Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
exceed the deadline
U
گذشتن از مهلت مقرر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The deadline is coming closer.
U
مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
The prescribed time - limit expires tomorrow .
U
مهلت مقرر فردا منقضی می شود
To meet a deadline .
U
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
tenant right
U
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
respite _
U
مهلت
moratorium
U
مهلت
gracing
U
مهلت
period of grace
U
مهلت
moratoriums
U
مهلت
leeway
U
مهلت
time out
U
مهلت
grace
U
مهلت
graced
U
مهلت
graces
U
مهلت
usance
U
مهلت
d. of grace
U
مهلت
respite
U
مهلت
spaces
U
مهلت
space
U
مهلت
instruction
U
مقرر
instructions
U
مقرر
statutory law
U
مقرر
regular
U
مقرر
due
U
مقرر
regulars
U
مقرر
statutory
U
مقرر
bypassing
U
گذشتن
bypasses
U
گذشتن
passed
U
گذشتن
bypassed
U
گذشتن
traverse
U
گذشتن از
blow over
U
گذشتن
traversed
U
گذشتن از
traverses
U
گذشتن از
traversing
U
گذشتن از
elapsing
U
گذشتن
forbear
U
گذشتن از
forbears
U
گذشتن از
cross
U
گذشتن
crosser
U
گذشتن
crosses
U
گذشتن
elapse
U
گذشتن
intercross
U
از هم گذشتن
interpenetrate
U
از هم گذشتن
pass on
U
در گذشتن
crossest
U
گذشتن
go over
U
گذشتن
go by
U
گذشتن
get through
U
گذشتن از
bypass
U
گذشتن
to blow over
U
گذشتن
to go by
U
گذشتن
to pass a way
U
گذشتن
elapses
U
گذشتن
pass
U
گذشتن
traffics
U
گذشتن
trafficking
U
گذشتن
trafficked
U
گذشتن
traffic
U
گذشتن
passes
U
گذشتن
overpasses
U
گذشتن از
to pass on
U
گذشتن
overpass
U
گذشتن از
to run on
U
گذشتن
days of grace
U
ایام مهلت
demur
U
مهلت خواستن
credit
U
وعده مهلت
credits
U
وعده مهلت
giving a respite
U
مهلت دادن
days of grace
U
مهلت اضافی
moratorium
U
مهلت قانونی
demurred
U
مهلت خواستن
demurring
U
مهلت خواستن
crediting
U
وعده مهلت
credited
U
وعده مهلت
asking for a respite
U
مهلت خواستن
demurs
U
مهلت خواستن
moratoriums
U
مهلت قانونی
breaks
U
طلوع مهلت
deadline
U
اخرین مهلت
deadlines
U
اخرین مهلت
what is the prompt
U
مهلت ان چقدراست
term of maintenance
U
مهلت نگاهداری
period of grace
U
مهلت پرداخت
break
U
طلوع مهلت
moratory
U
مهلت دهنده
moratory
U
مهلت دار
vacations
U
مرخصی مهلت
vacation
U
مرخصی مهلت
respite
U
مهلت دادن
grant a period of grace
U
مهلت دادن
grace period
U
دوره مهلت
due
U
لازم مقرر
agreed time
U
موعد مقرر
thetic
U
مقرر معین
relevant time
U
موعد مقرر
enactive
U
مقرر دارنده
due date
U
موعد مقرر
prescript
U
مقرر شده
pass a resolution
U
مقرر داشتن
courier station
U
مقرر پیک
thetical
U
مقرر معین
regular
U
معین مقرر
defaults
U
در موعد مقرر
standards
U
مقرر قانونی
default
U
در موعد مقرر
provide
U
مقرر داشتن
provides
U
مقرر داشتن
defaulting
U
در موعد مقرر
defaulted
U
در موعد مقرر
regulars
U
معین مقرر
govern
U
مقرر داشتن
governs
U
مقرر داشتن
statutory
U
قانونی مقرر
provision
U
مقرر کردن
adjudge
مقرر داشتن
standard
U
مقرر قانونی
governed
U
مقرر داشتن
traject
U
از مسیربخصوصی گذشتن
overrides
U
سواره گذشتن از
to pass off
U
برگذارشدن گذشتن
overgo
U
رسیدن به گذشتن
override
U
سواره گذشتن از
overslaugh
U
نادیده گذشتن
overridden
U
سواره گذشتن از
to go over
U
گذشتن گذرکردن
overrode
U
سواره گذشتن از
sweep
U
بسرعت گذشتن از
overdue
U
گذشتن موعد
fleets
U
بسرعت گذشتن
filrate
U
از صافی گذشتن
fleet
U
بسرعت گذشتن
Wait a minute .
U
یک دقیقه مهلت بده
long dated
U
دارای مهلت زیاد
He gave the inemy no respite .
U
به دشمن مهلت نداد
imparlance
U
مهلت برای اشتی
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
imparlance
U
مهلت برای مصالحه
cessation
U
قطع کردن مهلت
have patience with me
U
بمن مهلت دهید
adjudged
U
مقرر داشتن دانستن
by work
U
کار غیر مقرر
adjudging
U
مقرر داشتن دانستن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
adjudges
U
مقرر داشتن دانستن
assigns
U
مقرر داشتن گماشتن
code
U
قانون قاعده مقرر
assigned
U
مقرر داشتن گماشتن
foreordinate
U
از پیش مقرر کردن
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
foreordain
U
از پیش مقرر کردن
assigning
U
مقرر داشتن گماشتن
assign
U
مقرر داشتن گماشتن
go
U
گذشتن عبور کردن
to go to
U
رعایت کردن گذشتن از
goes
U
گذشتن عبور کردن
get over
U
ازروی چیزی گذشتن
to rush a stream
U
از نهری تند گذشتن
to go through
U
رسیدگی کردن گذشتن از
to slice the air
U
هواراشکافتن وازان گذشتن
lapseof centuries
U
مروریا گذشتن قرنها
reddendum
U
موعد یا مهلت پرداخت اجاره
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
standard
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
standards
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
Passover
U
گذشتن از پشت موج سواردیگر
overleap
U
جستن از روی نادیده گذشتن از
To give somebody a few days grace .
U
بکسی چند روز مهلت دادن
Application may be filed by ...
U
مهلت ارائه تقاضا نامه تا ... است.
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
brushes
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
short shrift
U
مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
Her husband cant get a word in edgeways .
U
به همسرش مهلت یک کلمه حرف نمی دهد
anticipation
U
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
essoin
U
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
cash discount
U
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
to put somebody in a backwater
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
toll thorough
U
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
reeve
U
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
pass shooting
U
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
to shunt somebody aside
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
over crowding
U
تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
contango
U
بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
limited divorce
U
طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.
U
شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
after top center
U
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center
U
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
bye
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes
U
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
qualified indorsement
U
فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
accelerated depreciation
U
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com