Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
integration
U
یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parse
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
piecemeal
U
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
parses
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
decouple
U
جدا کردن یا قطع ارتباط بین اجزاء یک سیستم
take to pieces
U
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
rattening
U
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
assisted
U
پیوستن به حمایت کردن از
joins
U
شرکت کردن در پیوستن
consociate
U
متحد کردن پیوستن
catenate
U
پیوستن متصل کردن
assist
U
پیوستن به حمایت کردن از
join
U
شرکت کردن در پیوستن
joined
U
شرکت کردن در پیوستن
assists
U
پیوستن به حمایت کردن از
assisting
U
پیوستن به حمایت کردن از
binds
U
محصور کردن بهم پیوستن
bind
U
محصور کردن بهم پیوستن
attachable
U
قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
concrete
U
: سفت کردن باشفته اندودن یا ساختن بهم پیوستن
ingredient
U
اجزاء
component
U
اجزاء
components
U
اجزاء
ingredients
U
اجزاء
electronic components
U
اجزاء الکترونیکی
shuttering
U
اجزاء قالببندی
part list
U
فهرست اجزاء
idle component
U
اجزاء کور
parts list
U
لیست اجزاء
mechanisms
U
اجزاء مکانیکی
mechanism
U
اجزاء مکانیکی
compositions
U
نسبت اجزاء سازنده
mechanisms
U
اجزاء متشکله چیزی
parts programmer
U
برنامه نویس اجزاء
composition
U
نسبت اجزاء سازنده
mechanism
U
اجزاء متشکله چیزی
features of project
U
اجزاء اصلی یک طرح
soil separates
U
اجزاء بافت خاک
lunulate
U
دارای اجزاء هلالی شکل
anti drag wire
U
اجزاء بست کاری ساختمانی
admix
U
مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
configurations
U
ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
configuration
U
ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
cohesiveness
U
به هم پیوستگی
incontinuity
U
نا پیوستگی
concomitance
U
پیوستگی
incessancy
U
پیوستگی
union
U
پیوستگی
unity
U
پیوستگی
associations
U
پیوستگی
continuity
U
پیوستگی
concrescence
U
پیوستگی
association
U
پیوستگی
attachment
U
پیوستگی
alliance
U
پیوستگی
alliances
U
پیوستگی
joinder
U
پیوستگی
conjunction
U
پیوستگی
coherence
U
به هم پیوستگی
unions
U
پیوستگی
conjunctions
U
پیوستگی
affiliations
U
پیوستگی
affiliation
U
پیوستگی
cohesion
U
به هم پیوستگی
interconnection
U
به هم پیوستگی
consolidation
U
به هم پیوستگی
cohesion
U
پیوستگی
coalescence
U
به هم پیوستگی
steadiness
U
پیوستگی
steadviness
U
پیوستگی
affinities
U
پیوستگی
affinity
U
پیوستگی
coalitions
U
پیوستگی
coalition
U
پیوستگی
symphysis
U
پیوستگی
conjugation
U
پیوستگی
steric
U
وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
bond stress
U
تنش پیوستگی
linkage
U
بهم پیوستگی
linkage
U
به هم پیوستگی پیوندی
linkages
U
بهم پیوستگی
linkages
U
به هم پیوستگی پیوندی
syndesis
U
بهم پیوستگی
bond
U
پیوستگی ضمانت
interosculation
U
بهم پیوستگی
accretion
U
بهم پیوستگی
continuity theory
U
نظریه پیوستگی
coneatenation
U
بهم پیوستگی
continuity of flow
U
پیوستگی جریان
continuity equation
U
معادله پیوستگی
continuity equation
U
رابط پیوستگی
connecting branch
U
اتصال یا پیوستگی
juncture
U
پیوستگی مفصل
incorporation
U
پیوستگی تلفیق
continuous time
U
با پیوستگی زمانی
connexions
U
پیوستگی اتصال
contiguous
U
پیوستگی دوام
zygosis
U
ترکیب پیوستگی
inosculation
U
بهم پیوستگی
magnetic linkage
U
پیوستگی مغناطیسی
connection
U
پیوستگی اتصال
design load
U
حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
contrast
U
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
particularism
U
اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
contrasts
U
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasting
U
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasted
U
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
solidarity
U
بهم پیوستگی
[اتحاد]
continuity of a function
U
پیوستگی تابعی
[ریاضی]
adhesion
U
کشش سطحی پیوستگی
discontinuity
U
عدم پیوستگی انفصال
discontinuities
U
عدم پیوستگی انفصال
clanship
U
پیوستگی بخانواده خود
electron attachment
U
پیوستگی یا وابستگی الکترون
allowances
U
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowance
U
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
reunion
U
بهم پیوستگی تجدید دیدار
solidarity
U
بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
reunions
U
بهم پیوستگی تجدید دیدار
syndactylism
U
پیوستگی واتصال پنجه ها بیکدیگر
placentation
U
پیوستگی جفت جنین بدیوارزهدان
compensator
U
ابزاری برای اندازه گیری اختلاف فار بین اجزاء یک نورپلاریزه
beef up
U
افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
clannish
U
دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
adherence to party
U
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
fusionist
U
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
adhesion
U
اتصال و پیوستگی غیرطبیعی سطوح در اماس
braced
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
juncture
U
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
polyene
U
ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
gestalt
U
معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
blended
U
شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
simulation
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulations
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
attaches
U
پیوستن
allying
U
پیوستن
ally
U
پیوستن
annexes
U
پیوستن
connect
U
پیوستن
connects
U
پیوستن
join
U
پیوستن
annexing
U
پیوستن
joined
U
پیوستن
to bring into contact
U
پیوستن
link-ups
U
پیوستن
link
U
به هم پیوستن
adjoin
U
پیوستن
coupled
U
پیوستن
couple
U
پیوستن
enlink
U
پیوستن
adjoined
U
پیوستن
joins
U
پیوستن
link-up
U
پیوستن
annex
U
پیوستن
coalescence
U
پیوستن
attach
U
پیوستن
link up
U
پیوستن
couples
U
پیوستن
adjoins
U
پیوستن
join up
U
به هم پیوستن
interlock
U
پیوستن
meets
U
پیوستن
to make contact
U
پیوستن
affixes
U
پیوستن
interlocked
U
پیوستن
meet
U
پیوستن
sorted
U
پیوستن
affix
U
پیوستن
anastomois
U
به هم پیوستن
affiliate
پیوستن
sort
U
پیوستن
affixed
U
پیوستن
affixing
U
پیوستن
cement
U
پیوستن
attaching
U
پیوستن
sorts
U
پیوستن
interlocking
U
پیوستن
interlocks
U
پیوستن
cemented
U
پیوستن
cementing
U
پیوستن
to go in with
U
پیوستن با
cements
U
پیوستن
conjoin
U
پیوستن
knits
U
بهم پیوستن
joint
U
بهم پیوستن
pan-
U
بهم پیوستن
adhered
U
چسبیدن پیوستن
concatenate
U
بهم پیوستن
to put together
U
بهم پیوستن
anastomose
U
بهم پیوستن
weld
U
بهم پیوستن
interlocks
U
بهم پیوستن
interlocking
U
بهم پیوستن
patches
U
بهم پیوستن
adheres
U
چسبیدن پیوستن
anastomosis
U
بهم پیوستن
adhering
U
چسبیدن پیوستن
knit
U
بهم پیوستن
interlocked
U
بهم پیوستن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com