirection
U
راهنمایی مجدد
lighted
U
چراغ راهنمایی
herald
U
راهنمایی کردن
heralded
U
راهنمایی کردن
light
U
چراغ راهنمایی
heralding
U
راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن
lightest
U
چراغ راهنمایی
instructions
U
راهنمایی کردن
directing
U
راهنمایی کردن
aims
U
مراد راهنمایی
marshaling
U
راهنمایی کردن با
pilotage
U
راهنمایی کشتی
marshaled
U
راهنمایی کردن با
marshal
U
راهنمایی کردن با
guided
U
راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن
aim
U
مراد راهنمایی
traffic light
U
چراغ راهنمایی
aimed
U
مراد راهنمایی
marshalled
U
راهنمایی کردن با
marshals
U
راهنمایی کردن با
heralds
U
راهنمایی کردن
admonitions
U
تذکر راهنمایی
conduce
U
راهنمایی کردن
main
U
ی تر راهنمایی میکند
airt
U
راهنمایی کردن
lead
U
: راهنمایی رهبری
educational guidance
U
راهنمایی اموزشی
instruction
U
راهنمایی کردن
leads
U
: راهنمایی رهبری
traffic lights
U
چراغ راهنمایی
vocational guidance
U
راهنمایی شغلی
guidable
U
قابل راهنمایی
traffic signal
U
چراغ راهنمایی
intelligence office
U
دفتر راهنمایی
indication signs
U
علایم راهنمایی
redirected
U
دوباره راهنمایی کردن
vehicle registration office
U
اداره راهنمایی و رانندگی
redirecting
U
دوباره راهنمایی کردن
lead out of danger
U
با راهنمایی از خطر رهانیدن
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
U
اداره راهنمایی و رانندگی
leading question
U
پرسش راهنمایی کننده
guide
U
راهنمایی کردن غلاف
guided
U
راهنمایی کردن غلاف
guides
U
راهنمایی کردن غلاف
leading questions
U
پرسش راهنمایی کننده
redirect
U
دوباره راهنمایی کردن
redirects
U
دوباره راهنمایی کردن
instruct
U
اموختن به راهنمایی کردن
road traffic offences
U
جرائم راهنمایی و رانندگی
misdirecting
U
راهنمایی غلط کردن
misdirected
U
راهنمایی غلط کردن
directional
U
وابسته به راهنمایی و هدایت
leads
U
رهبری کردن راهنمایی
misdirects
U
راهنمایی غلط کردن
misdirect
U
راهنمایی غلط کردن
instructed
U
اموختن به راهنمایی کردن
lead
U
رهبری کردن راهنمایی
instructing
U
اموختن به راهنمایی کردن
child guidance clinic
U
درمانگاه راهنمایی کودک
instructs
U
اموختن به راهنمایی کردن
pilot
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
beacon
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacons
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Road signs
U
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
directed
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
directs
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
piloted
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
guidance
U
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
guided
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilots
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
pannikin
U
لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble
U
برامدگی کوچک گره کوچک
character guidance
U
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
advisory system
U
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
to bow in or out
U
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
instructions
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
pillotage
U
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
instruction
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
point duty
U
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
comment
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
compliance index
U
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
call time
U
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
cues
U
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cue
U
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
applet
U
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
small-scale
U
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale
U
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage
U
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
davit
U
جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
steered
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
usher
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
lead
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
leads
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
steers
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
ushered
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
undirected
U
رهبری نشده راهنمایی نشده
ushering
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushers
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
cues
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
steer
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steer
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
cue
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
minuscule
U
کوچک
dinky
U
کوچک
imminution
U
کوچک
exiguousness
U
کوچک
floret
U
گل کوچک
half pint
U
کوچک
ickle
U
کوچک
cerebellum
U
مخ کوچک
fortalice
U
دژ کوچک
culvert
U
پل کوچک
culverts
U
پل کوچک
bantam
U
کوچک
little
U
کوچک
minute
U
کوچک
dimmers
U
کوچک
pilule
U
حب کوچک
diminutive
U
کوچک
pillule
U
حب کوچک
bantams
U
کوچک
canis minoris
U
سگ کوچک
canis minor
U
سگ کوچک
short ton
U
تن کوچک
seed bud
U
پر کوچک
plumelet
U
پر کوچک
runty
U
کوچک
minus cule
U
کوچک
ponceau
U
پل کوچک
plumule
U
پر کوچک
petit
U
کوچک
weeny
U
کوچک
tiddliest
U
کوچک
tiddlier
U
کوچک
pipsqueaks
U
کوچک
micros
U
کوچک
micro
U
کوچک
petty
U
کوچک
pint-size
U
کوچک
pint size
U
کوچک
pipsqueak
U
کوچک
whiffet
U
سگ کوچک
tiddly
U
کوچک
thumbnails
U
کوچک
weenier
U
کوچک
small fry
U
کوچک
smaller
U
کوچک
smallest
U
کوچک
weeniest
U
کوچک
gracile
U
کوچک
weensy
U
کوچک
small
U
کوچک
venule
U
رگ کوچک
puny
U
کوچک
minor
U
کوچک
thumbnail
U
کوچک
fractional
U
کوچک
inlet
U
خلیج کوچک
coney
U
خرگوش کوچک
colonnette
U
ستون کوچک
splint
U
برامدگی کوچک
frith
U
خلیج کوچک
inlets
U
خلیج کوچک
tip
U
سر صفحه کوچک
tipping
U
سر صفحه کوچک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com