Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Sunday
U
یکشنبه را گذراندن
Sundays
U
یکشنبه را گذراندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Sabbath
U
یکشنبه
dirst d.
U
یکشنبه
Sundays
U
یکشنبه
On Sunday night.
U
شب یکشنبه
Sunday
U
یکشنبه
lord's day
U
یکشنبه
Sunday Schools
U
مدرسهی یکشنبه
Sunday School
U
مدرسهی یکشنبه
last sunday
U
یکشنبه گذشته
Sundays
U
مربوط به یکشنبه تعطیل
last sunday
U
همین یکشنبه که گذشت
the loard's day
U
روز خداوند یکشنبه
quinquagesima
U
یکشنبه پیش ازلنت
quinquagesima sunday
U
یکشنبه پیش ازلنت
Sunday
U
مربوط به یکشنبه تعطیل
Every day of the week but Sundays.
U
همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
low sunday
U
اولین یکشنبه بعد از عید پاک
passion sunday
U
یکشنبه دوم پیش ازعیدرستاخیزمسیح یا عیدفصح
dominical
U
وابسته به روز خداوند یعنی یکشنبه
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays
[American E]
.
U
مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
sabbatarian
U
مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
mondayish
U
بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
Thank goodness
U
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday!
[TGIF]
U
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
survive
U
گذراندن
to be at ease
U
به گذراندن
to have a rough time
U
بد گذراندن
to make a shift
U
گذراندن
averting
U
گذراندن
avert
U
گذراندن
passed
U
گذراندن
averts
U
گذراندن
survived
U
گذراندن
passes
U
گذراندن
pass
U
گذراندن
averted
U
گذراندن
surviving
U
گذراندن
to rime away one's time
U
گذراندن
survives
U
گذراندن
belate
U
ازموقع گذراندن
temporising
U
وقت گذراندن
play away
U
به بازی گذراندن
temporize
U
وقت گذراندن
temporized
U
وقت گذراندن
idles
U
وقت گذراندن
idlest
U
وقت گذراندن
filtration
U
از صافی گذراندن
idled
U
وقت گذراندن
interlace
U
ازهم گذراندن
aestivate
U
تابستان را گذراندن
laugh away
U
با خنده گذراندن
leach
U
از صافی گذراندن
filrate
U
از صافی گذراندن
temporizes
U
وقت گذراندن
idle
U
وقت گذراندن
temporises
U
وقت گذراندن
temporised
U
وقت گذراندن
to rough it
U
سخت گذراندن
niggles
U
وقت گذراندن
niggled
U
وقت گذراندن
niggle
U
وقت گذراندن
to rub through or along
U
بسختی گذراندن
to sleep away one's time
U
بخواب گذراندن
token passing
U
گذراندن نشانه
temporizing
U
وقت گذراندن
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
filtering
U
از صافی گذراندن
piddle
U
وقت گذراندن
piddles
U
وقت گذراندن
temporalize
U
وقت گذراندن
piddled
U
وقت گذراندن
to enjoy oneself
U
خوش گذراندن
to gain time
U
به بهانه گذراندن
to laugh away
U
با خنده گذراندن
to loaf a way one's time
U
بیهوده وقت گذراندن
To review the past in ones minds eye .
U
گذشته را از نظر گذراندن
get through
U
به پایان رساندن گذراندن
get on
U
گذران کردن گذراندن
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
temporalize
U
بدفع الوقت گذراندن
to stay overnight
U
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
serve one's term of imprisonment
U
حبس خود را گذراندن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
To pass a bI'll through parliament .
U
لایحه یی را از مجلس گذراندن
outwear
U
کهنه شدن گذراندن
fared
U
گذراندن گذران کردن
jauk
U
بیهوده وقت گذراندن
to talk away
U
بصحبت یاگفتگو گذراندن
to lop a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
infltrate
U
از سوراخهای صافی گذراندن
to muck a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
to mope a way
U
به افسردگی و پکری گذراندن
hang around
وقت را به بطالت گذراندن
procrastinates
U
بدفع الوقت گذراندن
dawdles
U
بیهوده وقت گذراندن
dawdled
U
بیهوده وقت گذراندن
temporised
U
بدفع الوقت گذراندن
temporises
U
بدفع الوقت گذراندن
temporising
U
بدفع الوقت گذراندن
temporize
U
بدفع الوقت گذراندن
dawdle
U
بیهوده وقت گذراندن
temporized
U
بدفع الوقت گذراندن
dawdling
U
بیهوده وقت گذراندن
loaf
U
وقت را بیهوده گذراندن
procrastinating
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinated
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinate
U
بدفع الوقت گذراندن
moons
U
بیهوده وقت گذراندن
grips
U
بریدگی برای گذراندن اب
gripping
U
بریدگی برای گذراندن اب
gripped
U
بریدگی برای گذراندن اب
grip
U
بریدگی برای گذراندن اب
temporizes
U
بدفع الوقت گذراندن
fares
U
گذراندن گذران کردن
lobby
U
برای گذراندن لایحهای
lobbied
U
برای گذراندن لایحهای
pass
U
گذراندن تصویب شدن
weekends
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
weekend
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
fare
U
گذراندن گذران کردن
while
U
سپری کردن گذراندن
passed
U
گذراندن تصویب شدن
moon
U
بیهوده وقت گذراندن
faring
U
گذراندن گذران کردن
passes
U
گذراندن تصویب شدن
dillydally
U
بیهوده وقت گذراندن
temporizing
U
بدفع الوقت گذراندن
lobbies
U
برای گذراندن لایحهای
to p at or in an occpation
U
بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
to loaf a way one's time
U
وقت خود را ببطالت گذراندن
testamur
U
گواهی نامه گذراندن امتحانات
To bring something to someones attention .
U
چیزی را ازنظر کسی گذراندن
pass
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
hang out
<idiom>
U
به بطالت گذراندن روزگار کردن
reeve
U
طناب را ازشکاف یا سوراخ گذراندن
passed
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
passes
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
To get a pass.
U
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
peel
U
گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
peels
U
گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
to pull any one across a river
کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
convalesced
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
dallied
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
serve
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serves
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
snoozes
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozed
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snooze
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
stand-offs
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand-off
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand off
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
dallies
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
convalescing
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesces
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesce
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
dally
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallying
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
snoozing
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
pass
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passed
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pase
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
to keep a person company
U
پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
passes
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
reeve
U
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
push ball
U
بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
aestivate
U
رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
slugs
U
یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slugged
U
یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slug
U
یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
wear stripes
U
دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
infltrate
U
با تراوش گذراندن تراوش کردن
throughput capacity
U
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com