Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hem
U
کناره دار کردن لبه دار کردن
hemmed
U
کناره دار کردن لبه دار کردن
hemming
U
کناره دار کردن لبه دار کردن
hems
U
کناره دار کردن لبه دار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
secede
U
کناره گیری کردن
seceded
U
کناره گیری کردن
secedes
U
کناره گیری کردن
seceding
U
کناره گیری کردن
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
abdicate
U
کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicated
U
کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicates
U
کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicating
U
کناره گیری کردن استعفا دادن
retire
U
کناره گیری کردن
retires
U
کناره گیری کردن
hold aloof
U
کناره گیری کردن
throw up
U
کناره گیری کردن از
to declare off
U
کناره کردن از
to give wide berth to
U
کناره گیری کردن از
to keep one's distance
U
کناره گیری کردن
to keep oneself to oneself
U
کناره گیری ازمردم کردن
to retire in to oneself
U
از جامعه کناره گیری کردن
to seclude oneself
U
کناره گیری کردن
to send in one's papers
U
کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to throw up
U
کناره گیری کردن از استعفادادن از
to retire from
[to]
a place
U
از
[به]
جایی کناره گیری کردن
[یا منزوی شدن]
stair rod
U
گیره فرش
[از این گیره های برنزی جهت نگهداری فرش های کناره در پله ها و یا آویزان کردن فرش استفاده می کنند.]
Other Matches
sidelay
U
تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
margins
U
کناره
fringe
U
کناره
margin
U
کناره
rim
U
کناره
rims
U
کناره
margent
U
کناره
margine
U
کناره
lip
U
کناره
edges
U
کناره
edge
U
کناره
side
U
کناره
fringes
U
کناره
border
U
کناره
listel
U
کناره
bordering
U
کناره
sides
U
کناره
bordered
U
کناره
retired ness
U
کناره گیری
offishness
U
کناره جویی
abdication
U
کناره گیری
renouncement
U
کناره گیری
scratch
U
کناره گیری
renunciation
U
کناره گیری
banks
U
کناره توده
sides
U
پهلو کناره
levee
U
کناره رودخانه
To go into solitude . To become aloof .
U
کناره گرفتن
side
U
پهلو کناره
featheredge
U
کناره تیز
to stand a. off
U
کناره گرفتن
aloof
U
کناره گیر
scratching
U
کناره گیری
scratches
U
کناره گیری
bank paving
U
فرش کناره
threctia
U
کناره گیری
detachments
U
کناره گیری
scratched
U
کناره گیری
bank
U
کناره توده
retiring
U
کناره گیر
sea board
U
کناره دریا
stand offish
U
کناره جو غیرمعاشر
edges
U
کناره تیزی
stand-offish
U
کناره گیر
stand-offish
U
کناره جو غیرمعاشر
seceder
U
کناره گیر
bordering
U
کناره مرز
isolation
U
کناره گیری
bordered
U
کناره مرز
demission
U
کناره گیری
border
U
کناره مرز
attrition
U
کناره گیری
resignation
U
کناره گیری
stand offish
U
کناره گیر
demit
U
کناره گرفتن از
contour
U
خط کناره نما
edge
U
کناره تیزی
detachment
U
کناره گیری
resignations
U
کناره گیری
map margin
U
کناره نقشه
bolt rope
U
طناب کناره
separatism
U
کناره گیری
standoffish
U
کناره گیر
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
sidewall
U
کناره لاستیک اتومبیل
bankside
U
پشته یا کناره رود
sideliner
U
ادم کناره گیر
contours
U
خطوط کناره نما
sheetlines
U
خطوط کناره نقشه
avoidance
U
کناره گیری احتراز
bank effect
U
اثر کناره رودخانه
aprons
U
کناره داخلی پیست
resignations
U
کناره گیری تفویض
abdicative
U
مایه کناره گیری
nonintervention
U
سیاست کناره گیری
resignation
U
کناره گیری تفویض
bankside
U
کناره دریا ورودخانه
he threatened or resingn
U
که کناره گیری خواهدکرد
chimney-cheek
U
[کناره باز شومینه]
apron
U
کناره داخلی پیست
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
chine
U
نقطه اتصال کناره ها و کف قایق
retreats
U
عقب نشینی کناره گیری
indirect bank protection
U
کناره بندی غیر مستقیم
side wall of stairs
U
جان پناه کناره پلکان
retreating
U
عقب نشینی کناره گیری
retreated
U
عقب نشینی کناره گیری
retreat
U
عقب نشینی کناره گیری
withdrawal
U
کناره گیری از مسابقه تکواندو
withdrawals
U
کناره گیری از مسابقه تکواندو
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
neatline
U
خطوط باریک حدود کناره نقشه
to resign one's seat
U
از جای مجلسی خود کناره گرفتن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
chimney-corner
U
[گوشه یا کناره ی عقب نشین بخاری یا شومینه]
bank shot
U
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
quarter
U
یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
bear in
U
تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
boast
U
ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasts
U
ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasted
U
ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com