Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intelligentzia
U
گروه روشن فکران ودانشمندان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
free thinkers
U
ازاد فکران
pack
U
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
U
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
beach group
U
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
U
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
U
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
civil reserve air fleet
U
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
U
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
U
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
clean up party
U
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task force
U
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
U
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
U
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
kaldor criterion
U
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
U
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
U
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
flares
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
stables
U
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
U
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
U
گروه بیشمار گروه
horde
U
گروه بیشمار گروه
battery of tests
U
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
clears
U
روشن
lighted
U
روشن
light
U
روشن
in a good light
U
روشن
brighter
U
روشن
bright
U
روشن
definite
U
روشن
moonlit
U
روشن
alight
U
روشن
elucidating
U
روشن
elucidates
U
روشن
vivid
U
روشن
lightest
U
روشن
elucidated
U
روشن
nitid
U
روشن
elucidate
U
روشن
on/off
U
روشن
cloudless
U
روشن
shriller
U
روشن
expressing
U
روشن
clean cut
U
روشن
clean-cut
U
روشن
cleaners
U
روشن
explicit
U
روشن
litten
U
روشن
alights
U
روشن
alighted
U
روشن
luculent
U
روشن
expresses
U
روشن
on
U
روشن
set
U
روشن
sets
U
روشن
shrill
U
روشن
setting up
U
روشن
perspicuous
U
روشن
express
U
روشن
expressed
U
روشن
shrillest
U
روشن
alighting
U
روشن
legible
U
روشن
diaphanous
U
روشن
unequivocal
U
روشن
notable
<adj.>
U
روشن
explicit
<adj.>
U
روشن
distinct
<adj.>
U
روشن
clear cut
U
روشن
unequivocally
U
روشن
brightest
U
روشن
furbisher
U
روشن گر
lucid
U
روشن
transparently
U
روشن
transparent
U
روشن
fogless
U
روشن
eyebright
U
روشن
sharp cut
U
روشن
eidetic
U
روشن
perspicuous
<adj.>
U
روشن
clearer
U
روشن
sunniest
U
روشن
clear
U
روشن
clearest
U
روشن
sunny
U
روشن
sunnier
U
روشن
clear-cut
U
روشن
elucidating
U
روشن کردن
second sight
U
روشن بینی
to switch on
U
روشن کردن
elucidated
U
روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن
to shed light on
U
روشن کردن
vividly
U
بطور روشن
brightly
U
بطور روشن
relume
U
روشن کردن
perspicuity
U
روشن بینی
power up
U
روشن کردن
to fire up
U
روشن کردن
saturated colour
U
رنگهای روشن
traffic signal
U
نشانه روشن
turn on
U
روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن
elucidate
U
روشن کردن
elucidates
U
روشن کردن
illuminate
U
روشن فکر
illuminates
U
روشن ساختن
illuminating
U
روشن کردن
illuminate
U
روشن ساختن
transpicuous
U
روشن اشکار
illuminating
U
روشن فکر
transparent color
U
رنگ روشن
illuminating
U
روشن ساختن
lighting
U
سایه روشن
power on
U
روشن کردن
tones
U
سایه روشن
inexplicable
U
روشن نکردنی
pervious
U
روشن بین
perspicuously
U
بطور روشن
enlighten
U
روشن فکرکردن
ignite
U
روشن کردن
to brighten up
U
روشن شدن
ignited
U
روشن کردن
to bring tl light
U
روشن کردن
enlightens
U
روشن فکرکردن
clarify
U
روشن کردن
clear-sighted
U
روشن بین
enlightening
U
روشن فکرکردن
tone
U
سایه روشن
lightest
U
روشن کردن
limpid
U
روشن خالص
lighted
U
روشن کردن
light
U
روشن کردن
serene
U
روشن صاف
clarifying
U
روشن کردن
alive
U
روشن سرزنده
ignites
U
روشن کردن
illumined
U
روشن کردن
brightened
U
روشن کردن
illumine
U
روشن کردن
to come to light
U
روشن شدن
illuminates
U
روشن فکر
brightening
U
روشن کردن
brightens
U
روشن کردن
pick wickian
U
روشن بین
illumines
U
روشن کردن
to clear up
U
روشن کردن
illumining
U
روشن کردن
igniting
U
روشن کردن
clarifies
U
روشن کردن
kindle
U
روشن شدن
kindled
U
روشن شدن
phanerogamic
U
روشن زاد
kindles
U
روشن شدن
phanerogamous
U
روشن زاد
brighten
U
روشن کردن
picturesquely
U
بطور روشن
penumbra
U
سایه روشن
illumination
U
روشن سازی
clearest
U
روشن زدودن
illume
U
روشن کردن
clearest
U
: روشن کردن
luminaries
U
جسم روشن
clearer
U
روشن زدودن
head work
U
فکر روشن
clearer
U
: روشن کردن
clear
U
روشن زدودن
clear
U
: روشن کردن
clairvoyance
U
روشن بینی
clears
U
: روشن کردن
illuminant
U
روشن کننده
illuminations
U
روشن سازی
jacinthe
U
نارنجی روشن
irradiative
U
روشن سازنده
enlightenment
U
روشن فکری
illuminator
U
روشن کننده
illuminative
U
روشن کننده
liberally
U
با فکر روشن
clears
U
روشن زدودن
luminary
U
جسم روشن
half tone
U
سایه روشن
clear varnish
U
لاک روشن
clear sightedness
U
روشن بینی
clear sighted
U
روشن بین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com