English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 251 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It is one of those things. U گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hit and miss U گاهی موفق وگاهی مغلوب
chug U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugged U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugging U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs U صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
brochure U کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
brochures U کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
precious metals U سیم وزرو گاهی پلاطین
sometimes U گاهی
infrequently U گاه گاهی
accept as true U گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
admixtures U موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
anchorage distance U فاصله تکیه گاهی
anchoring effect U اثر تکیه گاهی
at times U گاه گاهی
bad break U مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
bearing pressure U فشار تکیه گاهی
bearing pressure on foundation U فشار تکیه گاهی شالوده
bearing stress U تنش تکیه گاهی
cantilever U تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
casual poor U کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
corposant U گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
echolalia U تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
epicanthus U لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
every now and then U گاه گاهی
expansion bearing U تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
fox fire U نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
from time to time U گاه گاهی
gapped scale U گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
hard sectoring U می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
he makes occasional mistakes U گاه گاهی اشتباه میکند
huck aback U حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
in and out U گاهی تو و گاهی بیرون
mastigophoran U اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
natural erosion U فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
now ....now U گاهی ....گاهی
now and a U گاه گاهی
once in a blue moon U گاه گاهی
now and then a guest w come U گاه گاهی میهمانی می رسید
off and on U گاهی هرچند وقت یکبار
once in a way U گاهی
once in a while <adv.> U گاهی
somewhen U گاهی
support conditions U شرایط تکیه گاهی
verbal note U شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
whilom U گاهی
young saints Šold devils U جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
karakul U کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
frequently [quite often] <adv.> U گاهی
occasionally <adv.> U گاهی
Other Matches
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
he is no more U او دیگر
anymore U دیگر
thence U دیگر
another U دیگر
again U دیگر
alternative U شق دیگر
else U دیگر
further U دیگر
next U دیگر
alternatives U دیگر
alternatives U شق دیگر
alternative U دیگر
others U دیگر
furthers U دیگر
one an other U یک دیگر
other U دیگر
secus U از دیگر سو
furthering U دیگر
furthered U دیگر
from one another <adv.> U از هم دیگر
from each other <adv.> U از هم دیگر
of one another <adv.> U از هم دیگر
of each other <adv.> U از هم دیگر
no more U دیگر نه
on the other side <adv.> U به ترتیب دیگر
another guess U نوعی دیگر
beside U ازطرف دیگر
another day U یک روز دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U به ترتیب دیگر
no more U نه دیگر [بیشتر]
by the same token <adv.> U به ترتیب دیگر
alternative unit U واحدهای دیگر
aliunde U از منبع دیگر
on the other hand <adv.> U به ترتیب دیگر
another guess U قسمتی دیگر
apart from that <adv.> U به ترتیب دیگر
at a later period U در موقع دیگر
by the same token <adv.> U ازطرف دیگر
on the other hand <adv.> U ازطرف دیگر
on the other side <adv.> U ازطرف دیگر
otherwise <adv.> U ازطرف دیگر
alternatively <adv.> U طور دیگر
apart from that <adv.> U طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U طور دیگر
by the same token <adv.> U طور دیگر
on the other hand <adv.> U طور دیگر
on the other side <adv.> U طور دیگر
otherwise <adv.> U طور دیگر
alternatively <adv.> U به ترتیب دیگر
no more U دیگر ن [فعل]
elsewhere U درجای دیگر
another U شخص دیگر
another U یکی دیگر
about-face U جهت دیگر
