Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
now and then a guest w come
U
گاه گاهی میهمانی می رسید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pay against receipt
U
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
in and out
U
گاهی تو و گاهی بیرون
Stage party ( films , movies ) .
U
میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
All the world and his wife were at this party .
U
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
The party was latched on to him. He was saddled with the party.
U
میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
The party is getting under way .
U
جشن میهمانی دارد گرم می شود
once in a while
<adv.>
U
گاهی
once in a way
U
گاهی
sometimes
U
گاهی
somewhen
U
گاهی
now ....now
U
گاهی ....گاهی
frequently
[quite often]
<adv.>
U
گاهی
whilom
U
گاهی
occasionally
<adv.>
U
گاهی
now and a
U
گاه گاهی
every now and then
U
گاه گاهی
at times
U
گاه گاهی
once in a blue moon
U
گاه گاهی
infrequently
U
گاه گاهی
from time to time
U
گاه گاهی
support conditions
U
شرایط تکیه گاهی
bearing stress
U
تنش تکیه گاهی
anchorage distance
U
فاصله تکیه گاهی
anchoring effect
U
اثر تکیه گاهی
bearing pressure
U
فشار تکیه گاهی
precious metals
U
سیم وزرو گاهی پلاطین
bearing pressure on foundation
U
فشار تکیه گاهی شالوده
he makes occasional mistakes
U
گاه گاهی اشتباه میکند
hit and miss
U
گاهی موفق وگاهی مغلوب
off and on
U
گاهی هرچند وقت یکبار
gapped scale
U
گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
It is one of those things.
U
گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
accept as true
U
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
chug
U
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugged
U
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs
U
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
casual poor
U
کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
chugging
U
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
huck aback
U
حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
brochure
U
کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
brochures
U
کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
mastigophoran
U
اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
fox fire
U
نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
expansion bearing
U
تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
corposant
U
گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
echolalia
U
تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
epicanthus
U
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
natural erosion
U
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
cantilever
U
تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
karakul
U
کاراکول
[نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
admixtures
U
موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
bad break
U
مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
when it came to a push
U
رسید
receipt statement
U
رسید
due date
U
سر رسید
quittance
U
رسید
maturity
U
سر رسید
receipts
U
رسید
receipt
U
رسید
summer is in
U
تابستان رسید
scrip
U
رسید موقتی
official receipt
U
رسید رسمی
quittance
U
رسید مفاصا
to a receipt
U
رسید گرفتن
It crossed my mind.
U
به نظرم رسید.
It's over.
U
به پایان رسید.
world came that
U
خبر رسید که
chitty
U
یادداشت-رسید
warehouse receipt
U
رسید انبار
It occurred to me.
U
به نظرم رسید.
the post has come
U
پست رسید
It came home to me.
U
به نظرم رسید.
It crossed my mind.
U
به فکرم رسید.
It occurred to me.
U
به فکرم رسید.
It came home to me.
U
به فکرم رسید.
to fall due
U
سر رسید شدن
What time do we arrive?
U
کی خواهیم رسید؟
binder
U
رسید بیعانه
debit note
U
رسید بدهکار
dock receipt
U
رسید لنگرگاه
dock warrant
U
رسید لنگرگاه
matured
U
سر رسید شده
hand receipt
U
رسید دستی
vouchers
U
قبض رسید
voucher
U
قبض رسید
receipts
U
قبض رسید
certificate of receipt
U
گواهی رسید
it crossed my mind
U
بنظرم رسید
binders
U
رسید بیعانه
receipt
U
قبض رسید
data fright receipt
U
رسید اماری حمل
appropriation receipt
U
رسیدسپرده رسید اعتبار
clean receipt
U
رسید بی قید و شرط
receipt
U
دریافت رسید دادن
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .
U
جانش به لب آمد ( رسید )
data freight receipt
U
رسید اماری حمل
At that point
[stage]
, ...
U
وقتی که موقعش رسید...
receipts
U
دریافت رسید دادن
acknowledgement
U
اعلام وصول رسید
acknowledgements
U
اعلام وصول رسید
acknowledgments
U
اعلام وصول رسید
mate's receipt
U
رسید معاون ناخدا
receipt
U
رسید پیام دریافت شد
air mail receipt
U
رسید پست هوایی
appropriation receipt
U
رسید سپرده قانونی
receipts
U
رسید پیام دریافت شد
he thought out a plan
U
فکری بنظرش رسید
he was overtake by a storm
U
طوفانی باودر رسید
point of intersection
U
نقطه بهم رسید
railway receipt
U
رسید راه اهن
the hour has struck
U
موقع بحران رسید
it received royal assent
U
به توشیح ملوکانه رسید
dock warrant
U
رسید انبار بارانداز
it was signed by his majesty the shah
U
به توشیح همایونی رسید
mate's receipt
U
رسید کاپیتان کشتی
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
i am through with my work
U
کارم به پایان رسید
i am in receipt of your letter
U
نامه شما به من رسید
The train was 10 minutes late.
U
قطار 10 دقیقه دیر رسید
offenders will be punished
U
متخلفین بکیفر خواهند رسید
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
It changed hands a few times before I got it.
U
چند دست گشت تا به من رسید
He arrived in the nick of time .
U
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
forwarder's receipt
U
رسید متصدی حمل و نقل
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
U
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
found shipment
U
کالای بدون بارنامه یا رسید
The train came in on time .
U
قطار به موقع رسید ( سروقت )
verbal note
U
شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
A solution suddenly proffered itself.
U
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
bill falls due on
U
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
The project was terminated as of July 1.
U
پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
the bill is overdraw
U
سر رسید برات منقضی شده است
the bill will mature to morrow
U
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
young saints Šold devils
U
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
deferred liability
U
بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
Luchily for me the train was late.
U
خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
U
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
date of grace
U
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
he muddled through
U
بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
processes
U
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process
U
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
to bite the bullet
<idiom>
U
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
hard sectoring
U
می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
clearing a bill
U
محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
freiht all kinds
U
رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
It wI'll eventually pay off.
U
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
privacy act of
قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
statute of fraud
U
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
wilco
U
پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم
dock receipt
U
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com