English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
someday U یکروز
alternate U یک درمیان
altern U یک درمیان
alternated U یک درمیان
betwixt U درمیان
midst U درمیان
alternates U یک درمیان
amid U درمیان
between U درمیان
amidst U درمیان
twixt U درمیان
in between U درمیان
tween U درمیان
every other d. U یک روز درمیان
Among the people . U درمیان مردم
affiliating U درمیان خودپذیرفتن
affiliates U درمیان خودپذیرفتن
affiliated U درمیان خودپذیرفتن
affiliate U درمیان خودپذیرفتن
among U درمیان درزمرهء
every other day U یک روز درمیان
amid ships U درمیان کشتی
amidships U درمیان کشتی
triple space U دو خط درمیان کردن
Every three days . U سه روز درمیان
interlucent U درمیان درخشنده
double space U یک خط درمیان نوشتن
d. about U یک روز درمیان
interjects U درمیان انداختن
interjecting U درمیان انداختن
interject U درمیان انداختن
enclosing U درمیان گذاشتن
encloses U درمیان گذاشتن
enclose U درمیان گذاشتن
interjected U درمیان انداختن
cross file U یک درمیان در دو جهت قراردادن
midship U واقع درمیان کشتی
alternated U یک درمیان امدن متناوب
alternate U یک درمیان امدن متناوب
mediates U درمیان واقع شدن
to stand across the road U درمیان جاده ایستادن
medially U چنانکه درمیان باشد
alternates U یک درمیان امدن متناوب
mediate U درمیان واقع شدن
mediated U درمیان واقع شدن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
across U ازاین سو بان سو درمیان
adopt U درمیان خود پذیرفتن
mediating U درمیان واقع شدن
storage interleaving U درمیان انباره جای دادن
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
pierglass U اینه قدی درمیان دوپنجره
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
epizootic U منتشر شونده درمیان جانوران
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
ruderal U روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
bass viol U ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
extensiontable U میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
intra U پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intervale U پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
pyrenran U وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
triggerman U ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal U وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
canoness U زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations U ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
gophers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
water plate U بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
bran pie U فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
gofer U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com