Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
neutral corner
U
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
corner
U
گوشههای رینگ
corners
U
گوشههای رینگ
cornering
U
گوشههای رینگ
ring
U
رینگ بوکس
boxing ring
U
رینگ بوکس
ropes
U
طناب رینگ بوکس
roped
U
طناب رینگ بوکس
rope
U
طناب رینگ بوکس
put away
U
ابشار پرتاب به خارج رینگ بوکس
canvas
U
پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
attendance of a doctor
U
حضور پزشک روی رینگ بوکس
canvases
U
پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
apron
U
چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
aprons
U
چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
ring stool
U
چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
slip ring induction motor
U
موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
lounging
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
in due time
U
درموقع ه مقر ر
in case of emergency
U
درموقع تنگ وقت ضرورت
to pass a dividend
U
سود کسی را درموقع خودندادن
in the recesses of the heart
U
در گوشههای دل
ephemeral stream
U
رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
We shall look into the matter in due ( good ) time .
U
درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
ingot corner segregation
U
انفکاک گوشههای شمش
oxygonal
U
دارای گوشههای تند
evacuee
U
فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
evacuees
U
فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
ox frame
U
قابی که گوشههای چلیپایی دارد
transit compass
U
الت سنجش گوشههای افقی
rounding
U
با منحنی کردن گوشههای تیز
bracket
U
نوعی کروشه با گوشههای صاف
orthograph
U
تصویر جبهه ساختمان با خط ها و گوشههای راست
vertical angles
U
گوشههای روبروی تارک زوایای مقابل به راس
tirm oval
U
پیست مسابقه اتومبیل رانی به شکل مثلث با گوشههای قوسی
packing ring
U
رینگ
compression ring
U
رینگ
base ring
U
رینگ پایه
slip ring
U
اسلیپ رینگ
oil seal ring
U
رینگ روغن
ring spanner
U
اچار رینگ
oil retaining ring
U
رینگ روغن
piston ring
U
رینگ پیستون
brake collar
U
رینگ ترمز
mediastinal emphsema
U
اسیب رسیدن به قلب و ریه درموقع خروج هوا از ریه
brake piston cup
U
رینگ پیستون ترمز
support roller
U
رینگ وطوقه دوار
flatten
U
نقش رینگ کردن
brake shoe ring
U
رینگ کفشک ترمز
flattens
U
نقش رینگ کردن
Lantern ring
U
رینگ مشبک یا پنجره ای
race ring
U
رینگ و پایه مسلسل
skate mount
U
رینگ و پایه مسلسل
ornamental wheel ring
U
رینگ چرخ تزئینی
oil control ring
U
رینگ کنترل روغن
racer
U
رینگ لغزنده برجک توپ
racers
U
رینگ لغزنده برجک توپ
ringside
U
در کنارتشک کشتی یا رینگ مشت بازی
choke ring
U
رینگ مانع فرار گاز در تفنگهای بدون عقب نشینی
boxes
U
بوکس
pugilism
U
بوکس
boxing
U
بوکس
box
U
بوکس
box spanner
U
اچار بوکس
box wrench
U
اچار بوکس
boxing glove
U
دستکش بوکس
boxing gloves
U
دستکش بوکس
knuckle-duster
U
بوکس باز
knuckle duster
U
پنجه بوکس
knuckle-duster
U
پنجه بوکس
knuckle-dusters
U
پنجه بوکس
knuckle-dusters
U
بوکس باز
stablemate
U
هم تیمی بوکس
straight left
U
چپ مستقیم در بوکس
pugilism
U
بوکس بازی
boxer
U
بوکس باز
bouts
U
مسابقه بوکس
bout
U
مسابقه بوکس
brass knuckles
U
پنجه بوکس
knuckle duster
U
بوکس باز
straight blow
U
ضربه مستقیم در بوکس
punch ball
U
گلابی تمرین بوکس
knock out
U
با مشت یا بوکس ازپادراوردن
sparring match
U
مبارزه تمرینی بوکس
speedbag
U
گلابی تمرین بوکس
headharness
U
کلاه تمرین بوکس
big bag
U
کیسه شن تمرین بوکس
sparring partner
U
یار تمرینی بوکس
headguard
U
کلاه تمرین بوکس
sunday punch
U
کاراترین ضربه در بوکس
straight right
U
راست مستقیم در بوکس
kick boxing
U
