Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
round up
<idiom>
U
گرد هم آوردن ،جمع آوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collator
U
1-نرم افزار جمع آوری داده ها 2-وسیلهای کارت پانچ ها را جمع آوری میکند
collection activity
عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
collect
U
جمع آوری کردن
developments
U
توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
development
U
توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
She is hopping mad .
U
چرا می خواهی لجت را سر من در آوری ؟
acquisitions
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisitions
U
جمع آوری داده در مورد یک موضوع
acquisition
U
جمع آوری داده در مورد یک موضوع
collections
U
1-جمع آوری با هم 2-مجموعهای از موضوعات در کنار هم
collection
U
1-جمع آوری با هم 2-مجموعهای از موضوعات در کنار هم
to gather information
[about; on]
U
جمع آوری کردن اطلاعات
[در مورد]
acquisition
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to rally scattered troops
U
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
to gather supporters around oneself
U
جمع آوری کردن هواداران به دور خود
The funds collected so far .
U
وجوهی که تا کنون گرد آوری شده است
scrape up
<idiom>
U
پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
What are the collection procedures for ...?
U
روند جمع آوری برای ... چه
[جور]
است ؟
to cull wool
U
پشم چیدن
[کندن و جمع آوری کردن]
CD R
U
فن آوری که به کاربر اجازه خواندن و نوشتن بر دیسک R-CD میدهد
accumulating
U
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
accumulates
U
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
accumulate
U
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
R & D
U
سازمانی در یک شرکت که محصولات , کشفیات آوری جدید را گشترش توسعه می بخشد
density
U
حجم دادهای که در فضایی از دیسک یا نوار قابل جمع آوری است
densities
U
حجم دادهای که در فضایی از دیسک یا نوار قابل جمع آوری است
compacting
U
دیسک ROM-CD و فن آوری آن که به کار بر اجازه یک بار نوشتن داده روی آن میدهد
compacted
U
دیسک ROM-CD و فن آوری آن که به کار بر اجازه یک بار نوشتن داده روی آن میدهد
compacts
U
دیسک ROM-CD و فن آوری آن که به کار بر اجازه یک بار نوشتن داده روی آن میدهد
compact
U
دیسک ROM-CD و فن آوری آن که به کار بر اجازه یک بار نوشتن داده روی آن میدهد
constant
U
فن آوری دیسک که در آن دیسک با سرعتهای مختلف طبق شیار می چرخد
constants
U
فن آوری دیسک که در آن دیسک با سرعتهای مختلف طبق شیار می چرخد
cue
U
پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی
CD WO
U
دیسک ROM-CD و فن آوری درایو که به کاربر اجازه میدهد فقط یک بار روی دیسک بنویسد
cues
U
پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی
batch processing
U
سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
U
بد آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
U
چپ و راست بد آوردن
fall on feet
<idiom>
U
شانس آوردن
carry out
U
به اجرا در آوردن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
actualize
U
به اجرا در آوردن
actualise
[British]
U
به اجرا در آوردن
wring
U
به دست آوردن
implement
U
به اجرا در آوردن
put ineffect
U
به اجرا در آوردن
put inpractice
U
به اجرا در آوردن
to bring the water to the boil
U
آب را به جوش آوردن
to bring to the
[a]
boil
U
به جوش آوردن
make something happen
U
به اجرا در آوردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
put into effect
U
به اجرا در آوردن
woo
U
به دست آوردن
win
U
به دست آوردن
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
to bring something
U
آوردن چیزی
vasbyt
U
تاب آوردن
achieve
U
به دست آوردن
take
U
به دست آوردن
step
U
به دست آوردن
receive
U
به دست آوردن
realize
U
به دست آوردن
procure
U
به دست آوردن
obtain
U
به دست آوردن
get
U
به دست آوردن
gain
U
به دست آوردن
find
U
به دست آوردن
conciliate
U
به دست آوردن
compass
U
به دست آوردن
attenuation
U
بدست آوردن
play-act
U
ادا در آوردن
To cite an example .
U
مثال آوردن
holdout
U
دوام آوردن
gain
U
بدست آوردن
holdouts
U
دوام آوردن
play-acted
U
ادا در آوردن
play-acting
U
ادا در آوردن
play-acts
U
ادا در آوردن
To bring into existence .
U
بوجود آوردن
tough break
<idiom>
U
بدبیاری آوردن
To show a deficit . To run short .
