Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to hang about
U
گشتن معطل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
at a losses
U
معطل
stranded
U
معطل
pending
U
معطل
detain
U
معطل کردن
lingeringly
U
معطل کنان
detaining
U
معطل کردن
detained
U
معطل کردن
To hang about . To be getting nowhere .
U
ول معطل بودن
What are you waiting for ?
U
معطل چه هستی ؟
detains
U
معطل کردن
to keep at bay
U
معطل نگاه داشتن
To keep someone waiting .
U
کسی را معطل کردن
He held me up
[slowed me down]
for a long time.
U
او
[مرد]
من را خیلی معطل کرد.
to keep somebody waiting
U
کسی را معطل نگه داشتن
don't wait the dinner for me
U
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
wait
U
انتظار کشیدن معطل شدن
waited
U
انتظار کشیدن معطل شدن
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for .
U
برای نان شب معطل مانده ام
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
My car is held up at the customs .
U
اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
waits
U
انتظار کشیدن معطل شدن
you must w the signal
U
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
Get a move on . Expedite it .
U
اینقدر کشش نده ( معطل نکن )
he made me wait
U
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
The reporter was held at the checkpoint for several hours.
U
خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
To stand someone up .
U
کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
demurrage
U
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
seeks
U
گشتن
search
U
گشتن
searched
U
گشتن
roam
U
گشتن
swivel
U
گشتن
swivelled
U
گشتن
strangle
U
ول گشتن
swivels
U
گشتن
to knock about
U
ول گشتن
To loaf about . To loiter .
U
ول گشتن
roams
U
گشتن
roaming
U
گشتن
roamed
U
گشتن
seeking
U
گشتن
hang around
U
ول گشتن
seach
U
گشتن
to fool about
U
ول گشتن
to go about
U
گشتن
putters
U
ول گشتن
puttering
U
ول گشتن
puttered
U
ول گشتن
putter
U
ول گشتن
to muck a bout
U
ول گشتن
to poke a bout
U
ول گشتن
go about
U
گشتن
sloshing
U
ول گشتن
seek
U
گشتن
sloshes
U
ول گشتن
searches
U
گشتن
slosh
U
ول گشتن
searchingly
U
گشتن
idled
U
ازاد گشتن
idle
U
ازاد گشتن
to look for anything
U
چیزی گشتن
to look for work
U
پی کار گشتن
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
to turn round
U
دور گشتن
to rev up
U
تند گشتن
fossick
U
خوب گشتن
idlest
U
ازاد گشتن
circumvolve
U
دور گشتن
ranksack
U
خوب گشتن
circumambulate
U
بدورچیزی گشتن
to draw blank
U
گشتن وچیزی
to fish in troubled waters
U
پی بازاراشفته گشتن
To adore (dote on) someone.
U
دورکسی گشتن
trundl
U
غلتیدن گشتن
To look for a pretext ( an excuse ).
U
پی بهانه گشتن
to search for anything
U
پی چیزی گشتن
putters
U
مهمل گشتن
orbit
U
بدورمداری گشتن
orbits
U
بدورمداری گشتن
trundling
U
گشتن چرخیدن
trundles
U
گشتن چرخیدن
trundled
U
گشتن چرخیدن
trundle
U
گشتن چرخیدن
orbited
U
بدورمداری گشتن
idles
U
ازاد گشتن
puttering
U
مهمل گشتن
puttered
U
مهمل گشتن
to prospect
[for]
U
گشتن
[بدنبال]
troll
U
گشتن سراییدن
trolls
U
گشتن سراییدن
grows
U
شدن گشتن
grow
U
شدن گشتن
turn
U
گشتن چرخیدن
turns
U
گشتن چرخیدن
putter
U
مهمل گشتن
to pause upon a word
U
روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
go
U
گشتن رواج داشتن
slue
U
بدور محورثابتی گشتن
goes
U
گشتن رواج داشتن
goggling
U
چپ نگاه کردن گشتن
prowl
U
درپی شکار گشتن
prowled
U
درپی شکار گشتن
prowling
U
درپی شکار گشتن
prowls
U
درپی شکار گشتن
encircles
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
goggle
U
چپ نگاه کردن گشتن
goggled
U
چپ نگاه کردن گشتن
to grope for anything
U
درتاریکی پی چیزی گشتن
hang about
U
گشتن پرسه زدن
grabble
U
با دست پی چیزی گشتن
rolls
U
غلت خوردن گشتن
rolled
U
غلت خوردن گشتن
roll
U
غلت خوردن گشتن
traipsing
U
سرگردان بودن ول گشتن
encircle
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
orb
U
بدور چیزی گشتن
look (someone) up
<idiom>
U
به دنبال کسی گشتن
orbs
U
بدور چیزی گشتن
grope
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
traipses
U
سرگردان بودن ول گشتن
traipsed
U
سرگردان بودن ول گشتن
groped
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
to search
U
گشتن
[جستجو کردن]
scrounge around
<idiom>
U
درپی چیزی گشتن
pound the pavement
<idiom>
U
دنبال کار گشتن
gropes
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
groping
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
traipse
U
سرگردان بودن ول گشتن
ask for trouble
<idiom>
U
دنبال دردسر گشتن
to always look for things to find fault with
U
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
look (something) up
<idiom>
U
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
pivoted
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
revving
U
تند گشتن دور برداشتن
revved
U
تند گشتن دور برداشتن
revs
U
تند گشتن دور برداشتن
pivot
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
rummaging
U
بهم زدن خوب گشتن
rummages
U
بهم زدن خوب گشتن
rummaged
U
بهم زدن خوب گشتن
rummage
U
بهم زدن خوب گشتن
swirls
U
گشتن باعث چرخش شدن
swirling
U
گشتن باعث چرخش شدن
swirled
U
گشتن باعث چرخش شدن
swirl
U
گشتن باعث چرخش شدن
pivots
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
rotated
U
دور محور خود گشتن
rotates
U
دور محور خود گشتن
forage
U
پی علف گشتن کاوش کردن
foraged
U
پی علف گشتن کاوش کردن
forages
U
پی علف گشتن کاوش کردن
rotate
U
دور محور خود گشتن
sinecures
U
وفیفه گرفتن وول گشتن
foraging
U
پی علف گشتن کاوش کردن
sinecure
U
وفیفه گرفتن وول گشتن
rev
U
تند گشتن دور برداشتن
to patrol a town
U
برای پاسبانی دورشهر گشتن
backing up the wrong tree
<idiom>
U
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to seek a position
U
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuit
U
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to grabble for anything
U
چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
circuits
U
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
loitered
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
to outflank an army
U
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling .
<proverb>
U
یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search
[for]
[someone]
U
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
It take one hour there and back.
U
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snoop
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
straggles
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com