English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
swish U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swished U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishing U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
baskets U حلقه بسکتبال
hoop U حلقه بسکتبال
hoops U حلقه بسکتبال
basket U حلقه بسکتبال
stuffs U ابشار در حلقه بسکتبال
stuff U ابشار در حلقه بسکتبال
stuffed U ابشار در حلقه بسکتبال
backiron U صفحه فلزی پشت حلقه بسکتبال
three point circle U قوس زمین زیر حلقه بسکتبال
noncontact sports U ورزشهای بدون برخورد
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
blackguards U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
linear code U برنامه بدون حلقه
tile U مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tiles U مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
base ring U حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف
loop U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
looped U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loops U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
write enable ring U حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
positioning band U حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
ferrule U حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
nest U حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nests U حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
ferrules U حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
basketball U بسکتبال
backboard U تخته بسکتبال
cages U بازی بسکتبال
quintet U تیم بسکتبال
five U تیم بسکتبال
basketball U بازی بسکتبال
cage U بازی بسکتبال
quintets U تیم بسکتبال
basketball U توپ بسکتبال
biddy basketball U بسکتبال کودکان
double dribble U خطای دوبل در بسکتبال
twentyfour second rule U قانون 42 ثانیه در بسکتبال
ten second rule U قانون 01 ثانیه در بسکتبال
three second violation U خطای 3 ثانیه در بسکتبال
three second rule U قانون 3 ثانیه در بسکتبال
crisps U موجدارکردن حلقه حلقه کردن
loops U حلقه درون حلقه دیگر
loop U حلقه درون حلقه دیگر
crisp U موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisper U موجدارکردن حلقه حلقه کردن
looped U حلقه درون حلقه دیگر
crispest U موجدارکردن حلقه حلقه کردن
belly U قسمت زیر تخته بسکتبال
bellies U قسمت زیر تخته بسکتبال
three point play U خطا روی پرتابگر در بسکتبال
netball U بازی شبیه بسکتبال با 7بازیگر
three second clock U ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
twentyfour second clock U ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
baseball pass U پاس با یک دست از کنار گوش در بسکتبال نوعی پرتاب توپ
boards U برگشت توپ از تخته بسکتبال دیوار چوبی دور زمین
bight U حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
tap in U والیبالی زدن توپ بسکتبال انداختن گوی گلف با ضربه ارام به سوراخ
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
purled U حلقه حلقه شدن
convolute U حلقه حلقه کردن
purl U حلقه حلقه شدن
quoit U حلقه پرتاب حلقه
purling U حلقه حلقه شدن
purls U حلقه حلقه شدن
wreathy U حلقه حلقه شده
eye bolt U حلقه حلقه اتصال
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
adjusting ring U حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
strike U برخورد
contact U برخورد
contacting U برخورد
contacts U برخورد
contacted U برخورد
receptions U برخورد
osculation U برخورد
reception U برخورد
strikes U برخورد
intersected U برخورد
intersect U برخورد
striking U برخورد
tangency U برخورد
collision U برخورد
ill favored U بد برخورد
attitudes U برخورد
attitude U برخورد
criss-crosses U برخورد
intersects U برخورد
collisions U برخورد
confliction U برخورد
appulse U برخورد
impacts U برخورد
clashed U برخورد
stop U برخورد
incidence U برخورد
stops U برخورد
stopping U برخورد
stopped U برخورد
conflict U برخورد
strikingly U برخورد
impact U برخورد
clash U برخورد
criss-cross U برخورد
approaches U برخورد
approached U برخورد
criss-crossed U برخورد
criss-crossing U برخورد
conflicted U برخورد
conflicts U برخورد
clashes U برخورد
approach U برخورد
head on collision U برخورد رودررو
impact sound U صدای برخورد
impact strength U استحکام برخورد
chattered U برخورد کردن
impact factor U ضریب برخورد
head oncollision U برخورد رویاروی
impact parameter U پارامتر برخورد
collision energy U انرژی برخورد
impact effect U اثر برخورد
affable U خوش برخورد
impact force U نیروی برخورد
impact hardness U سختی برخورد
impact test U ازمون برخورد
chatter U برخورد کردن
impact U برخورد کردن
collision rate U نرخ برخورد
osculate U برخورد کردن
knock-up U برخورد کردن
elastic collision U برخورد کشسان
effective collision U برخورد موثر
meeter U برخورد کننده
contiguity U برخورد تماس
conflux U همریزگاه برخورد
greet U درود برخورد
chattering U برخورد کردن
elastic collision U برخورد الاستیک
probability of collision U احتمال برخورد
crossing point U محل برخورد دو خط
intersection point U محل برخورد
inelastic collision U برخورد ناکشسان
greeted U درود برخورد
greets U درود برخورد
crossing points U محل برخورد دو خط
collision frequency U فراوانی برخورد
electron impact U برخورد الکترونها
collision rate U میزان برخورد
chatters U برخورد کردن
impacts U برخورد کردن
conflict of interest U برخورد منافع
jct U محل برخورد
tilt U منازعه برخورد
tilted U منازعه برخورد
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
unsporting conduct U برخورد ناجوانمردانه
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
affects U احساسات برخورد
tolerating U برخورد هموارکردن
knock up U برخورد کردن
knock-ups U برخورد کردن
accessible U خوش برخورد
zone of contact U محل برخورد
tolerates U برخورد هموارکردن
tolerated U برخورد هموارکردن
coincidence U تطبیق برخورد
coincidences U تطبیق برخورد
take the blade U برخورد شمشیرها
touche U اعلام برخورد
tilts U منازعه برخورد
collision rate U سرعت برخورد
tolerate U برخورد هموارکردن
meets U برخورد کردن
affect U احساسات برخورد
meet U برخورد کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com