U
کسر آوردن
To cry out .
U
فریاد بر آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
acquire
به دست آوردن
gained
U
بدست آوردن
gains
U
بدست آوردن
To phrase.
U
به عبارت در آوردن
song and dance
<idiom>
U
دلیل آوردن
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
acquire
بدست آوردن
To take into account (consideration).
U
بحساب آوردن
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گیر آوردن چیزی
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
To process and treat something .
U
چیزی راعمل آوردن
To put someone on his mettle . To rouse someone .
U
کسی را سر غیرت آوردن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
drive someone round the bend
<idiom>
U
جان کسی را به لب آوردن
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
play up to someone
<idiom>
U
با چاپلوسی سودبدست آوردن
luck out
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
gun for something
<idiom>
U
بازحمت بدست آوردن
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
To play the drunk . To start a drunken row.
U
مست بازی در آوردن
to live through something
U
تاب چیزی را آوردن
to bring something
U
گیر آوردن چیزی
retake
U
دوباره به دست آوردن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
metaphraze
U
به عبارت دیگر در آوردن
to disgrace oneself
U
خفت آوردن بر خود
to serve something
U
غذا
[چیزی]
آوردن
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
retaken
U
دوباره به دست آوردن
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
push someone's buttons
<idiom>
U
کفر کسی را در آوردن
To stir the nation to action.
U
ملت را بحرکت در آوردن
To seek refuge ( shelter).
U
پناه آوردن ( بردن )
To score points.
U
امتیاز آوردن ( ورزش )
To mimic someone.
U
ادای کسی را در آوردن
retaking
U
دوباره به دست آوردن
retakes
U
دوباره به دست آوردن
to bring to the same plane
[height]
U
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
nose down
<idiom>
U
پایین آوردن دماغه
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
in luck
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
to give somebody an appetite
U
کسی را به اشتها آوردن
write up
<idiom>
U
مقامی را به حساب آوردن
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
to bring back memories
U
خاطره ها را به یاد آوردن
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
captures
U
عمل بدست آوردن داده
To bring someone to his senses
U
کسی راسر عیل آوردن
capture
U
عمل بدست آوردن داده
To hold an official inquiry.
U
تحقیق رسمی بعمل آوردن
To know someone blind spots.
U
رگ خواب کسی را بدست آوردن
parenting
U
پس انداختن و بار آوردن فرزند
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
capturing
U
عمل بدست آوردن داده
collecting
U
بدست آوردن یا دریافت داده
He felt sick,. he fell I'll.
U
حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
collect
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collects
U
بدست آوردن یا دریافت داده
To hit a wining streak.
U
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
To turn (apple)to someone.
U
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
To deliver (strike) a blow
U
ضربه زدن ( وارد آوردن )
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
To draw someone out. To pump someone.
U
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
rack one's brains
<idiom>
U
به مغز خود فشار آوردن
to overexert
U
زیاد به خود فشار آوردن
give someone a good run for her money
<idiom>
U
رقابت شدید به وجود آوردن
gain the ear
<idiom>
U
رگ خواب کسی را به دست آوردن
stick it out
<idiom>
U
طاقت آوردن ،ادامه دادن
sound an alarm
U
زنگ خطر را به صدا در آوردن
to get somebody on the phone
<idiom>
U
کسی را پشت تلفن گیر آوردن
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
to have breakfast brought to your room
U
ناشتا را به اتاقتان
[در هتل]
آوردن
[بیاورند]
keep the wolf from the door
<idiom>
U
نان بخور و نمیری گیر آوردن
to dig up
U
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
to stand the test
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
To put it in black and white . To commit some thing to paper .
U
روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
brains
مغز کسی را در آوردن بقتل رساندن
to launch a product with much fanfare
U
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
to stand the test of time
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
To cut down expenses .
U
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
To take something to pieces.
U
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
analysis
U
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
To maki faces.
U
دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
lose out
<idiom>
U
بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
to get a good return on an investment
U
بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
learning curve
U
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
to make somebody's blood boil
<idiom>
U
خون کسی را به جوش آوردن
[اصطلاح مجازی]
To drive someone up the wall.
U
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
To crane ones neck .
U
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
rack one's brains
<idiom>
U
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
U
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
getting
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
gets
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
copper mordant
U
دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
get
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
go-getter
<idiom>
U
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
U
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com