Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hallucinate
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinated
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinates
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinating
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hallucinosis
U
حالت هذیانی و وهمی ابتلاء به توهم دائمی
delirious
U
هذیانی
fey
U
هذیانی
delusional system
U
نظام هذیانی
dampest
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
nominative appositive
U
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
involving
U
گرفتار کردن
involves
U
گرفتار کردن
mousetrap
U
گرفتار کردن
overtake
U
گرفتار کردن
to lay hold on
U
گرفتار کردن
tangles
U
گرفتار کردن
involve
U
گرفتار کردن
tangle
U
گرفتار کردن
enwrap
U
گرفتار کردن
enswathe
U
گرفتار کردن
incumber
U
گرفتار کردن
entangle
U
گرفتار کردن
overtakes
U
گرفتار کردن
overtaken
U
گرفتار کردن
snard
U
گرفتار کردن
mousetraps
U
گرفتار کردن
thirl
U
گرفتار کردن
entoil
U
گرفتار مخمصه کردن
to let in for
U
گرفتار یا دچار کردن
inviscate
U
در چسب گرفتار کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
immesh
U
در دام نهادن گرفتار کردن
the i
U
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
benighted
U
گرفتار تاریکی شدن درکوهستان گرفتار در تاریکی
lure
U
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
to implicate somebody in something
U
کسی را با چیزی
[منفی]
گرفتار کردن
to involve somebody in something
[negative]
U
کسی را با چیزی
[منفی]
گرفتار کردن
lured
U
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring
U
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lures
U
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
mode
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
bind
U
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
binds
U
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
fanciful
U
پر اوهام
nimbuses
U
اوهام
nimbus
U
اوهام
idoliom
U
اوهام
idols of the tribe
U
اوهام جنسی
disillusion
U
رفع اوهام
idols of the cave
U
اوهام شخصی
cloud-cuckoo-land
U
سرزمین اوهام
idols of the tribe
U
اوهام بشری
disillusioning
U
رفع اوهام
disillusions
U
رفع اوهام
implicate
U
گرفتار کردن مشمول کردن
implicated
U
گرفتار کردن مشمول کردن
implicates
U
گرفتار کردن مشمول کردن
to run in
U
گرفتار کردن انتخاب کردن
implicating
U
گرفتار کردن مشمول کردن
idols of the market
U
اوهام ناشی از سخن وامیزش
idols of the cave
U
اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
idols of the theatre
U
اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
halucinogenic
U
مواد مخدره ایکه ایجاد اوهام وهذیان میکند
gain
U
پیدا کردن
detects
U
پیدا کردن
averaging
U
پیدا کردن
finds
U
پیدا کردن
track
U
پیدا کردن
averages
U
پیدا کردن
detect
U
پیدا کردن
detected
U
پیدا کردن
find
U
پیدا کردن
pin point
U
پیدا کردن
averaged
U
پیدا کردن
detecting
U
پیدا کردن
tracked
U
پیدا کردن
smell out
U
با بو پیدا کردن
to pluck up one's heart
U
دل پیدا کردن
to look up
U
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
tracks
U
پیدا کردن
to pick up
U
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
average
U
پیدا کردن
gains
U
پیدا کردن
to search out
U
پیدا کردن
gained
U
پیدا کردن
give tongue
U
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
equation of payments
U
قاعده پیدا کردن
to think out
U
با فکر پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
U
چاره پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن
demonetize
U
تنزل پیدا کردن
dampens
U
رطوبت پیدا کردن
dampening
U
رطوبت پیدا کردن
dampened
U
رطوبت پیدا کردن
stammer
U
لکنت پیدا کردن
dampen
U
رطوبت پیدا کردن
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
stammers
U
لکنت پیدا کردن
prove opplicable
U
مصداق پیدا کردن
to work out something
U
حل چیزی را پیدا کردن
liaise
U
ارتباط پیدا کردن
tout
U
خریدار پیدا کردن
declining
U
شیب پیدا کردن
declines
U
شیب پیدا کردن
declined
U
شیب پیدا کردن
shields
U
حفاظ پیدا کردن
decline
U
شیب پیدا کردن
converges
U
تقارت پیدا کردن
luff
U
لنگر پیدا کردن
touted
U
خریدار پیدا کردن
touting
U
خریدار پیدا کردن
liaised
U
ارتباط پیدا کردن
to take a ply
U
تمایل پیدا کردن
liaises
U
ارتباط پیدا کردن
liaising
U
ارتباط پیدا کردن
converging
U
تقارت پیدا کردن
shield
U
حفاظ پیدا کردن
qualify
U
شایستگی پیدا کردن
touts
U
خریدار پیدا کردن
to become a necessity
U
لزوم پیدا کردن
to win fame
U
شهرت پیدا کردن
qualifies
U
شایستگی پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
U
مشکل پیدا کردن با
to spring a leaguer
U
رخنه پیدا کردن
preempt
U
حق تقدم پیدا کردن
converge
U
تقارت پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن به
converged
U
تقارت پیدا کردن
hade
U
تمایل پیدا کردن
to take umbra at
U
رنجش پیدا کردن از
stammered
U
لکنت پیدا کردن
wavers
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
genealogize
U
شجره کسی را پیدا کردن
find and replace
U
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to come to an understanding
U
پیدا کردن سازش پیداکردن
respires
U
امید تازه پیدا کردن
deeping of capital
U
عمق پیدا کردن سرمایه
wavering
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respire
U
امید تازه پیدا کردن
to nerve oneself
U
قوت قلب پیدا کردن
to make the pot boi;
U
معاش خود را پیدا کردن
respired
U
امید تازه پیدا کردن
waver
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring
U
امید تازه پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
U
پیدا کردن چیزی که میخواهی
shocked
U
هول وهراس پیدا کردن
overmaster
U
مهارت کامل پیدا کردن در
shocks
U
هول وهراس پیدا کردن
shock
U
هول وهراس پیدا کردن
out maneuver
U
برتری مانور پیدا کردن
cabbages
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
to pick up
U
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
radar trapping
U
اختلال پیدا کردن رادار
to pick out
U
باگوش پیدا کردن دریافتن
pay dirt
<idiom>
U
زیر خاکی پیدا کردن
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
U
پیدا کردن مفهوم ضمنی
cabbage
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
to get caught up in something
U
در چیزی گیر کردن
[افتادن]
[گرفتار شدن]
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح مجازی]
asphyxiated
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells
U
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
bilge
U
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbled
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
U
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
U
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiates
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
wavered
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
radio direction finding
U
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
scare up
<idiom>
U
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
pull oneself together
U
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
surging
U
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
ruts
U
شور پیدا کردن فحل شدن
rubs
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavering
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to turn round
U
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
rubbed
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
make out
U
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
rub
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavers
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rut
U
شور پیدا کردن فحل شدن
to orient oneself
U
چهار سوی خود را پیدا کردن
shorter
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalance
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shortest
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand
U
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to seek somebody out
U
جستجو برای پیدا کردن کسی
to get a meat for a bird
U
برای مرغی جفت پیدا کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com