Perdic | گشایش یا فرصت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	foot in the door <idiom> U	گشایش یا فرصت

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	to take time by the forelock U	فرصت راغنیمت شمردن فرصت
	exploits U	از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
	exploiting U	از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
	exploit U	از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
	evolvement U	گشایش
	apertures U	گشایش
	issuance credit U	گشایش
	aperture U	گشایش
	openings U	گشایش
	inauguration U	گشایش
	first night U	گشایش شب
	opening U	گشایش
	first nights U	گشایش شب
	polish opening U	گشایش
	volume U	گشایش
	volumes U	گشایش
	english opening U	گشایش انگلیسی
	bird's opening U	گشایش برد
	orang utan opening U	گشایش سوکولسکی
	orang utan opening U	گشایش لهستانی
	anderssen opening U	گشایش اندرسن
	orang utan opening U	گشایش اورانگوتان
	larsen's opening U	گشایش لارسن
	joke opening U	گشایش مضحک
	inverted opening U	گشایش معکوس
	opening U	افتتاح گشایش
	nimzovitch attack U	گشایش لارسن
	alapin's opening U	گشایش الاپین
	benko opening U	گشایش بنکو
	ponziani's opening U	گشایش پونتسیانی
	to unveil a statue U	ایین گشایش
	openings U	افتتاح گشایش
	sokolsky opening U	گشایش لهستانی
	sokolsky opening U	گشایش سوکولسکی
	scotch opening U	گشایش اسکاتلندی
	saragossa opening U	گشایش ساراگوسا
	easy money policy U	سیاست گشایش پول
	credit application U	تقاضای گشایش اعتبار
	bishops opening U	گشایش فیل شطرنج
	ruy lopez opening U	گشایش روی لوپس
	reti opening U	گشایش رتی شطرنج
	normal opening U	گشایش نرمال یا فرانسوی
	arteriotomy U	برش یا گشایش شریان
	paris opening U	گشایش پاریس شطرنج
	queen's fianchetto defence U	گشایش لارسن شطرنج
	barcza system U	سیستم بارکزا در گشایش رتی
	gambits U	قربانی پیاده شطرنج در گشایش
	gambit U	قربانی پیاده شطرنج در گشایش
	breman system U	سیستم برمن در گشایش انگلیسی
	from gambit U	وامبی فروم در گشایش برد
	queen's pawn opening U	گشایش پیاده وزیر شطرنج
	berlin defence U	دفاع برلین در گشایش فیل شطرنج
	alfred wolf gambit U	گامبی الفرد وولف در گشایش رتی شطرنج
	advising bank U	بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
	salvtatorian U	شاگردی که نطق گشایش یاتهنیت امیزرا اداکند
	west coast computer faire U	یک نمایشگاه تجاری بزرگ ریزکامپیوتر که سالانه درسان فرانسیسکو گشایش می یابد
	occasions U	فرصت
	occasioning U	فرصت
	at one's leisure U	سر فرصت
	oportunity U	فرصت
	breather U	فرصت
	chare U	فرصت
	deliberate attack U	تک با فرصت
	occasioned U	فرصت
	timed U	فرصت
	seasoned U	فرصت
	deliberating U	با فرصت
	seasons U	فرصت
	time U	فرصت
	deliberations U	فرصت
	deliberate U	با فرصت
	deliberation U	فرصت
	char U	فرصت
	charring U	فرصت
	chars U	فرصت
	deliberates U	با فرصت
	times U	فرصت
	occasion U	فرصت
	opportunity U	فرصت
	opportunities U	فرصت
	deliberated U	با فرصت
	season U	فرصت
	space U	فرصت
	breathers U	فرصت
	spaces U	فرصت
	opportunist U	فرصت طلب
	breathing gap U	فرصت سر خاراندن
	to wait one's leisure U	پی فرصت گشتن
	deliberate breaching U	نفوذ با فرصت
	time U	فرصت موقع
	chance U	فرصت بل گرفتن
	market opportunity U	فرصت بازار
	times U	فرصت موقع
	times U	فرصت مجال
	timed U	فرصت موقع
	tidewaiter U	درانتظار فرصت
	tidewaiter U	مترصد فرصت
	opportunity cost U	هزینه فرصت
	timed U	فرصت مجال
	deliberate defense U	پدافند با فرصت
	time U	فرصت مجال
	betimes U	در اولین فرصت
	leisure U	فرصت مجال
	chances U	فرصت بل گرفتن
	chances U	فرصت مجال
	chanced U	فرصت بل گرفتن
	make time U	فرصت کردن
	chanced U	فرصت مجال
	chance U	فرصت مجال
	chancing U	فرصت مجال
	chancing U	فرصت بل گرفتن
	head start U	فرصت برتری
	head starts U	فرصت برتری
	at leisure U	فرصت دار
	last-ditch U	آخرین فرصت
	occasioned U	فرصت مناسب
	vantage U	تفوق فرصت
	occasioning U	فرصت مناسب
	occasions U	فرصت مناسب
	occasion U	فرصت مناسب
	opportunism U	فرصت طلبی
	get a break <idiom> U	فرصت داشتن
	I'm up to my ears <idiom> U	فرصت سر خاراندن ندارم
	snapat the chance U	فرصت را در اغوش بگیر
	at your earliest convenience U	در اولین فرصت مناسب
	watch one's time U	مراقب فرصت بودن
	To seize an opportunity . U	فرصت را غنیمت شمردن
	To take advantage of an opportunity. U	از فرصت استفاده کردن
	to cathan an opportunity U	فرصت راغنیمت شمردن
