English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
testimonialize U گواهی نامه یا رضایت دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
testimonials U سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonial U سفارش وتوصیه رضایت نامه
certificates U گواهی نامه
licensing U گواهی نامه
license U گواهی نامه
testimonial U گواهی نامه
testimonials U گواهی نامه
certificate U گواهی نامه
cover note U گواهی بیمه نامه
marriage lines U گواهی نامه عروسی
d. certificate U گواهی نامه مرخصی
scrip U گواهی نامه موقت
certificate of deposits U گواهی نامه سپرده
clean bill of health U گواهی نامه بهداشت کشتی
testamur U گواهی نامه گذراندن امتحانات
bankrupts certificate U گواهی نامه اعاده حیثیت
probate U رونوشت گواهی شده وصیت نامه
matricula U دفتر ثبت گواهی نامه نویسی
floater U گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
certify U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
admitting U رضایت دادن
acquiesce رضایت دادن
admits U رضایت دادن
give up one's claim U رضایت دادن
admit U رضایت دادن
to give a ready consent U رضایت دادن
accedes U رضایت دادن
acceded U رضایت دادن
accede U رضایت دادن
express one's consent U رضایت دادن
to give ones a to U رضایت دادن به
acceding U رضایت دادن
to give a ready consent U بی درنگ رضایت دادن
consenting U موافقت رضایت دادن
consented U موافقت رضایت دادن
assents U رضایت دادن موافقت
assented U رضایت دادن موافقت
assenting U رضایت دادن موافقت
consent U موافقت رضایت دادن
consents U موافقت رضایت دادن
assent U رضایت دادن موافقت
assents U رضایت دادن تصدیق کردن
assented U رضایت دادن تصدیق کردن
consents U راضی شدن رضایت دادن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
assent U رضایت دادن تصدیق کردن
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
consenting U راضی شدن رضایت دادن
consent U راضی شدن رضایت دادن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
consented U راضی شدن رضایت دادن
assenting U رضایت دادن تصدیق کردن
testifying U گواهی دادن
testifies U گواهی دادن
testify U گواهی دادن
witnesses U گواهی دادن
attest U گواهی دادن
deposes U گواهی دادن
witness U گواهی دادن
bear witness U گواهی دادن
attests U گواهی دادن
bear testimony U گواهی دادن
attested U گواهی دادن
deposing U گواهی دادن
witnessing U گواهی دادن
to bear witness U گواهی دادن
testified U گواهی دادن
to bear testimony U گواهی دادن
attesting U گواهی دادن
speak well for U گواهی دادن
depose U گواهی دادن
witnessed U گواهی دادن
presage U گواهی دادن بر خبردادن از
presages U گواهی دادن بر خبردادن از
presaging U گواهی دادن بر خبردادن از
perjures U گواهی دروغ دادن
give evidence of U گواهی دادن در مورد
presaged U گواهی دادن بر خبردادن از
perjure U گواهی دروغ دادن
perjuring U گواهی دروغ دادن
to give evidence before the court U در دادگاه گواهی دادن
depone U عزل نمودن گواهی دادن
to give evdience U گواهی دادن مدرک بودن از
stock certificate U گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eye-witnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
lease U اجاره نامه اجاره دادن
leases U اجاره نامه اجاره دادن
contentment U رضایت
consentience U رضایت
acquiescently U با رضایت
satisfaction U رضایت
willingness U رضایت
acquiescence U رضایت
adhesion U رضایت
consent U رضایت
consented U رضایت
suffrage U رضایت
consents U رضایت
consenting U رضایت
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
compliantly U با قبول و رضایت
willingnesso U رضایت میل
disapproval U عدم رضایت
euphoria U خوشحالی رضایت
satisfactoriness U رضایت بخشی
implied U رضایت ضمنی
sufferance U رضایت ضمنی
sufference U رضایت ضمنی
to w one's consent U رضایت ندادن
discontentedness U عدم رضایت
self content U رضایت از خود
assentation U رضایت فاهری
dissatisfaction U عدم رضایت
self approbation U رضایت ازخویشتن
hunky dory U رضایت مندانه
well and good <idiom> U رضایت بخش
job satisfaction U رضایت شغلی
concurrence U دمسازی رضایت
atones U جلب رضایت کردن
dissatisfactory U مایه عدم رضایت
on approval U مشروط به رضایت خریدار
it is unsatisfactory U رضایت بخش نیست
fill one's shoes <idiom> U جابهجایی رضایت بخش
atone U جلب رضایت کردن
her willing to sing U رضایت یامیل اوبخواندن
atoning U جلب رضایت کردن
atoned U جلب رضایت کردن
to find satisfactionin any one U از کسی رضایت داشتن
satisfactorily U بطور رضایت بخش
consensus U رضایت وموافقت عمومی
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
tenant by sufference U متصرف با رضایت ضمنی مالک
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
consensual U مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U این رضایت بخش نیست برای من!
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
[results were] satisfactory U رضایت بخش [در یادداشت گزارش کنترل]
That won't work with me! U این رضایت بخش نیست برای من!
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to grope women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to feel women up U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to make a grab at women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
consent U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consents U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consented U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consenting U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
approval U نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
warrants U گواهی
warranting U گواهی
certificate [official document] U گواهی
warranted U گواهی
witness U گواهی
warrant U گواهی
witnessed U گواهی
witnesses U گواهی
evidence U گواهی
grade U گواهی
mark U گواهی
reference [testimonial] U گواهی
testimonies U گواهی
testimony U گواهی
attestation U گواهی
witnessing U گواهی
attestation U گواهی
report U گواهی
deposition U گواهی
certificate U گواهی
certification U گواهی
oral evidence U گواهی
certificates U گواهی
legalization U گواهی
depositions U گواهی
Everything is hunky-dory. <idiom> U همه چیز کاملا رضایت مندانه است. [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com