Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Mountaineering . Mountain - climbing .
U
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cartwheel
[gymnastics exercise]
U
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
seacraft
U
دریا نوردی
rotogravure
U
گراورسازی نوردی
alpinism
U
کوه نوردی
astronavigation
U
ستاره نوردی
aerial navigation
U
هوا نوردی
seacraft
U
وارد به رموزدریا نوردی
mountaineers
U
کوه نوردی کردن
mountaineer
U
کوه نوردی کردن
astronautics
U
مبحث کیهان نوردی
rock pitons
U
انواع میخهای سنگ نوردی
pinning
U
ضربه فنی کشتی میخ سنگ نوردی
pin
U
ضربه فنی کشتی میخ سنگ نوردی
pinned
U
ضربه فنی کشتی میخ سنگ نوردی
opened
U
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
opens
U
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open
U
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
astrogate
U
کیهان نوردی کردن فضانوری کردن
undwe the t. of
U
بعنوان
by way of
U
بعنوان
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
preparatorily
U
بعنوان تهیه
under the plea of
U
بعنوان به بهانه
pattern
U
بعنوان الگو بکاربردن
under the notion of
U
بعقیده بفکر بعنوان
supervisory
U
بعنوان بررسی کننده
surcharge
U
بعنوان جریمه گرفتن
co optation
U
پذیرفتن بعنوان همکار
surcharges
U
بعنوان جریمه گرفتن
co option
U
پذیرفتن بعنوان همکار
patterns
U
بعنوان الگو بکاربردن
co-opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet
U
بازوبند
[بعنوان جواهر]
co-opted
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
record as target
U
ثبت کردن بعنوان هدف
bait fish
U
ماهی کوچک بعنوان طعمه
marks
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
historicize
U
بعنوان تاریخ نشان دادن
sit-ins
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
on the score of neglect
U
بعنوان غفلت ازاین بابت
to take something as a joke
U
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
instances
U
بعنوان مثال ذکر کردن
instance
U
بعنوان مثال ذکر کردن
as
U
بهمان اندازه بعنوان مثال
I pulled him by the ears.
U
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
parent
U
بعنوان والدین عمل کردن
to present oneself
[as]
U
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
under the guize of
U
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
tax incentive
U
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to tutor
U
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
brush
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brushes
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
taskwork
U
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
sand trap
U
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to lose something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
lapboard
U
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
for keeps
U
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
to lose something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
The letter is addressed to you .
U
نامه بعنوان شما نوشته شده است
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
bucktail
U
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
tail group
U
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
patterns
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
pattern
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
He has been exposed as a traitor.
U
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
prototypes
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototype
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
callisthenics
U
ورزش
gymnastical
U
ورزش
pastimes
U
ورزش
pastime
U
ورزش
sport
U
ورزش
flannel
U
ورزش
flannels
U
ورزش
goal
U
گل
[ورزش]
exercize
U
ورزش
gymnastics
U
ورزش
physical exercise
U
ورزش
p.exercise
U
ورزش
sports
U
ورزش
sported
U
ورزش
exercise
U
ورزش
exercised
U
ورزش
exercises
U
ورزش
eryngo
U
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
sprag
U
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
lupulin
U
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
queen of
U
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
treasury stock
U
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
. Why,what was the harm?
U
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
baseboard
U
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
bags
U
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
Pickles are often eaten as a relish .
U
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
write
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
bug
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
bugs
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugging
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head hunt
U
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
bag
U
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
writes
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
sport palace
U
کاخ ورزش
practice
U
ورزش تمرین
workouts
U
ورزش روزانه
sweat pants
U
شلوار ورزش
practicing
U
ورزش تمرین
to miss the goal
U
به گل نزدن
[ورزش]
to miss the goal
U
گل نکردن
[ورزش]
ploy
U
امر ورزش
workouts
U
ورزش شدید
workout
U
ورزش روزانه
workout
U
ورزش شدید
sweatshirts
U
پیراهن ورزش
sweatshirt
U
پیراهن ورزش
sportswear
U
لباس ورزش
ploys
U
امر ورزش
goal scorer
U
گلزن
[ورزش]
trains
U
ورزش کردن
trained
U
ورزش کردن
train
U
ورزش کردن
athleticism
U
ورزش گرایی
practises
U
ورزش تمرین
practising
U
ورزش تمرین
skiing
U
ورزش اسکی
exerciser
U
اسباب ورزش
fine drawn
U
نتیجه ورزش
athletes
U
قهرمان ورزش
coaches
U
مربی ورزش
practise
U
ورزش تمرین
athletics
U
علم ورزش
gymnastics
U
ورزش ژیمناستیک
callisthenics
U
ورزش سبک
amateurism
U
ورزش اماتوری
coached
U
مربی ورزش
coach
U
مربی ورزش
ring
U
صحنه ورزش
physical therapy
U
ورزش درمانی
playsuit
U
لباس ورزش
ringside
U
در کنارصحنه ورزش
pull over
U
پیراهن کش ورزش
training
U
ورزش کاراموزی
canoeing
U
ورزش با کانو
head spring
U
ورزش واکروبات با سر
fishing
U
ورزش ماهیگیری
gymnastically
U
ازراه ورزش
angling
U
ورزش ماهیگیری
gymnastically
U
ازلحاظ ورزش
athlete
U
قهرمان ورزش
professionalism
U
ورزش حرفهای
aperitif
U
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
fumigant
U
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
thyratron
U
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
head
U
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
designated hitter
U
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
final whistle
U
سوت پایان
[ورزش]
nunchuks
U
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
nunchaku
U
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
American football
U
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
danger sticks
U
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
open exercise
U
ورزش در هوای ازاد
game
U
هرنوع ورزش بامقررات
ball game
U
ورزش یا بازی با توپ
body-building
U
ورزش زیبایی اندام
sportsmanship
U
ورزش دوستی مردانگی
stadium
U
میدان ورزش مرحله
body building
U
ورزش زیبایی اندام
stadia
U
میدان ورزش مرحله
stadiums
U
میدان ورزش مرحله
ball games
U
ورزش یا بازی با توپ
exercise
U
ورزش تمرین کردن
exercised
U
ورزش تمرین کردن
exercises
U
ورزش تمرین کردن
To score points.
U
امتیاز آوردن ( ورزش )
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
starting whistle
U
سوت آغاز بازی
[ورزش]
sportfishing
U
ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
to exercise is use ful
U
ورزش کردن سودمند است
set a record
U
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
to stretch one's legs
U
برای ورزش راه رفتن
xystus
U
ایوان سرپوشیده برای ورزش
He is an excellent player.
U
عالی بازی می کند ( ورزش )
i now know the v of exercise
U
اکنون قدر ورزش را میفهمم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com