English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dialogue U گفتگو صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
Other Matches
chit-chat U گفتگو
conversing U گفتگو
chit chat U گفتگو
talk U گفتگو
conversed U گفتگو
parle U گفتگو
parlance U گفتگو
converse U گفتگو
converses U گفتگو
negotiations U گفتگو ها
colloquies U گفتگو
colloquy U گفتگو
conversation U گفتگو
conversations U گفتگو
negotiation U گفتگو
talks U گفتگو
negotiation U گفتگو ها
negotiations U گفتگو
talked U گفتگو
tractarian U گفتگو
chitchat U گفتگو
indisputable U بی گفتگو
dialog U گفتگو
discussions U گفتگو
discussion U گفتگو
tractate U بحث گفتگو
negotiate U گفتگو کردن
speaks U گفتگو کردن
out of one's shell <idiom> U گفتگو دوستانه
speak U گفتگو کردن
negotiated U گفتگو کردن
negotiates U گفتگو کردن
conferences U گفتگو مذاکره
debatable U قابل گفتگو
to make overtures U گفتگو اغازکردن
negotiating U گفتگو کردن
conference U گفتگو مذاکره
discuss U گفتگو کردن
debate U گفتگو کردن
intertalk U گفتگو کردن
monology U گفتگو باخود
discussion U گفتگو منافره
to talk [to] U گفتگو کردن [با]
interlocutress U طرف گفتگو
discussions U گفتگو منافره
to toughen one's tone U در گفتگو سخت شدن
negotiatory U مبنی بر معامله یا گفتگو
soliloquize U باخود گفتگو کردن
upsetting conversation U گفتگو ناراحت کننده
to have an i. with any one U باکسی دیدار و گفتگو کردن
shoptald U گفتگو درباره وضع کسب
mime U تقلید نمایش بدون گفتگو
mimed U تقلید نمایش بدون گفتگو
lambency U ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
mimes U تقلید نمایش بدون گفتگو
interlocutress U زنی که طرف گفتگو باشد
treater U مذاکره کننده طرف گفتگو
chime in <idiom> U ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
palor U اطاق برای گفتگو خصوصی
miming U تقلید نمایش بدون گفتگو
to off negotiations U اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
locutory U تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
commune U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
communing U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communes U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
collogue U توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
communed U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to negotiate [about; on; for] something [with somebody] U گفتگو و معامله کردن [با کسی درباره چیزی]
soliloquy U گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquies U گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
to talk something over with somebody U با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
photomagnetism U شاخهای از فیزیک که ازرابطه مقناطیس بروشنایی گفتگو میکند
pediatrics or pae U شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
aeromedicine U قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
counseled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsel U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
converse U صحبت
confabulation U صحبت
talked U صحبت
talks U صحبت
colloquy U صحبت
colloquies U صحبت
conversing U صحبت
converses U صحبت
conversed U صحبت
mouths U صحبت
mouthing U صحبت
mouth U صحبت
parle U صحبت
talk U صحبت
collocutor U هم صحبت
mouthed U صحبت
chitchat U صحبت
ideology U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
articulates U ماهر در صحبت
shoptald U صحبت بازاری
articulating U ماهر در صحبت
conversationist U خوش صحبت
my inter locvtor U طرف صحبت من
coze U صحبت خودمانی
cross talk U تداخل صحبت
duologue U صحبت دونفری
conversable U خوش صحبت
to talk [to] U صحبت کردن [با]
chit chat U صحبت کوتاه
talked U صحبت کردن
chitchat U صحبت کوتاه
chatty U خوش صحبت
talks U صحبت کردن
chit-chat U صحبت کوتاه
confabulate U صحبت کردن
conversationalist U خوش صحبت
talk U صحبت کردن
private talk U صحبت خصوصی
telephone frequency U فرکانس صحبت
sniffles U صحبت تودماغی
natter U صحبت دوستانه
nattered U صحبت دوستانه
nattering U صحبت دوستانه
sniffled U صحبت تودماغی
aside U صحبت تنها
pillow talk U صحبت خودمانی
asides U صحبت تنها
sniffle U صحبت تودماغی
conversationalists U خوش صحبت
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
natters U صحبت دوستانه
sniffling U صحبت تودماغی
speak U صحبت کردن
talk up <idiom> U صحبت درمورد
well spoken U خوش صحبت
well-spoken U خوش صحبت
speech U صحبت نطق
speaks U صحبت کردن
speeches U صحبت نطق
articulate U ماهر در صحبت
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
whispery U اهسته صحبت کننده
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
sniffled U تودماغی صحبت کردن
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
dialogue U صحبت با شخص دیگر
gest U کار نمایان هم صحبت
dialog U صحبت با شخص دیگر
geste U کار نمایان هم صحبت
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
sniffles U تودماغی صحبت کردن
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
dialogues U صحبت با شخص دیگر
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
They were stI'll talking away at midnight. U تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com