Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
import
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
roster
U
وارد صورت کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
importing
U
عمل وارد کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
imported
U
عمل وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
blemish
خسارت وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
reimport
U
دوباره وارد کردن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
keyboarding
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
keyboarding
U
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
typed
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
types
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
feed
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplementing
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplement
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
posted
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
log
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
post
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
logs
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
posts
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
response
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
responses
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
manual
U
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
voices
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voicing
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
job
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
atm
U
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
jobs
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
voice
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
spit
U
سوراخ کردن تف انداختن
tossed
U
پرت کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
tossing
U
پرت کردن انداختن
tosses
U
پرت کردن انداختن
spits
U
سوراخ کردن تف انداختن
slots
U
انداختن چفت کردن
launching
U
انداختن پرت کردن
launches
U
انداختن پرت کردن
puts
U
تعویض کردن انداختن
to put by
U
دور انداختن رد کردن
hurtle
U
پرت کردن انداختن
put
U
تعویض کردن انداختن
toss
U
پرت کردن انداختن
slot
U
انداختن چفت کردن
hurtling
U
پرت کردن انداختن
to let fly
U
انداختن تیرخالی کردن
hurtled
U
پرت کردن انداختن
slotting
U
انداختن چفت کردن
lay aside
U
پس انداز کردن انداختن
hurtles
U
پرت کردن انداختن
to set off
U
انداختن برابر کردن
launched
U
انداختن پرت کردن
launch
U
انداختن پرت کردن
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
deface
U
ازشکل انداختن محو کردن
engages
U
مجذوب کردن درهم انداختن
kidding
U
دست انداختن مسخره کردن
defacing
U
ازشکل انداختن محو کردن
retarding
U
عقب انداختن اهسته کردن
paralyze
U
از کار انداختن بیحس کردن
defaced
U
ازشکل انداختن محو کردن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
defaces
U
ازشکل انداختن محو کردن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
prorogate
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
prorogue
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
throwin
U
در دنده انداختن تزریق کردن
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
backs
U
پشتی کردن پشت انداختن
retard
U
عقب انداختن اهسته کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
desolate
U
از ابادی انداختن مخروبه کردن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
to play the fool with any one
U
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
engage
U
مجذوب کردن درهم انداختن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
retards
U
عقب انداختن اهسته کردن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com