	Go while the going is good . U	تا فرصت با قی است برو
	miss out on <idiom> U	ازدست دادن فرصت
	to seize the opportunity U	فرصت را غنیمت شمردن
	to miss the buy U	فرصت را ازدست دادن
	miss the boat <idiom> U	ازدست دادن فرصت
	he seized upon the chance U	فرصت راغنیمت شمرد
	opportunity to invest U	فرصت سرمایه گذاری
	lurked U	درانتظار فرصت بودن
	lurking U	درانتظار فرصت بودن
	lurks U	درانتظار فرصت بودن
	i had a quiet read U	فرصت پیدا کردم
	gain opportunity U	فرصت را مغتنم شمردن
	gain opportunity U	اغتنام فرصت کردن
	deadlines U	سررسید اخرین فرصت
	deliberate crossing U	عبور با فرصت از رودخانه
	deadline U	سررسید اخرین فرصت
	lurk U	درانتظار فرصت بودن
	on the first occasion U	در نخستین وهله یا فرصت
	lose ground U	فرصت خود را ازدست دادن
	extra U	کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
	extra- U	کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
	deliberate breaching U	نفوذ با فرصت در میدان مین
	Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . U	این فرصت را از دست ندهید
	bide one's time <idiom> U	صبورانه منتظر فرصت بودن
	extras U	کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
	He is an opportunist. U	آدم فرصت طلبی است
	To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U	فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
	To make ( find , get ) an opportunity . U	فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
	to wait for a favorable opportunity U	منتظر یک فرصت مطلوب بودن
	It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U	اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
	underdogs U	فرصت برد به حریف ندادن
	underdog U	فرصت برد به حریف ندادن
	opportunity cost U	هزینه فرصت از دست رفته
	shots U	فرصت ضربت توپ بازی
	temporizer U	فرصت طلب ومسامحه کار
	shot U	فرصت ضربت توپ بازی
	handing U	تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
	Before it is too late . while one has the chance . U	اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
	chance U	فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
	I dont have time to go to the movies . U	فرصت نمی کنم به سینما بروم
	This is my last chance . U	این برایم آخرین فرصت است
	chances U	فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
	chancing U	فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
	hand U	تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
	to play one's card well U	از فرصت خود استفاده کامل کردن
	to give one his revenge U	فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
	chanced U	فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
	deliberates U	عملیات با فرصت پیش بینی شده
	deliberated U	عملیات با فرصت پیش بینی شده
	slow fire U	یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
	leisure hours U	ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
	deliberate U	عملیات با فرصت پیش بینی شده
	deliberate breaching U	پاک کردن با فرصت میدان مین
	deliberating U	عملیات با فرصت پیش بینی شده
	sicilian attack U	حمله سیسیلی شطرنج گشایش انگلیسی شطرنج
	Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U	هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
	Time lost cannot be won again. <idiom> U	فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
	bench warmer U	ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
	bench jockey U	ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
	asleep at the switch <idiom> U	متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
	I had no opportunity to discuss the matter . U	فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
	steal U	از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
	i do it at odd moments U	هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
	steals U	از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
	reti gambit U	گامبی رتی در گشایش رتی شطرنج
	waiting game U	صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
	occasional U	وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
	waiting games U	صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
	winds U	سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
	wind U	سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
	expansion joint U	درز گسترش درز گشایش