English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overdue U گذشتن موعد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dates U موعد
deadlines U موعد
maturity U موعد
date U موعد
deadline U موعد
date of maturity U موعد
maturity date U موعد
date of maturity U موعد پرداخت
premature U پیش از موعد
to fall due U موعد رسیدن
overdue U موعد رسیده
expired U گذشته از موعد
defaulting U در موعد مقرر
defaults U در موعد مقرر
date of payment U موعد پرداخت
relevant time U موعد مقرر
due date U موعد مقرر
defaulted U در موعد مقرر
agreed time U موعد مقرر
default U در موعد مقرر
maturity U وعده یا موعد پرداخت
schedule date U موعد طبق برنامه
overdue U از موعد گذشته منقضی
due U بدهی موعد پرداخت
matures U به موعد چیزی رسیدن
mature U به موعد چیزی رسیدن
date on which a bill falls due U موعد پرداخت برات یا سفته
premature labour U زاییمان پیش از موعد طبیعی
reddendum U موعد یا مهلت پرداخت اجاره
fall due U فرارسیدن موعد پرداخت دین
the bill has come to maturity U موعد پرداخت برات منقضی شده است
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
trafficking U گذشتن
to pass a way U گذشتن
traverses U گذشتن از
traffics U گذشتن
pass U گذشتن
blow over U گذشتن
passed U گذشتن
traversing U گذشتن از
get through U گذشتن از
cross U گذشتن
to run on U گذشتن
to pass on U گذشتن
to go by U گذشتن
to blow over U گذشتن
traffic U گذشتن
pass on U در گذشتن
trafficked U گذشتن
interpenetrate U از هم گذشتن
intercross U از هم گذشتن
go over U گذشتن
go by U گذشتن
traversed U گذشتن از
traverse U گذشتن از
forbear U گذشتن از
crosses U گذشتن
crosser U گذشتن
forbears U گذشتن از
passes U گذشتن
crossest U گذشتن
elapsing U گذشتن
elapses U گذشتن
overpass U گذشتن از
elapse U گذشتن
bypassed U گذشتن
bypasses U گذشتن
overpasses U گذشتن از
bypassing U گذشتن
bypass U گذشتن
overrode U سواره گذشتن از
overslaugh U نادیده گذشتن
override U سواره گذشتن از
overridden U سواره گذشتن از
sweep U بسرعت گذشتن از
traject U از مسیربخصوصی گذشتن
to pass off U برگذارشدن گذشتن
to go over U گذشتن گذرکردن
overgo U رسیدن به گذشتن
overrides U سواره گذشتن از
filrate U از صافی گذشتن
fleets U بسرعت گذشتن
fleet U بسرعت گذشتن
deferred expense U هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
go U گذشتن عبور کردن
exceed the deadline U گذشتن از مهلت مقرر
to rush a stream U از نهری تند گذشتن
goes U گذشتن عبور کردن
to go to U رعایت کردن گذشتن از
to go through U رسیدگی کردن گذشتن از
to slice the air U هواراشکافتن وازان گذشتن
get over U ازروی چیزی گذشتن
lapseof centuries U مروریا گذشتن قرنها
Passover U گذشتن از پشت موج سواردیگر
overleap U جستن از روی نادیده گذشتن از
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
pass shooting U شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
reeve U ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
toll thorough U وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
after bottom center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
bye U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
carried U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
reversion U هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com