English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stead U گذاشتن حمایت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
protective duty U حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
vindicated U حمایت کردن از
sustain U حمایت کردن از
protect U حمایت کردن
maintrain U حمایت کردن از
to defend [from] U حمایت کردن [از]
to take under one's wing U حمایت کردن
aiding U حمایت کردن
vindicating U حمایت کردن از
protecting U حمایت کردن
sustained U حمایت کردن از
sustains U حمایت کردن از
vindicates U حمایت کردن از
support U حمایت کردن
defend U حمایت کردن
protects U حمایت کردن
aid U حمایت کردن
uphold U حمایت کردن از
propugn U حمایت کردن از
defended U حمایت کردن
vindicate U حمایت کردن از
defends U حمایت کردن
defending U حمایت کردن
upholds U حمایت کردن از
aided U حمایت کردن
to agitate [for] U حمایت کردن
assists U پیوستن به حمایت کردن از
assisting U پیوستن به حمایت کردن از
assisted U پیوستن به حمایت کردن از
espousing U شوهردادن حمایت کردن از
espouses U شوهردادن حمایت کردن از
assist U پیوستن به حمایت کردن از
espouse U شوهردادن حمایت کردن از
espoused U شوهردادن حمایت کردن از
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
maintained U حمایت کردن از مدعی بودن
maintain U حمایت کردن از مدعی بودن
maintains U حمایت کردن از مدعی بودن
stick one's neck out <idiom> U مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
to stand by a person U از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
to stand up for U پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
to give a knee to U حمایت کردن تایید کردن
asserted U حمایت کردن ازاد کردن
stick up for <idiom> U کمک کردن ،حمایت کردن
asserts U حمایت کردن ازاد کردن
asserting U حمایت کردن ازاد کردن
assert U حمایت کردن ازاد کردن
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
have U صرف کردن گذاشتن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
lay down U فدا کردن گذاشتن
having U صرف کردن گذاشتن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
cut U عبور کردن گذاشتن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
advocation U حمایت
protection U حمایت
protectorship U حمایت
patronage U حمایت
aid U حمایت
in suppotrtof U به حمایت
abetment U حمایت
aiding U حمایت
lee U حمایت
aided U حمایت
sponsorship U حمایت
support U حمایت
belay U حمایت
auspices U حمایت
vindication U حمایت
egis U حمایت
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
protection U حراست حمایت
dynamic balay U حمایت متحرک
self support U حمایت از خود
partisanship U هواخواهی حمایت
emotional support U حمایت عاطفی
vindicative U حمایت امیز
vindicable U حمایت کردنی
overprotection U حمایت مفرط
covering a man U حمایت فوروارد
belayer U حمایت کننده
shelter U محافظت حمایت
sheltering U محافظت حمایت
price support U حمایت قیمتی
sheltered U محافظت حمایت
maintenance U حمایت خرجی
price support U حمایت قیمت
shelters U محافظت حمایت
maintenance of membership U حمایت از عضویت
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
protege U حمایت شده شاگرد
agricultural support policy U سیاست حمایت از کشاورزی
statolatry U حمایت ازقدرت مرکزی
belay on U علامت با طناب در حمایت
auspice U سایه حمایت توجهات
stand one's ground <idiom> U حمایت از جایگاه شخص
bring up U صعود با حمایت از بالا
vindicatory U مربوط به دفاع و حمایت
environmetal protection U حمایت محیط زیستی
consumerism U حمایت از مصرف کننده
consumer protection U حمایت از مصرف کننده
protectionism U مکتب طرفدار حمایت
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
consumer organization U سازمان حمایت از مصرف کنندگان
supportable U حمایت کردنی تاب اوردنی
farm price supports U حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
protectionism U سیستم حمایت از تولیدات داخلی
protectionist U طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionist U طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionists U طرفدار حمایت از صنایع داخلی
Thank you for your support U با تشکر برای حمایت شما.
protectionists U طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
price support system U نظام قیمتهای حمایت شده
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
price support U قیمت حمایت شده از طرف دولت
in law U کسی که تحت حمایت قانون است
price support U تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
out law U کسی که از حقوق و حمایت قانونی بهره مند نیست
property in action U مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
protect home judustry U حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
columnar and trabeated U [نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
cornering U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com