Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
erythema
U
گل انداختن صورت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inventory
U
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
locals
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
plastic bubble keyboard
U
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
U
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
barrage jamming
U
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
U
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
let down
U
پایین انداختن انداختن
rom
U
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions
U
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern
U
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat
U
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
basics
U
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic
U
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
U
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
U
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
throwing
U
انداختن
floriate
U
گل انداختن در
throw
U
انداختن
hitch
U
انداختن
pilling
U
تل انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
blob
U
لک انداختن
launched
U
به اب انداختن
relegating
U
انداختن
stagger
U
از پا انداختن
throws
U
انداختن
hitched
U
انداختن
slinging
U
انداختن
launching
U
به اب انداختن
lines
U
خط انداختن در
let fall
U
انداختن
blobs
U
لک انداختن
line
U
خط انداختن در
to hew down
U
انداختن
jaculate
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
hitching
U
انداختن
launches
U
به اب انداختن
hitches
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
fells
U
انداختن
fell
U
انداختن
hurls
U
انداختن
hurled
U
انداختن
hurl
U
انداختن
launch
U
به اب انداختن
lash vt
U
انداختن
fling
U
انداختن
slings
U
انداختن
run home
U
جا انداختن
flinging
U
انداختن
flings
U
انداختن
felled
U
انداختن
relegate
U
انداختن
leave out
U
انداختن
retroject
U
پس انداختن
relegated
U
انداختن
ruts
U
خط انداختن
rut
U
خط انداختن
relegates
U
انداختن
felling
U
انداختن
lay away
U
انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
souse
U
انداختن
string
U
زه انداختن به
deleting
U
انداختن
overthrow
U
بر انداختن
benite
U
به شب انداختن
to put back
U
پس انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
hews
U
انداختن
hewed
U
انداختن
overthrew
U
بر انداختن
hew
U
انداختن
hewing
U
انداختن
bottoms
U
ته انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
omit
U
انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
deleted
U
انداختن
sling
U
انداختن
delete
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
omitting
U
انداختن
overthrows
U
بر انداختن
omitted
U
انداختن
overthrown
U
بر انداختن
omits
U
انداختن
spill
U
انداختن
spilled
U
انداختن
bottom
U
ته انداختن
spilling
U
انداختن
to leave out
U
انداختن
deletes
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
thrusting
U
انداختن
to let drop
U
انداختن
spills
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
thrust
U
انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
brush finish
U
خط انداختن
to let fall
U
انداختن
hewn
U
انداختن
pull by the leg
U
دست انداختن
put back
U
عقب انداختن
resonates
U
طنین انداختن
lime twig
U
تله انداختن
resonating
U
طنین انداختن
glaze
U
شیشه انداختن
Put the cat among the pigeon
U
ولوله راه انداختن
depopulate
U
از ابادی انداختن
glazes
U
شیشه انداختن
moor
U
لنگر انداختن
reverberate
U
طنین انداختن
out with
U
بیرون انداختن
outwind
U
ازنفس انداختن
unmans
U
از مردی انداختن
unmanning
U
از مردی انداختن
unman
U
از مردی انداختن
depopulating
U
از ابادی انداختن
depopulates
U
از ابادی انداختن
put in jail
U
به زندان انداختن
reverberate
U
ولوله انداختن
depopulated
U
از ابادی انداختن
mangold
U
از شکل انداختن
resonated
U
طنین انداختن
jeopardises
U
بخطر انداختن
spoofs
U
دست انداختن
knock out
U
از کار انداختن
peeling
U
پوست انداختن
slouch
U
پوست انداختن
jeopardised
U
بخطر انداختن
anchor
U
لنگر انداختن
moors
U
لنگر انداختن
slouched
U
پوست انداختن
slouches
U
پوست انداختن
moored
U
لنگر انداختن
slouching
U
پوست انداختن
wolf
U
بوحشت انداختن
noose
U
درکمند انداختن
spoof
U
دست انداختن
ridiculing
U
دست انداختن
ridicules
U
دست انداختن
resonate
U
طنین انداختن
refloat
U
دوباره به اب انداختن
refloated
U
دوباره به اب انداختن
refloating
U
دوباره به اب انداختن
refloats
U
دوباره به اب انداختن
omitting
U
از قلم انداختن
omitted
U
از قلم انداختن
omits
U
از قلم انداختن
omit
U
از قلم انداختن
jeopardizing
U
بخطر انداختن
jeopardizes
U
بخطر انداختن
jeopardized
U
بخطر انداختن
jeopardize
U
بخطر انداختن
jeopardising
U
بخطر انداختن
ridicule
U
دست انداختن
ridiculed
U
دست انداختن
nooses
U
درکمند انداختن
pens
U
درحبس انداختن
hatch
U
نتیجه خط انداختن
game
U
دست انداختن
to peg a stone
U
سنگ انداختن
to raise a hue and cry
U
هیاهوراه انداختن
to put in hand
U
بجریان انداختن
to put in motion
U
بکار انداختن
to put in motion
U
راه انداختن
to put off
U
عقب انداختن
anchors
U
لنگر انداختن
anchors
U
: لنگر انداختن
hatched
U
نتیجه خط انداختن
hatches
U
نتیجه خط انداختن
to make mischief
U
نفاق انداختن
penning
U
درحبس انداختن
penned
U
درحبس انداختن
pen
U
درحبس انداختن
to help forward
U
جلو انداختن
reline
U
استر نو انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com