English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unsought U کوشش نشده ناخواسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
uncalled for U ناخواسته
de trop U ناخواسته
unwelcome U ناخواسته
uncalled-for U ناخواسته
officiously U ناخواسته
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
officious U فضولانه ناخواسته
garbage U داده ناخواسته
junk U داده ناخواسته
undesirable U ناخوش ایند ناخواسته
junk mail U اقلام پستی ناخواسته
limited denied war U جنگ ناخواسته محدود
phase jitter U اعوجاجهای ناخواسته در یک سیگنال مخابراتی
unsought U جستجو نشده کشف نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
irredenta U انجام نشده جبران نشده
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
end play U حرکت محوری یا خطی ناخواسته شفت
distortions U تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
filter U حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
filters U حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
distortion U تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
creep U رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
creeps U رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
void U فاصله ناخواسته یا فضای خالی در اتصال توسط جوشکاری
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
sailing U گردش ناخواسته رتورهای هلیکوپتر یا ملخ هواپیما درباد شدید
radiation shield U وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
kibitzer U پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
nosy parker U پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
false U فایلهای ناخواسته بازیاب شده از پایگاه داده از طریق استفاده از کدهای جستجوی غلط
incomplete U انجام نشده پر نشده
crosstalk U سیگنالهی ناخواسته درمجموعهای از مدارات ارتباطی یا کامپیوتری که ازوجود ترافیک در کانالهای دیگر یا از تداخل ناشی میشود
virus U نرم افزاری که برای تشخیص و حذف برنامههای ویروس ناخواسته از دیسک سخت کامپیوتر استفاده میشود
viruses U نرم افزاری که برای تشخیص و حذف برنامههای ویروس ناخواسته از دیسک سخت کامپیوتر استفاده میشود
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
cross modulation U مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
attempt U کوشش
agonism U کوشش
efforts U کوشش
effortlessly U بی کوشش
endeavor U کوشش
effortless U بی کوشش
endevour U کوشش
conatus U کوشش
muss U کوشش
attempted U کوشش
work U کوشش
worked U کوشش
attempting U کوشش
attempts U کوشش
stretches U کوشش
stretched U کوشش
stretch U کوشش
effort U کوشش
scrambling U کوشش
trials U کوشش
fists U کوشش
scrambles U کوشش
scrambled U کوشش
fist U کوشش
stru gglingly U با کوشش
assay U کوشش
assays U کوشش
trial U کوشش
scramble U کوشش
strugglingly U با کوشش
spasmodic efforts U کوشش متناوب
attempt U کوشش کردن
labour U کوشش کردن
ineffectual struggle U کوشش بیهوده
catch trial U کوشش مچ گیری
strenuosity U کوشش بلیغ
attempted U کوشش کردن
attempting U کوشش کردن
slog U کوشش سخت
slogged U کوشش سخت
slogging U کوشش سخت
slogs U کوشش سخت
tries U کوشش کردن
try U کوشش کردن
try U ازمون کوشش
labor U زحمت کوشش
dead pull U کوشش بیهوده
dead lift U کوشش بیهوده
striving U کوشش کردن
all out U بامنتهای کوشش
tries U ازمون کوشش
attempts U کوشش کردن
to make an effort U کوشش کردن
bustle U تقلا کوشش
bustled U تقلا کوشش
bustles U تقلا کوشش
strive U کوشش کردن
strived U کوشش کردن
labor U کوشش کردن
strives U کوشش کردن
an abortive attempt U کوشش بیهوده
lostlabour U کوشش بیهوده
diligence U کوشش پیوسته
bend U کوشش کردن
tugs U کشش کوشش
tugging U کشش کوشش
tugged U کشش کوشش
tug U کشش کوشش
striven U کوشش کردن
to bend effort U کوشش کردن
inapplocation U دریغ از کوشش
to exert oneself U کوشش کردن
flash in the pan U کوشش بیهوده
diligency U کوشش پیوسته
assays U کوشش کردن
industriousness U سعی و کوشش
assay U کوشش کردن
trial and error U کوشش و خطا
steadily U باسعی و کوشش
labour U زحمت کوشش
labors U کوشش کردن
labors U زحمت کوشش
labored U کوشش کردن
labored U زحمت کوشش
strain U کوشش درد سخت
to f. a dead horse U کوشش بی فایده کردن
strains U کوشش زیاد کردن
strains U کوشش درد سخت
when it came to a push U چون هنگام کوشش
vicarious trial and error U کوشش و خطای نمادی
hands down U بدون کوشش بسهولت
the utmost limits U دورترین منتهای کوشش
pegs U کوشش کردن درجه
henpeck U کوشش درمداخلات جزئی
utmost U منتهای کوشش حداکثر
peg U کوشش کردن درجه
strain U کوشش زیاد کردن
agonistic U پهلوانی کوشش امیز
to pull at a pipe U با کوشش اب از لولهای کشیدن
to beat the air U کوشش بیهوده کردن
to break butterfly on wheel U کوشش بیهوده کردن
painstacking U زحمت سعی و کوشش
tugger U کسیکه کوشش وتقلامیکند
fizzle U کوشش مذبوحانه شکست
to run one's head aginst a w U کوشش بیفایده کردن
to endeavor after anything در پی چیزی کوشش کردن
to milk the ram U کوشش بیهوده کردن
try and came U کوشش کنید که بیائید
crawling U کوشش بازیگر در بردن توپ
let us make a p for home U کوشش کنیم زودبخانه برسیم
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
to stain every nervers U منتهای کوشش خود را کردن
to plough the sand U کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to plough sands U کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to exhaust one's efforts U منتهای کوشش را بعمل اوردن
conation U کوشش بدون هدف معین
to strain every nerve U منتهای کوشش را بعمل اوردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
trial and error learning U یادگیری از راه کوشش و خطا
he did his utmost U نهایت کوشش را بعمل اوردن
to guess at a riddle U کوشش درحل معمایی کردن
to have a run for one's money U از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to slog one's guts out <idiom> U با کوشش سخت کار کردن [اصطلاح]
to relax one's grasp U در کوشش خود سست شدن شل دادن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
i did my very best U منتهای کوشش خود را بعمل اوردم
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
to affect something [cultivate for effect] U کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
spurt U کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurted U کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurting U کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurts U کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
fence off U کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
to strain U کوشش سخت کردن [برای رسیدن به هدف]
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
one's light s U نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
puncher U مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
unearned icremrnt U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
to catch at something U برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
unearned increment U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
to put in one's oar U بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
uncharged U پر نشده
unbowed U خم نشده
futilitarian U کسی که معتقد است کوشش بشر بی فایده وبی نتیجه است
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com