Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
A creaking gate hang long.
<proverb>
U
یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hunker
U
سرپا ایستادن
standing crop
U
محصول سرپا
standing
U
سرپا وضع
longer-standing
U
از مدتها پیش
lang syne
U
مدتها قبل
long-standing
U
از مدتها پیش
longest-standing
U
از مدتها پیش
stalement
U
گره خوردن منجر به اعلام سرپا
telescopic
U
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
team handball court
U
مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
passout
U
پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
I havent heard of her for a long time.
U
مدتها است از او خبری ندارم
I havent seen you for a long time.
U
مدتها است که شما را ندیده ام
kick save
U
نجات دروازه با پای دروازه بان
eisteddfod
U
ایستد فد
eisteddfods
U
ایستد فد
omnibus train
U
قطاریکه هر ایستگاهی می ایستد
point duty
U
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
goal judge
U
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
times
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
timed
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
redan
U
استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
stop shot
U
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
elements
U
دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
element
U
دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
set
U
نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
sets
U
نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
setting up
U
نقاط تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab می ایستد
autos
U
توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
auto
U
توانایی نوار خوان که پس از رسیدن به انتهای نوار می ایستد
goalpost
U
تیر دروازه تیر عمودی دروازه
goalposts
U
تیر دروازه تیر عمودی دروازه
in pieces
U
شکسته
zigzagging
U
شکسته
zigzagged
U
شکسته
zigzag
U
شکسته
disrupted
U
شکسته
heartsick
U
دل شکسته
cursive
U
خط شکسته
heart broken
U
دل شکسته
zigzags
U
شکسته
fragmental
U
شکسته
running hand
U
خط شکسته
fracted
U
شکسته
wrecked
U
شکسته
broken
U
شکسته
downhearted
U
دل شکسته
broken-hearted
<adj.>
U
دل شکسته
fragmentary
U
شکسته
shakier
U
شکسته
shakiest
U
شکسته
shaky
U
شکسته
heartbroken
U
دل شکسته
fracturing
U
سطح شکسته
distorts
U
شکسته شدن
fracture
U
سطح شکسته
cauliflower ear
U
گوش شکسته
fractures
U
سطح شکسته
split screen
U
صفحه شکسته
fractured
U
سطح شکسته
osteopathist
U
شکسته بند
wrech
U
کشتی شکسته
raddled
U
شکسته شده
red short
U
شکسته سرخ
orthopedics
U
شکسته بندی
split-screen
U
صفحه شکسته
castway
U
کشتی شکسته
to run upon the rocks
U
شکسته شدن
shatters
U
قطعات شکسته
shards
U
کوزه شکسته
shard
U
کوزه شکسته
shatter
U
قطعات شکسته
wrecked
U
کشتی شکسته
bone setter
U
شکسته بند
bonesetter
U
شکسته بند
bone setting
U
شکسته بندی
broken stone
U
سنگ شکسته
ballast
U
مصالح شکسته
orthopaedics
U
شکسته بندی
doddered
U
شکسته سست
broken
U
شکسته شده
distort
U
شکسته شدن
sherd
U
کوزه شکسته
deject
U
دل شکسته کردن
angle bracket
U
پرانتز شکسته
broken
<adj.>
U
شکسته
[دستگاهی]
modesty
U
شکسته نفسی
haken kreuz
U
صلیب شکسته
puncture
U
شکسته شدن
punctured
U
شکسته شدن
punctures
U
شکسته شدن
puncturing
U
شکسته شدن
a broken arm
U
بازوی شکسته
flinders
U
قطعات شکسته
pointed bracket
U
پرانتز شکسته
german giant swing
U
افتاب شکسته
cold short
U
شکسته سرد
giant circle
U
افتاب شکسته
chevron
U
پرانتز شکسته
hot short
U
شکسته گرم
fyloft
U
صلیب شکسته
framentary
U
شکسته ناقص
crushed stone
U
سنگ شکسته
taxis
U
شکسته بندی
stone ballast
U
مصالح شکسته سنگی
cast away
U
کشتی شکسته مطرود
humblest
U
شکسته نفسی کردن
shipwrecks
U
کشتی شکسته شدن
jargon
U
سخن دست و پا شکسته
shipwreck
U
کشتی شکسته شدن
potsherd
U
تکه سفال شکسته
pulled
U
شکسته شده افتاده
shipwrecked
U
کشتی شکسته شدن
fragmentarily
U
بطور شکسته یا ناقص
splint
U
چوب شکسته بندی
splint
U
وسایل شکسته بندی
ballast
U
شن ریزی مصالح شکسته
agmatology
U
علم شکسته بندی
humble
U
شکسته نفسی کردن
refracts
U
شکسته شدن نور
refracting
U
شکسته شدن نور
broken hardening
U
سخت گردانی شکسته
refract
U
شکسته شدن نور
chippings
U
سنگ شکسته ریز
to humble oneself
U
شکسته نفسی کردن
refracted
U
شکسته شدن نور
brick ballast
U
مصالح شکسته اجری
bowed down by grief
U
شکسته شده ازغم
infirmly
U
بطور علیل یا شکسته
zircon
U
سخن دست و پا شکسته
brokenly
U
بطور شکسته یا بریده
broken english
U
انگلیسی دست و پا شکسته
swastika
U
صلیب شکسته المان نازی
to feel humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
wrecked
U
باقی مانده ازکشتی شکسته
whitewater
U
قسمت اشفته موج شکسته
In my broken English .
U
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
wrech
U
شکسته یا خراب شدن کشتی
to be humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
plaster of Paris
U
گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
plaster cast
U
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts
U
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
to weigh down
U
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
ten yard
U
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
slide
U
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slides
U
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
soups
U
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soup
U
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting .
<proverb>
U
از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
goal area line
U
خط دروازه
portal
U
دروازه
portals
U
دروازه
gate
U
دروازه
gates
U
دروازه
goals
U
دروازه
goal
U
دروازه
barbacan
U
دروازه
port
U
دروازه
barbican
U
دروازه
hoop
U
دروازه
hoops
U
دروازه
gateway
U
دروازه
gateways
U
دروازه
wrecking
U
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks
U
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
pidgin
U
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins
U
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
wreck
U
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
gatepost
U
بازوی دروازه
keep goal
U
دروازه بانی
attacting zone
U
منطقه دروازه
goal area
U
منطقه دروازه
octroi
U
دروازه بانی
goal keeper
U
دروازه بان
between the pipes
U
تیر دروازه
goal posts
U
پایههای دروازه
goal keeper line
U
خط دروازه بان
gateposts
U
بازوی دروازه
logic gate
U
دروازه منطقی
octroi
U
مالیات دم دروازه
goal mouth
U
دهانه دروازه
goal crease
U
محوطه دروازه
keeper
U
دروازه بان
goal
U
دروازه بان
goals
U
دروازه بان
goalkeeper
U
دروازه بان
starting gate
U
دروازه شروع
goalkeepers
U
دروازه بان
puck stopper
U
دروازه بان
in goal
U
دروازه بان
goalies
U
دروازه بان
goalie
U
دروازه بان
goalar
U
دروازه بان
goal tender
U
دروازه بان
wicket
U
دروازه کوچک
gatekeepers
U
دروازه بان
wickets
U
دروازه کوچک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com