English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eep U گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
redirecting U فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirected U فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
backgrounds U چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background U چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
redirect U فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
redirects U فرآیند در نظر گرفتن خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
emulating <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
mimicking <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
to pass the buck <idiom> U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
pantomiming <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
acclimatize U خو دادن یا خو گرفتن
acclimatizes U خو دادن یا خو گرفتن
acclimatizing U خو دادن یا خو گرفتن
acclimatising U خو دادن یا خو گرفتن
acclimatises U خو دادن یا خو گرفتن
acclimatised U خو دادن یا خو گرفتن
reciprocate U دادن و گرفتن
acclimatized U خو دادن یا خو گرفتن
reciprocated U دادن و گرفتن
reciprocates U دادن و گرفتن
undertakes U بعهده گرفتن قول دادن
distinguishes U تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
undertake U بعهده گرفتن قول دادن
distinguish U تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
squeezing U اب میوه گرفتن بزورجا دادن
undertaken U بعهده گرفتن قول دادن
squeezes U اب میوه گرفتن بزورجا دادن
squeezed U اب میوه گرفتن بزورجا دادن
squeeze U اب میوه گرفتن بزورجا دادن
redirected U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
to distinguish between something and something U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
averaging U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
to sue out a writ U حکمی را بوسیله دادن عرضحال گرفتن
averages U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
trifle U بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifles U بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
averaged U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
to differentiate something from something U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] یک چیز از چیز دیگری
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
pawn broker U کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
damping vane U پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
format U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
challenge and reply U ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
interwed U در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
to incline on's ear U با نظر مساعد گوش دادن گوش فرا گرفتن
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
rob Peter to pay Paul <idiom> U از یکی گرفتن وبه یکی دادن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
accelerated U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating U سرعت دادن سرعت گرفتن
to lend and borrow U قرض دادن و قرض گرفتن
ringing the changes U ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
t' other U دیگری
tother U دیگری
third U به دیگری
another U دیگری
thirds U به دیگری
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
heteronomous U پیروقانون دیگری
at another time U در زمان دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
consecutively U یکی پس از دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
other U متفاوت دیگری
others U متفاوت دیگری
onother's money U پول دیگری
at second hand U از قول دیگری
personify U رل دیگری بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
i had no a U چاره دیگری نداشتم
convert U تغییر چیزی به دیگری
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
personified U رل دیگری بازی کردن
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
alternately U تغییر از یکی به دیگری
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
predecease U مرگ قبل از دیگری
it is of a different kind U قسم دیگری است
converting U تغییر چیزی به دیگری
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
one after a U یکی درپی دیگری
predecease U قبل از دیگری مردن
converts U تغییر چیزی به دیگری
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
converted U تغییر چیزی به دیگری
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
detinue U ضبط مال دیگری
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
one country or another U این یا یک کشور دیگری
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
transplants U درجای دیگری نشاندن
release U اعراض از حق به نفع دیگری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transplant U درجای دیگری نشاندن
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
transplanting U درجای دیگری نشاندن
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
outdistance U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
transmutation U تبدیل عنصری بعنصر دیگری
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com