again U از طرف دیگر
about-faces U جهت دیگر
elsewhere U بجای دیگر
elsewhere U نقطه دیگر
variant U نوع دیگر
others U نوع دیگر
no longer U نه دیگر [زمانی]
other U نوع دیگر
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگر
in other words <adv.> U به عبارت دیگر
in other words <adv.> U به کلام دیگر
yon U ان یکی دیگر ان
shunts U به خط دیگر انداختن
shunted U به خط دیگر انداختن
shunt U به خط دیگر انداختن
about-faces U سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U ازطرف دیگر
so muchthe worse U دیگر بدتر
scilicet U بعبارت دیگر
otherworld U دنیای دیگر
otherwhile U گاه دیگر
otherwhere U در مکان دیگر
otherwhere U جای دیگر
otherwhence U از جای دیگر
otherness U چیز دیگر
otherguise U جور دیگر
otherguess U بروش دیگر
otherguess U جور دیگر
otherguess U نوع دیگر
othergates U طور دیگر
somewhere else U یک جای دیگر
t' other U بعدی دیگر
in other words <idiom> U به کلام دیگر
on one's coat-tails <idiom> U همراه کس دیگر
In our other words. U بعبارت دیگر
et al U و در جای دیگر
withil U ازطرف دیگر
what more do you want U دیگر چه می خواهید
to wit U بعبارت دیگر
to be no more U دیگر نبودن
the other two U دوتای دیگر
tother U بعدی دیگر
othergates U جور دیگر
other people U مردم دیگر
nevermore U دیگر ابدا
nevermore U هرگز دیگر
never more U هرگز دیگر
my other books U کتابهای دیگر من
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
alternatively <adv.> U از سوی دیگر
apart from that <adv.> U از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U از سوی دیگر
by the same token <adv.> U از سوی دیگر
on the other hand <adv.> U از سوی دیگر
on the other side <adv.> U از سوی دیگر
otherwise <adv.> U از سوی دیگر
alternatively <adv.> U ازطرف دیگر
next year U سال دیگر
otherwhile U وقت دیگر
a horse of another colour [different colour] U مطلبی دیگر
on the other part U از طرف دیگر
on the other hand U ازطرف دیگر
on the other hand U از سوی دیگر
on the opposite side U در انسوی دیگر
on more U بار دیگر
not any more U دیگر نه [بیشتر نه]
namely <adv.> U به عبارت دیگر
to wit <adv.> U به عبارت دیگر
videlicet U به عبارت دیگر
none other than U هیچکس دیگر جز
in fact U به عبارت دیگر
no more of that U بس است دیگر
apart from that <adv.> U ازطرف دیگر
about-face U سوی دیگر
about face U جهت دیگر
about face U سوی دیگر
once U یکبار دیگر
over- U بسوی دیگر
over U بسوی دیگر
otherwise U طور دیگر
spaceman U اهل کرات دیگر
spacemen U اهل کرات دیگر
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
it is never the worse U دیگر بدتر که نیست
It never occurred again دیگر اتفاق نیفتاد.
it never occurred again U دیگر واقع نشد
intervert U سوی دیگر برگرداندن
footwork U هماهنگی پا با اعضای دیگر
again باز [یکبار دیگر]
i gave him some others U چندتای دیگر به او دادم
like nowhere else <adv.> U بیشتر از هر جای دیگر
interferes U با سم یک پا به پای دیگر زدن
tomorrow week U هشت روز دیگر
interfere U با سم یک پا به پای دیگر زدن
yet another U دوباره یکی دیگر
i never saw him U دیگر هیچ او را ندیدم
i never since saw him U از ان پس دیگر هیچ او راندیدم
IF statement U Gise کار دیگر را
I will be back in 10 minutes. 10 دقیقه دیگر برمیگردم.
itineration U ازیک جابجایی دیگر
What else can I do? U دیگر چه می توانم بکنم ؟
the future U دنیای دیگر عقبی
additional production personnel عوامل دیگر تولد
reseats U در جای دیگر نشاندن
reseating U در جای دیگر نشاندن
reseated U در جای دیگر نشاندن
reseat U در جای دیگر نشاندن
they sing small now U دیگر جیک نمیزنند
i.e U مخفف به عبارت دیگر
this da y month U یک ماه دیگر از امروز
we have no more bread U دیگر نان نداریم
pick off U رد شدن از راننده دیگر
otherworldly U متوجه دنیای دیگر
onother's money U پول شخصی دیگر
metaphraze U به عبارت دیگر در آوردن
inter alia U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان اشخاص دیگر
nerf U تصادف با اتومبیل دیگر
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
There is no time left . U دیگر وقتی نمانده
to p on any one's preserves U باپای دیگر جهیدن
nothing else U هیچ چیز دیگر
once again دوباره [بار دیگر]
air to air U از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
air-to-air U از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
to rub a thing in U چیز دیگر دادن
in other sectors U در قسمتهای دیگر جبهه
dialog U صحبت با شخص دیگر
alternate routing U گزینش مسیر دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com