English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mountains influnce climate U کوه دراب و هوا تاثیر دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to bring grist to the mill U نان دراب دارد
impedance U اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
submers U دراب فروبردن
emulsions U ذرات چربی دراب
natant U شناور یامتحرک دراب
emulsioning U ذرات چربی دراب
emulsion U ذرات چربی دراب
trimmest U موقعیت قایق دراب
soak U دراب فرو بردن
wade U دراب راه رفتن
waded U دراب راه رفتن
trim U موقعیت قایق دراب
trims U موقعیت قایق دراب
soaks U دراب فرو بردن
wading U دراب راه رفتن
souse U دراب غوطه ورشدن
wades U دراب راه رفتن
emulsioned U ذرات چربی دراب
bleb U حباب هوا دراب یاشیشه
slosh U دراب چلپ وچلوپ کردن
there is nothing like leather U هر که نقش خویشتن بیند دراب
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
trims U موقعیت تخته موج دراب
sloshing U دراب چلپ وچلوپ کردن
trim U موقعیت تخته موج دراب
sloshes U دراب چلپ وچلوپ کردن
stagnicolous U زندگی کننده دراب راکد
submerged U دراب فرو بردن زیر اب کردن
kill devil U طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
adjusting to water U حرکت در هوا هنگام فرود دراب
submerging U دراب فرو بردن زیر اب کردن
ready solubility in water U امادگی برای زودحل شدن دراب
halobiont U موجود زیست کننده دراب شور
submerges U دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerge U دراب فرو بردن زیر اب کردن
dowsed U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dousing U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douses U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douse U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
catamarans U نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
catamaran U نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
dowses U دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
ducks and drakes U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
influence line U خط تاثیر
influenced U تاثیر
influence U تاثیر
effectiveness U تاثیر
forcibly U با تاثیر
influencing U تاثیر
semplice U بی تاثیر
influences U تاثیر
hanks U تاثیر
adaphorous U بی تاثیر
sensation U تاثیر
forcefulness U تاثیر
effecting U تاثیر
effected U تاثیر
effect U تاثیر
hank U تاثیر
affection U تاثیر
influx U تاثیر
efficacy U تاثیر
sensations U تاثیر
impressiveness U تاثیر
influxes U تاثیر
lee board U تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
aerates U در تحت تاثیر
aerated U در تحت تاثیر
aerate U در تحت تاثیر
wallydraigle U تاثیر پذیر
effectiveness U میزان تاثیر
effectiveness U تاثیر بخشی
aerating U در تحت تاثیر
radius of influence U شعاع تاثیر
after-effects U تاثیر بعدی
touched U تحت تاثیر
efficacy U درجه تاثیر
after-effect U تاثیر بعدی
hit-and-run <idiom> U تاثیر ناگهانی
field effect U با تاثیر میدانی
afair U تاثیر کردن
size effect U تاثیر اندازه
influence U تاثیر کردن بر
affected [by] <adj.> U تحت تاثیر
efficacity U درجه تاثیر
efficacity U تاثیر سودمندی
impress U تاثیر کردن بر
efficiency U درجه تاثیر
impressed U تاثیر کردن بر
influences U تاثیر کردن بر
impressional U تاثیر کننده
impressionability U تاثیر پذیری
coefficient U ضریب تاثیر
coefficients U ضریب تاثیر
impressible U تاثیر پذیر
influencing U تاثیر کردن بر
impresses U تاثیر کردن بر
impressing U تاثیر کردن بر
concerned [by] <adj.> U تحت تاثیر
make an impression U تاثیر گذاشتن
inductive influence U تاثیر القائی
influence value U ضریب تاثیر
bear U تاثیر داشتن
influenced U تاثیر کردن بر
bears U تاثیر داشتن
influence value U ارزش تاثیر
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
edaphic U تحت تاثیر خاک
impresses U : تحت تاثیر قراردادن
counteracting U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted U متقابلا" تاثیر گذاشتن
action U تاثیر اثر جنگ
impressing U : تحت تاثیر قراردادن
insalutary U تاثیر روحی بد اب و هوا
cost effectiveness U تاثیر بخشی هزینه
counteract U متقابلا" تاثیر گذاشتن
without prejudice U بدون تاثیر به اینده
counteracts U متقابلا" تاثیر گذاشتن
ship influence U تاثیر عبور کشتی
impress U : تحت تاثیر قراردادن
alcoholism U تاثیر الکل در مزاج
bacterization U تحت تاثیر باکتری
impressed U : تحت تاثیر قراردادن
actions U تاثیر اثر جنگ
vulcanization U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
photothropism U جنبش در تحت تاثیر روشنایی
reacts U تحت تاثیر واقع شدن
weather worn U تحت تاثیر هوا در امده
reacted U تحت تاثیر واقع شدن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
react U تحت تاثیر واقع شدن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
alcoholize U تحت تاثیر الکل دراوردن
to be i. with an idea U فکری در کسی تاثیر نمودن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
like water off a duck's back <idiom> U بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
reacting U تحت تاثیر واقع شدن
unbiased U تحت تاثیر واقع نشده
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
infusive U دارای قوه نفوذ یا تاثیر
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
cost effectiveness analysis U تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
affected U تحت تاثیر واقع شده
austral U تحت تاثیر باد جنوبی
bacterize U تحت تاثیر باکتری قراردادن
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
impressionability U امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
electrifying U تحت تاثیر برق قرار دادن
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
electrifies U تحت تاثیر برق قرار دادن
influence mine U مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
electrify U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrified U تحت تاثیر برق قرار دادن
consumer appeal U تاثیر محصول روی مصرف کننده
bias U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biotecture U [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
biases U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
photo electric U وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
volcanize U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
like hell <idiom> U با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
proselytism U تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
actinic U دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
public image U تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
hall effect U شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
dabble U دراب شلپ شلپ کردن
dabbled U دراب شلپ شلپ کردن
dabbles U دراب شلپ شلپ کردن
dabbling U دراب شلپ شلپ کردن
induces U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
geotropism U رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
induced U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induce U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
hydrolyte U جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
How do you think the changes will affect you? U فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
propagate U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
advection U جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
nunc pro tunc U حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
critical engine U موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
dielectric heating U گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
resisted U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resist U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
electro magnet U اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com