بوکس همراه با لگد
savate
U
بوکس همراه با لگد
head gear
U
کلاه تمرین بوکس
heavy bag
U
کیسه شن تمرین بوکس
punching bags
U
کیسه شن تمرین بوکس
stop
U
استوپ داور بوکس
gym
U
محل تمرین بوکس
stops
U
استوپ داور بوکس
stopping
U
استوپ داور بوکس
stopped
U
استوپ داور بوکس
managers
U
مدیر مسابقه بوکس
manager
U
مدیر مسابقه بوکس
gyms
U
محل تمرین بوکس
punching bag
U
کیسه شن تمرین بوکس
jetevator
U
فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست
warehousing system
U
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
bells
U
زنگ در پایان هر روند بوکس
bell
U
زنگ در پایان هر روند بوکس
make-weights
U
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
to burn rubber
U
بوکس و باد کردن چرخ
road work
U
دویدن جادهای در تمرین بوکس
make-weight
U
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
slugfest
U
بوکس بدون تاکتیک صحیح
blow with the open glove
U
ضربه با دستکش باز بوکس
to peel off
[tires]
U
بوکس و باد کردن چرخ
make weight
U
سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
box
U
بوکس بازی کردن سیلی زدن
peizefight
U
مسابقه حرفهای بوکس باجایزه نقدی
boxes
U
بوکس بازی کردن سیلی زدن
stance
U
طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
stances
U
طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
low blow
U
ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
marquis queensberry rules
U
مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
roundest
U
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round
U
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
rests
U
استراحت
idles
U
استراحت
relaxation
U
استراحت
yasme
U
استراحت
idled
U
استراحت
vacation
U
استراحت
vacations
U
استراحت
idlest
U
استراحت
idle
U
استراحت
byes
U
استراحت
rest
U
استراحت
rehabilitation
U
استراحت
recumbency
U
استراحت
breathers
U
استراحت
bye
U
استراحت
breather
U
استراحت
resting potential
U
پتانسیل استراحت
respite _
U
فاصله استراحت
quiescent current
U
جریان استراحت
quiescent point
U
نقطه استراحت
rest cure
U
معالجه با استراحت
relief interval
U
استراحت متناوب
rest period
U
دوره استراحت
relief time
U
زمان استراحت
rests
U
محل استراحت
rest
U
استراحت کردن
to pause
U
استراحت کردن
calm down
<idiom>
U
استراحت کردن
to take one's rest
U
استراحت کردن
to rest on one's oars
U
استراحت کردن
to rest oneself
U
استراحت کردن
to repose oneself
U
استراحت کردن
rests
U
استراحت کردن
to retire to bed
U
استراحت کردن
to go to roost
U
استراحت کردن
surcease
U
پایان استراحت
rest
U
محل استراحت
meal break
U
استراحت ناهار
binnacle
U
استراحت پزشکی
lie down
U
استراحت کوتاه
unbuckled
U
استراحت کردن
idle period
U
دوره استراحت
nooning
U
استراحت نیمروز
lie down
U
استراحت کردن
electrode bias
U
ولتاژ استراحت
go to rest
U
استراحت کردن
unbuckles
U
استراحت کردن
lie off
U
استراحت کردن
lie-down
U
استراحت کردن
lie-down
U
استراحت کوتاه
lie by
U
استراحت کردن
lie up
U
استراحت کردن
repose
U
اسودگی استراحت
sick leave
U
استراحت بیماری
unbuckling
U
استراحت کردن
unbuckle
U
استراحت کردن
outstretch
U
استراحت کردن
lairs
U
محل استراحت جانور
i yearn for
U
ارزوی استراحت دارم
lair
U
محل استراحت جانور
jump suits
U
لباس خانه و استراحت
to breathe a horse
U
استراحت کردن به اسب
to rest up
U
استراحت کامل کردن
kick back
<idiom>
U
تنها استراحت کردن
rest
U
تکیه گاه استراحت
rest
U
استراحت کردن بالشتک
zazen
U
پایان استراحت نشسته
work relief
U
استراحت توام با کار
Zen
U
استراحت بحالت نشسته
rests
U
استراحت کردن بالشتک
rests
U
تکیه گاه استراحت
eased
U
سهولت استراحت رسایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com