Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mixtilineal
U
گوناگون خط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
redundancies
U
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
redundancy
U
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
miscellanies
U
مجموعهای از مطالب گوناگون
miscellany
U
مجموعهای از مطالب گوناگون
symposia
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposiums
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
multiple
U
چندلا گوناگون
multiple
U
گوناگون
job lot
U
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
job lots
U
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
diverse
U
گوناگون
varied
U
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
varied
U
گوناگون
diversified
U
گوناگون ساختن
diversifies
U
گوناگون ساختن
diversify
U
گوناگون ساختن
diversifying
U
گوناگون ساختن
oddments
U
مواد گوناگون
montage
U
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages
U
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
sundry
U
گوناگون
sundry
U
اقلام متفرقه گوناگون
various
U
گوناگون
multifarious
U
گوناگون
variant
U
گوناگون مختلف
miscellaneous
U
گوناگون
boilerplate
U
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
catchall
U
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
combination carrier
U
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
heterochromous
U
گوناگون
heterochromous
U
دارای رنگهای گوناگون
heteromorphic
U
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
hexapla
U
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
humoursomeness
U
حالات ویژه گوناگون
hypercard
U
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
input output table
U
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
instructional computing
U
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
jumble shop
U
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
manifoldly
U
بطور متعدد یا گوناگون
mask design
U
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
maypole
U
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
miscellaneously
U
بطور گوناگون
moto scramble
U
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
multi purpose vehicle
U
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
odd and ends
U
گوناگون
omnibus bill
U
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
p system
U
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
panopticon
U
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
pied
U
گوناگون
polyphagia
U
خورنده غذاهای گوناگون
polyvalent
U
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
progressive attack
U
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
protean
U
گوناگون
redundant information
U
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
sundries
U
گوناگون
the incidents of a journey
U
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
to ring the changes
U
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
under various titles
U
به عناوین گوناگون
undervarious
U
بعناوین گوناگون
universal provider
U
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
varia
U
اشیا گوناگون
varia
U
مطالب گوناگون
variate
U
گوناگون
varicolored
U
گوناگون
variegated colours
U
رنگهای گوناگون
varietal
U
گوناگون پر از تنوعات
variform
U
گوناگون مختلف الشکل
various books
U
کتابهای گوناگون یا مختلف
varriform
U
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
versicolor
U
برنگهای گوناگون
variegated
U
گوناگون
wide-ranging
U
متنوع - گوناگون
Of all sorts. Of every description.
U
جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
Reforms are needed in various directions.
U
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
He gets paid wering different hats .
U
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
here and there
<idiom>
U
درمکانهای گوناگون
to compare apples and oranges
<idiom>
U
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com