Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
moroccan
U
مراکشی
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
Hanbel
U
[نوعی گلیم مراکشی که صرفا جهت مفروش نمودن زمین بافته شده، و دارای خطوط موازی و رنگین با نقشه های پرکار می باشد.]
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
circumambient
U
گردنده بدور
that
U
اشاره بدور
orb
U
بدور چیزی گشتن
orbs
U
بدور چیزی گشتن
enwind
U
بدور چیزی پیچیدن
vertigo
U
دوار سر چرخش بدور
rotation
U
دوران گردش بدور
rotational
U
دوران گردش بدور
slue
U
بدور محورثابتی گشتن
coiled
U
بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coil
U
بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
Make a journey round the world.
U
بدور دنیا سفر کردن
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
The earth moves round the sun .
U
زمین بدور خورشید می گردد
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
coils
U
بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
swinge
U
تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
ranked
U
مرتبه
all of a sudden
U
یک مرتبه
order
U
مرتبه
echelons
U
مرتبه
echelon
U
مرتبه
ranks
U
مرتبه
enmasse
U
یک مرتبه
once in a whiled
U
یک مرتبه
thrice
U
سه مرتبه
rank
U
مرتبه
paraboloid
U
سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
third order reaction
U
واکنش مرتبه سه
three fold
U
سه دفعه سه مرتبه
stair
U
مرتبه درجه
semidiurnal
U
دو مرتبه در روز
order of magnitude
U
مرتبه بزرگی
manyfold
U
چندین مرتبه
first order transition
U
گداز مرتبه یک
pooh bah
U
عالی مرتبه
first order reflection
U
انعکاس مرتبه یک
first order reaction
U
واکنش مرتبه یک
first order
U
مرتبه اول
low order
U
مرتبه پایین
second class
U
دومین مرتبه
second order
U
مرتبه دوم
bond order
U
مرتبه پیوند
order of matrix
U
مرتبه ماتریس
places
U
وهله مرتبه
place
U
وهله مرتبه
nth
U
در مرتبه بیشمار
elevated
U
بلند مرتبه
placing
U
وهله مرتبه
positioned
U
مرتبه مقام
ninth
U
نهمین مرتبه
position
U
مرتبه مقام
exalted
U
بلند مرتبه
ninths
U
نهمین مرتبه
hierarchies
U
مرتبه بندی
hierarchy
U
مرتبه بندی
saris
U
ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
saree
U
ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است برپارچهای که بدور بدن می پیچند
sari
U
ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
flare up
<idiom>
U
یک مرتبه عصبانی شدن
higher order factor
U
عامل مرتبه بالا
to pull short
U
یک مرتبه جلوگیری کردن
top flight
U
اعلی ترین مرتبه
low order bit
U
بیت مرتبه پایین
m
U
مرتبه دوازدهم یاسیزدهم
spheres
U
مرتبه حدود فعالیت
pseudo first order reaction
U
واکنش شبه مرتبه یک
baronetcy
U
مقام و مرتبه بارونی
sphere
U
مرتبه حدود فعالیت
second derivative
U
مشتق مرتبه دوم
second order reaction
U
واکنش مرتبه دوم
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
second order factor
U
عامل مرتبه دوم
distaff
U
التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
S-twist
[S-spun]
U
نخ چپ تاب
[جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
third long period
U
تناوب بزرگ مرتبه سوم
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
derivatives of higher order
U
مشتقهای مرتبه بالا
[ریاضی]
etesian
U
سالی یک مرتبه واقع شونده
nineteens
U
نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
nineteen
U
نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
to stop short
U
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
vellicate
U
دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
knight bachelor
U
پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
debutant
U
دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
Spanish knot
U
گره اسپانیایی
[این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
burl
[nep]
U
گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
engagements
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
encounters
U
زد و خورد
passage of arms
U
زد و خورد
encounter
U
زد و خورد
encountered
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
engagement
U
زد و خورد
feedback
U
پس خورد
ate
U
خورد
feeds
U
خورد
feed
U
خورد
encountering
U
زد و خورد
punch-ups
U
زد و خورد
outclass
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
heliocentric
U
دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
to sinister in
U
خورد رفتن
squish
U
خورد کردن
self absorbed
U
در خورد فرورفته
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
eating
U
خورد و خوراک
regulating slack
U
خورد دادن
pulverizer
U
خورد کننده
melec
U
زدو خورد
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
he drank himself to death
U
خورد که مرد
cross feed
U
خورد متقابل
feedback
U
باز خورد
face down feed
U
خورد رو به پایین
feedback circuit
U
مدار پس خورد
card feed
U
خورد کارت
misfeed
U
سوء خورد
pin feed
U
خورد سنجاقی
passage at arms
U
زدو خورد
parallel feed
U
خورد موازی
drank
U
خورد سرکشید
face up feed
U
خورد رو به بالا
drank
U
نوشابه خورد
drank
U
عرق خورد
spline
U
در گرافیک کامپیوتری کثیرالجملهای چند قطعهای با تدوام مرتبه اول بین قطعههای ان
metallic thread
U
نخ زربفت
[اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
warfare
U
نزاع زدو خورد
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
diner
U
کسی که شام می خورد
diners
U
کسی که شام می خورد
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
closed back
U
بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com