Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
blossom
U
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossomed
U
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossoming
U
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossoms
U
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
freshness
U
طراوت
effervescence
U
طراوت و شادی
refreshes
U
با طراوت کردن
vibrancy
U
طراوت و چالاکی
refresh
U
با طراوت کردن
refreshed
U
با طراوت کردن
systemmatize
U
دارای روش یاقاعده کردن اسلوب دادن
systematize
U
دارای روش یا قاعده کردن اسلوب دادن به
yoth
U
جوانی
springtime
U
جوانی
youths
U
جوانی
youth
U
جوانی
adolescency
U
جوانی
youthfufness
U
جوانی
young days
U
جوانی
juvenility
U
جوانی
youthfulness
U
جوانی
adolescence
U
نو جوانی
juvenile
U
در خور جوانی
juveniles
U
در خور جوانی
prime of life
U
عنفوان جوانی
may of youth
U
عنفوان جوانی
the flower of youth
U
عنفوان جوانی
schizophrene
U
مبتلابجنون جوانی
rejuvenation
U
باز جوانی
bloom of youth
U
بحبوحه جوانی
dementia praecox
U
جنون جوانی
juvenility
U
نیروی جوانی
youthfully
U
از روی جوانی
rejuveoize
U
جوانی از سرگرفتن
acne
غرور جوانی
adolescence
U
دوره جوانی
prime
U
بهار جوانی
post juvenal
U
بعد از جوانی
rejuvenator
U
جوانی دهنده
schizophrenia
U
جنون جوانی
rejuvenescence
U
تجدید جوانی
may
U
بهار جوانی
primed
U
بهار جوانی
hey day
U
ریعان جوانی
slips in youth
U
لغزشهای جوانی
slips in youth
U
خطاهای جوانی
hebephrenia
U
جنون جوانی
primes
U
بهار جوانی
rejuvenescent
U
جوانی از سر گیرنده
rejuvenate
U
جوانی ازسر گرفتن
schizophrenics
U
مبتلا بجنون جوانی
impetuosity of youth
U
تندی یا غرور جوانی
rejuvenating
U
جوانی ازسر گرفتن
rejuvenates
U
جوانی ازسر گرفتن
schizophrenic
U
مبتلا بجنون جوانی
juvenilia
U
اثار دوره جوانی
rejuvenated
U
جوانی ازسر گرفتن
The fervour of youth .
U
شور وشوق جوانی
middle age
U
دوره بین جوانی وپیری
chorus girls
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
puniness
U
تازه کاری جوانی کوچکی
middle aged
U
دوره بین جوانی وپیری
salad days
U
ایام جوانی وبی تجربگی
chorus girl
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
over the hill
<idiom>
U
به پایان رسیدن بهار جوانی
her prime of life is past
U
عنفوان جوانی وی گذشته است
passe
U
دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده
schizo
U
شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
She has known better days in her youth .
U
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
juvenilia
U
تالیفات دوره جوانی شعرا ونویسندگان بزرگ
at the tender age of
<idiom>
U
در سن جوانی
[گول خور. بی مایه . سست . نادان]
chaperon
U
زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
cover girls
U
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girl
U
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
glabrescent
U
گیاهی که در جوانی کرکدار ودربلوغ بدون کرک وصاف میشود
choke bore
U
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
incrust
U
با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
sangraal
U
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal
U
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
the Holy Grail
U
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail
U
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
schizothymia
U
جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
U
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
incorporates
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Indo-persian rug
U
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
monadelphous
U
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic
U
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
off colored
U
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
winey
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
pentadactyl
U
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigned
U
نسبت دادن تخصیص دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
plating
U
اب دادن روکش فلز دادن
preferring
U
ترجیح دادن برتری دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
prefers
U
ترجیح دادن برتری دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
prefer
U
ترجیح دادن برتری دادن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
cure
U
شفا دادن بهبودی دادن
incised
U
چاک دادن شکاف دادن
incises
U
چاک دادن شکاف دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
cured
U
شفا دادن بهبودی دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
cures
U
شفا دادن بهبودی دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
incise
U
چاک دادن شکاف دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com